انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="دنیا شجری بخشایش" data-source="post: 127734" data-attributes="member: 5878"><p>*پارت سی ام*</p><p>با صدای خنده دختری به خودم اومدم، یه دختر هم سن و سال گندم با یه پسر جوون مشغول بگو و بخند و عشق بازی بودن.</p><p>با دیدنش یاد گندم افتادم، یاد معصومیتش، یاد مهربونیش، یاد مظلومیتش، آرش سنگدل بود ولی من سنگدل تر، چونکه میتونستم انقدر راحت اذیتش کنم و پشت پا به همه آرزوها و رویاهاش بزنم و برای آرامش خودم، زندگی اون طفل معصوم رو به هم بزنم.</p><p>بی حال از جام پا شدم و تلو تلو خوران سمت ماشین رفتم، دنیای اطراف برام گنگ شده بود و غرق بودم تو افکارم و بدون مقصدی راه و پیش گرفته بودم و دنبال راه حل میگشتم.</p><p>اینکه فهمیده بودم با طلاق گندم و جدا شدن ما همه چی تموم میشه کمی خوشحالم میکرد ولی، جمله آخر بد جور اعصابم رو خورد میکرد (در حالی که اون دیگه دختر نیست).</p><p>این دیگه ته نامردی بود، اونم تو همچین جای کوچیکی که همچین اتفاقی برای یه دختر، یعنی نابودی آینده اش!</p><p>چون افراد اون روستا معتقد بودن همچین دخترخانمی دیگه صلاحیت همسری رو نداره و به اصطلاح، دست مرد دیگه ای بهش خورده ولی بدتر از اونا ضربه ای که با رفتنم به گندم میخورد آزارم میداد.</p><p>بلاخره ساعت پنج و گذشته بود که رفتم سمت پادگان و بی توجه به اطرافم سریع رفتم تو اتاقم و شماره علی رو گرفتم، تنها کسی که میتونست الان کمک حال من باشه اون بود.</p><p>بعد چندتا بوق جواب داد:</p><p>- جانم مهدی</p><p>- سلام علی کجایی؟</p><p>- یه کاری پیش اومد بیرونم کاری داشتی؟</p><p>- میخواستم باهات صحبت کنم</p><p>- اون ع×و×ض×ی رو دیدیش؟</p><p>- اره دیدمش گف...</p><p>نذاشت ادامه بدم و گفت:</p><p>- الان نمیتونم صحبت کنم، نیم ساعته میام پیشت داداش.</p><p>باشهای گفتم و قطع کردم.</p><p>نگاهی به گوشی انداختم، مثل همیشه گوشیم روی حالت ساکت بود و متوجه تماس مامان و پیامهای گندم نشده بودم.</p><p>اول رفتم تو صفحه چت گندم، به خواسته خودش گندمک سیوش کرده بودم.</p><p>مثل همیشه پیامکش هم پر از عشق و آرامش بود و برام نوشته بود:</p><p>اورییم دایاغیمی ایستییر</p><p>(یعنی دلم تکیه گاهم رو میخواد)</p><p>با اینکه امشب کار ضروری نداشتم ولی نمیخواستم برم پیشش، شاید بهخاطر اینکه دیدنش اذیتم میکرد و یا برای اینکه گندم زیاد وابسته ام نشه.</p><p>ازش معذرت خواهی کردم و گفتم که بعدا میرم پیشش.</p><p>جوابی نگرفتم و بین مخاطبینم شماره مامانم رو گرفتم، در دسترس نبود، دوباره گرفتم و باز هم در دسترس نبود. علی با تقه ای اومد تو... .</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="دنیا شجری بخشایش, post: 127734, member: 5878"] *پارت سی ام* با صدای خنده دختری به خودم اومدم، یه دختر هم سن و سال گندم با یه پسر جوون مشغول بگو و بخند و عشق بازی بودن. با دیدنش یاد گندم افتادم، یاد معصومیتش، یاد مهربونیش، یاد مظلومیتش، آرش سنگدل بود ولی من سنگدل تر، چونکه میتونستم انقدر راحت اذیتش کنم و پشت پا به همه آرزوها و رویاهاش بزنم و برای آرامش خودم، زندگی اون طفل معصوم رو به هم بزنم. بی حال از جام پا شدم و تلو تلو خوران سمت ماشین رفتم، دنیای اطراف برام گنگ شده بود و غرق بودم تو افکارم و بدون مقصدی راه و پیش گرفته بودم و دنبال راه حل میگشتم. اینکه فهمیده بودم با طلاق گندم و جدا شدن ما همه چی تموم میشه کمی خوشحالم میکرد ولی، جمله آخر بد جور اعصابم رو خورد میکرد (در حالی که اون دیگه دختر نیست). این دیگه ته نامردی بود، اونم تو همچین جای کوچیکی که همچین اتفاقی برای یه دختر، یعنی نابودی آینده اش! چون افراد اون روستا معتقد بودن همچین دخترخانمی دیگه صلاحیت همسری رو نداره و به اصطلاح، دست مرد دیگه ای بهش خورده ولی بدتر از اونا ضربه ای که با رفتنم به گندم میخورد آزارم میداد. بلاخره ساعت پنج و گذشته بود که رفتم سمت پادگان و بی توجه به اطرافم سریع رفتم تو اتاقم و شماره علی رو گرفتم، تنها کسی که میتونست الان کمک حال من باشه اون بود. بعد چندتا بوق جواب داد: - جانم مهدی - سلام علی کجایی؟ - یه کاری پیش اومد بیرونم کاری داشتی؟ - میخواستم باهات صحبت کنم - اون ع×و×ض×ی رو دیدیش؟ - اره دیدمش گف... نذاشت ادامه بدم و گفت: - الان نمیتونم صحبت کنم، نیم ساعته میام پیشت داداش. باشهای گفتم و قطع کردم. نگاهی به گوشی انداختم، مثل همیشه گوشیم روی حالت ساکت بود و متوجه تماس مامان و پیامهای گندم نشده بودم. اول رفتم تو صفحه چت گندم، به خواسته خودش گندمک سیوش کرده بودم. مثل همیشه پیامکش هم پر از عشق و آرامش بود و برام نوشته بود: اورییم دایاغیمی ایستییر (یعنی دلم تکیه گاهم رو میخواد) با اینکه امشب کار ضروری نداشتم ولی نمیخواستم برم پیشش، شاید بهخاطر اینکه دیدنش اذیتم میکرد و یا برای اینکه گندم زیاد وابسته ام نشه. ازش معذرت خواهی کردم و گفتم که بعدا میرم پیشش. جوابی نگرفتم و بین مخاطبینم شماره مامانم رو گرفتم، در دسترس نبود، دوباره گرفتم و باز هم در دسترس نبود. علی با تقه ای اومد تو... . [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین