انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="دنیا شجری بخشایش" data-source="post: 127576" data-attributes="member: 5878"><p>*پارت بیست و هشتم*</p><p></p><p>از علی نباید کمتر از این انتظار داشت.</p><p>همیشه تو سختترین مواقع کنارم بوده و هیچوقت تنهام نزاشته.</p><p>رفتم تو و غذاهارو روی میز گذاشتم و نشستم.</p><p>علی مثل همیشه مشغول کتاب خوندن بود و استکان قهوهای کنارش.</p><p>کتاب رو ازش گرفتم و ورقی زدم و گفتم:</p><p>- تو کی میخوابی پس!؟ همیشه مثل جغد بیداری.</p><p>چپ چپ نگاهم کرد و با لحن مسخره ای گفت:</p><p>- دیگ به دیگ میگه روت سیاه!</p><p>بعد غذارو برداشت و گفت:</p><p>- اگه تو عمرت یه بار کار مفید انجام داده بودی همین بوده؛ از گشنگی داشتم تلف میشدم.</p><p>بعد بدون هیچ حرف اضافی غذا رو برداشت و تند تند میخورد.</p><p>کتاب رو که ورق میزدم یه جمله ای توجه ام رو جلب کرد:</p><p>"بعد از کفش</p><p>بیشترین چیزی که زیر پا گذاشته می شود،</p><p>انسانیت است …!"</p><p>این روزا حتی جملات ساده هم وجدانم رو عذاب میدادن و با کوچیک ترین چیز به هم میریختم.</p><p>انگار مخاطب همه این جملات من بودم که دیگه روم نمیشد اسم انسان روی خودم بزارم.</p><p>با پس گردنی علی به خودم اومدم که با دهن پر چیزی بهم میگفت.</p><p>غذای توی دهنش رو که قورت داد، تازه تونستم متوجه حرفش بشم که با اخم میگفت:</p><p>- باز چرا رفتی تو لاک خودت!؟</p><p>- چیزی نیست، دارم به بد بختیام فکر میکنم</p><p>غذاش رو کنار گذاشت و روبه روم نشست.</p><p>- آخرش که چی، با فکر و خیال چیزی درست میشه!؟</p><p>- نمیدونم چیکار باید بکنم علی، به هر دری میزنم بسته اس، نمیتونم به چیزی فکر نکنم و راحت از کنارش رد بشم.</p><p>- میفهمم ولی خب چاره چیه!؟ اول باید ذهنت رو آروم کنی، بعد ببینیم چیکار میتونیم بکنیم</p><p>- چطور ذهنم و آروم کنم!؟ تو بگو چیکار کنم.</p><p>- باشه گل پسر فعلا غصه نخور غذامونرو بخوریم بشینیم حرف بزنیم ببینم تو دل پسرمون چی میگذره.</p><p>- لبخند زورکی زدم و شروع کردم به خوردن غذا... .</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="دنیا شجری بخشایش, post: 127576, member: 5878"] *پارت بیست و هشتم* از علی نباید کمتر از این انتظار داشت. همیشه تو سختترین مواقع کنارم بوده و هیچوقت تنهام نزاشته. رفتم تو و غذاهارو روی میز گذاشتم و نشستم. علی مثل همیشه مشغول کتاب خوندن بود و استکان قهوهای کنارش. کتاب رو ازش گرفتم و ورقی زدم و گفتم: - تو کی میخوابی پس!؟ همیشه مثل جغد بیداری. چپ چپ نگاهم کرد و با لحن مسخره ای گفت: - دیگ به دیگ میگه روت سیاه! بعد غذارو برداشت و گفت: - اگه تو عمرت یه بار کار مفید انجام داده بودی همین بوده؛ از گشنگی داشتم تلف میشدم. بعد بدون هیچ حرف اضافی غذا رو برداشت و تند تند میخورد. کتاب رو که ورق میزدم یه جمله ای توجه ام رو جلب کرد: "بعد از کفش بیشترین چیزی که زیر پا گذاشته می شود، انسانیت است …!" این روزا حتی جملات ساده هم وجدانم رو عذاب میدادن و با کوچیک ترین چیز به هم میریختم. انگار مخاطب همه این جملات من بودم که دیگه روم نمیشد اسم انسان روی خودم بزارم. با پس گردنی علی به خودم اومدم که با دهن پر چیزی بهم میگفت. غذای توی دهنش رو که قورت داد، تازه تونستم متوجه حرفش بشم که با اخم میگفت: - باز چرا رفتی تو لاک خودت!؟ - چیزی نیست، دارم به بد بختیام فکر میکنم غذاش رو کنار گذاشت و روبه روم نشست. - آخرش که چی، با فکر و خیال چیزی درست میشه!؟ - نمیدونم چیکار باید بکنم علی، به هر دری میزنم بسته اس، نمیتونم به چیزی فکر نکنم و راحت از کنارش رد بشم. - میفهمم ولی خب چاره چیه!؟ اول باید ذهنت رو آروم کنی، بعد ببینیم چیکار میتونیم بکنیم - چطور ذهنم و آروم کنم!؟ تو بگو چیکار کنم. - باشه گل پسر فعلا غصه نخور غذامونرو بخوریم بشینیم حرف بزنیم ببینم تو دل پسرمون چی میگذره. - لبخند زورکی زدم و شروع کردم به خوردن غذا... . [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین