انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="دنیا شجری بخشایش" data-source="post: 127208" data-attributes="member: 5878"><p>*پارت بیست و پنجم*</p><p></p><p>چنان حالم خراب بود که نتونستم سر پا وایسم و ولو شدم رو صندلی و با دو دست، گیج گاهم رو ماساژ میدادم تا بلکه سر دردم یکم آروم شه.</p><p>علی از چیزی خبر نداشت، برای همین روبه روم نشست و آروم پرسید:</p><p>- چیزی شد؟ میخوای بگم برات قرصی چیزی بیارن، اره؟</p><p>- چیزی نیست؛ خوب میشم</p><p>صداش رو بالا برد و داد زد:</p><p>- دِ نمیشی دیگه، نمیشی! تا وقتی همه چی رو بریزی تو خودت خوب نمیشی.</p><p>مکث کوتاهی کرد و دستش رو روی میز کوبید و گفت:</p><p>- چند بار گفتم چه مرگته، بهم بگو، چند بار گفتم!؟ اما دم نزدی. اخه لعنتی مگه آدم نیستی تو!؟</p><p>خیره بودم به صورتش، به قدری عصبانی بود که میتونستم رگ های متورمش رو ببینم.</p><p>بلاخره بغضی که مدت ها بود به گلوم چنگ میزد و شب و روز مهمون تنهایی هام بود، با حرف های علی شکست و اشک ها یکی پس از دیگری روی گونه ام روانه شدن و داغی شون رو روی صورتم حس کردم.</p><p>سخت بود، خیلی سخت!</p><p>تو این یک سال بار ها و بار ها از درون شکسته بودم و اما دم نمیزدم که مبادا آبروم بره، مبادا از کار بی کار شم، یا شاید هم داغی بشم روی دل خانواده که تنها پسرشون بودم، اما به چه قیمتی!؟</p><p>به قیمت نابودی یک دختر، به قیمت شکستن خودم.</p><p>منی که از یه پسر عاشق و اهل کار و مقرراتی، تبدیل شده بودم به یه سنگدلی که دیگه نه کار براش مهم بود و نه مقررات؛ این چند مدت هم فقط بخاطر دایی مامانم بود که ننداخته بودنم بیرون.</p><p>تو این فکر ها بودم که دستی روی شونه ام نشست.</p><p>- معذرت میخوام داداش، دست خودم نبود.</p><p>اشکام رو پاک کردم و دست علی رو گرفتم و کمی فشار دادم و زدم بیرون.</p><p>چرخی تو شهر زدم و کل اون یک سال و تموم اون لحظه های سخت رو با خودم مرور کردم و تصمیم گرفتم که همه چیز رو به علی بگم. نمیدونستم کار درستی میکنم یا نه، ولی حداقل آروم میشدم.</p><p>برگشتم و رفتم تو اتاقم و از علی خواستم بیاد پیشم.</p><p>لباسام رو عوض کردم که تقه ای به در خورد و علی با چهره متعجب اومد تو... .</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="دنیا شجری بخشایش, post: 127208, member: 5878"] *پارت بیست و پنجم* چنان حالم خراب بود که نتونستم سر پا وایسم و ولو شدم رو صندلی و با دو دست، گیج گاهم رو ماساژ میدادم تا بلکه سر دردم یکم آروم شه. علی از چیزی خبر نداشت، برای همین روبه روم نشست و آروم پرسید: - چیزی شد؟ میخوای بگم برات قرصی چیزی بیارن، اره؟ - چیزی نیست؛ خوب میشم صداش رو بالا برد و داد زد: - دِ نمیشی دیگه، نمیشی! تا وقتی همه چی رو بریزی تو خودت خوب نمیشی. مکث کوتاهی کرد و دستش رو روی میز کوبید و گفت: - چند بار گفتم چه مرگته، بهم بگو، چند بار گفتم!؟ اما دم نزدی. اخه لعنتی مگه آدم نیستی تو!؟ خیره بودم به صورتش، به قدری عصبانی بود که میتونستم رگ های متورمش رو ببینم. بلاخره بغضی که مدت ها بود به گلوم چنگ میزد و شب و روز مهمون تنهایی هام بود، با حرف های علی شکست و اشک ها یکی پس از دیگری روی گونه ام روانه شدن و داغی شون رو روی صورتم حس کردم. سخت بود، خیلی سخت! تو این یک سال بار ها و بار ها از درون شکسته بودم و اما دم نمیزدم که مبادا آبروم بره، مبادا از کار بی کار شم، یا شاید هم داغی بشم روی دل خانواده که تنها پسرشون بودم، اما به چه قیمتی!؟ به قیمت نابودی یک دختر، به قیمت شکستن خودم. منی که از یه پسر عاشق و اهل کار و مقرراتی، تبدیل شده بودم به یه سنگدلی که دیگه نه کار براش مهم بود و نه مقررات؛ این چند مدت هم فقط بخاطر دایی مامانم بود که ننداخته بودنم بیرون. تو این فکر ها بودم که دستی روی شونه ام نشست. - معذرت میخوام داداش، دست خودم نبود. اشکام رو پاک کردم و دست علی رو گرفتم و کمی فشار دادم و زدم بیرون. چرخی تو شهر زدم و کل اون یک سال و تموم اون لحظه های سخت رو با خودم مرور کردم و تصمیم گرفتم که همه چیز رو به علی بگم. نمیدونستم کار درستی میکنم یا نه، ولی حداقل آروم میشدم. برگشتم و رفتم تو اتاقم و از علی خواستم بیاد پیشم. لباسام رو عوض کردم که تقه ای به در خورد و علی با چهره متعجب اومد تو... . [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین