انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="دنیا شجری بخشایش" data-source="post: 127195" data-attributes="member: 5878"><p>*پارت بیست و چهارم*</p><p></p><p>گندم:</p><p>مثل جوجه گنجشکی بین بازوهاش پناه گرفته بودم و حرفا و رفتارای سام رو تو ذهنم مرور میکردم.</p><p>این من بودم که تند رفته بودم و اون داشت معذرت خواهی میکرد، چقدر مهربون بود این مرد.</p><p>مچاله شدم تو بغل سام و اونم با حرفاش عشق و تو خونم تزریق میکرد و موهام رو نوازش میکرد، تا اینکه چشمهام گرم شد و با صدای زنگ تلفن از خواب پریدم. با چهره خشمگین سام رو به رو شدم و سریع نشستم، گیج نگاهش میکردم.</p><p>تماس رو قطع کرد و دستی به موهاش کشید و با چشمای سرخ شده لبخندی از روی اجبار زد و گفت:</p><p>- باید برم عزیزم.</p><p>یکم خودم رو مظلوم کردم و گفتم:</p><p>- ولی هنوز یه ساعته که اومدی.</p><p>- شرمنده گلم، کار واجب پیش اومده نمیشه نرم.</p><p>- چی شده مگه؟</p><p>- چیز مهمی نیست، گفتن پادگان دو نفر دعواشون شده بهتره برم ببینم چی شده.</p><p>- باشه؛ میشه زود بیای؟ دلم تنگ میشه برات.</p><p>- رو چشمم، سعی میکنم زودتر بیام.</p><p>لبخندی زدم و در مقابل، سام ب×و×س×های روی گونهام کاشت.</p><p>پاشدم و اونم سریع پا شد و با خداحافظی سادهای رفت.</p><p>اصلا نمیخواستم به این زودی بره ولی با پذیرفتن سام و شغلی که داره، باید به این رفتنای یهویی عادت میکردم.</p><p>***</p><p>سام:</p><p>با عجله از خونه خارج شدم و به سمت پادگان راه افتادم، با زنگ علی چنان حالم خراب شد که منتظر تلنگری بودم تا بغضم بترکه.</p><p>پیاده شدم و بیتوجه به همه با قدمهای تند سمت اتاق علی رفتم.</p><p>تقهای به در زدم و با بفرمای علی داخل رفتم.</p><p>- سلام علی خوبی؟خسته نباشی.</p><p>- سلام حاجی نوکرتم؛ خودت خوبی؟</p><p>- بدک نیستم، بگو ببینم چی میگفت اون مرتیکه ایکبیری.</p><p>- والا چیز زیادی نگفت، فقط یه جمله گفت که بهت بگم.</p><p>- خب چی گفت؟</p><p>- نمیدونم منظورش چی بود ولی گفت بهت بگم، داریم میرسیم به جاهای خوب بازی، جا که نزدی؟!</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="دنیا شجری بخشایش, post: 127195, member: 5878"] *پارت بیست و چهارم* گندم: مثل جوجه گنجشکی بین بازوهاش پناه گرفته بودم و حرفا و رفتارای سام رو تو ذهنم مرور میکردم. این من بودم که تند رفته بودم و اون داشت معذرت خواهی میکرد، چقدر مهربون بود این مرد. مچاله شدم تو بغل سام و اونم با حرفاش عشق و تو خونم تزریق میکرد و موهام رو نوازش میکرد، تا اینکه چشمهام گرم شد و با صدای زنگ تلفن از خواب پریدم. با چهره خشمگین سام رو به رو شدم و سریع نشستم، گیج نگاهش میکردم. تماس رو قطع کرد و دستی به موهاش کشید و با چشمای سرخ شده لبخندی از روی اجبار زد و گفت: - باید برم عزیزم. یکم خودم رو مظلوم کردم و گفتم: - ولی هنوز یه ساعته که اومدی. - شرمنده گلم، کار واجب پیش اومده نمیشه نرم. - چی شده مگه؟ - چیز مهمی نیست، گفتن پادگان دو نفر دعواشون شده بهتره برم ببینم چی شده. - باشه؛ میشه زود بیای؟ دلم تنگ میشه برات. - رو چشمم، سعی میکنم زودتر بیام. لبخندی زدم و در مقابل، سام ب×و×س×های روی گونهام کاشت. پاشدم و اونم سریع پا شد و با خداحافظی سادهای رفت. اصلا نمیخواستم به این زودی بره ولی با پذیرفتن سام و شغلی که داره، باید به این رفتنای یهویی عادت میکردم. *** سام: با عجله از خونه خارج شدم و به سمت پادگان راه افتادم، با زنگ علی چنان حالم خراب شد که منتظر تلنگری بودم تا بغضم بترکه. پیاده شدم و بیتوجه به همه با قدمهای تند سمت اتاق علی رفتم. تقهای به در زدم و با بفرمای علی داخل رفتم. - سلام علی خوبی؟خسته نباشی. - سلام حاجی نوکرتم؛ خودت خوبی؟ - بدک نیستم، بگو ببینم چی میگفت اون مرتیکه ایکبیری. - والا چیز زیادی نگفت، فقط یه جمله گفت که بهت بگم. - خب چی گفت؟ - نمیدونم منظورش چی بود ولی گفت بهت بگم، داریم میرسیم به جاهای خوب بازی، جا که نزدی؟! [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین