انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="دنیا شجری بخشایش" data-source="post: 126915" data-attributes="member: 5878"><p>*پارت بیستم*</p><p></p><p>- یه چیزی میگم قول میدی به هیچکسی نگی؟ هیچکس!</p><p>- اره اره بگو، جون به لب شدم.</p><p>تمام ماجرا رو براش گفتم... .</p><p>از دعوام با بابام گرفته تا تصادفی که کردم، دلم میخواست مثل همیشه با حرفاش آرومم کنه و بگه کمکم میکنه که همه چیز رو درستش کنیم؛</p><p>ولی چیزی که شنیدم آتیشم زد، خوردم کرد، فقط مرگ بود که میتونست حالم و خوب کنه.</p><p>- ببین مهدی تا اینجا با همه سختیها ساختیم و منم پا به پات اومدم، ولی... .</p><p>داد زدم:</p><p>- ولی چی سویل؟!</p><p>- میشه فراموشم کنی؟</p><p>با این حرف انگار دنیا رو سرم خراب شد.</p><p>- فراموشت کنم؟! شوخی میکنی مگه نه؟</p><p>- فراموشم کن.</p><p>- به همین راحتی؟فراموشت کنم؟ تو این شرایط داری...</p><p>نزاشت حرفم تموم شه و تلفن و قطع کرد.</p><p>نفسم بالا نمیاومد، زمین داشت دور سرم میچرخید، من مونده بودم و درد! درد و باز هم درد.</p><p>بیاختیار ماشین رو سمت پادگان روندم، پیاده شدم و سمت اتاقم رفتم، انگار چیزی نمیشنیدم، چشام سیاهی رفت و وسط حیاط افتادم.</p><p>وقتی چشمام رو باز کردم، خانمی رو بالا سرم دیدم، انگار پرستار بود، خواستم بلند شم که مانعم شد، اما من ذهنم درگیر اون اتفاق بود و فقط میخواستم برم، داد و بیدادی راه انداخته بودم و هوار میکشیدم که دیدم علی داره میاد سمتم.</p><p>علی:</p><p>- چه خبرته پسر، آروم باش یکم.</p><p>- میخوام برم.</p><p>- کجا بری، حالت خوب نیست.</p><p>- باید برم علی.</p><p>-چی میگی پسر، رنگت شده عین گچ دیوار، دکتر گفته... .</p><p>بیتوجه به حرف علی و پرستار سرُم رو از دستم کندم و تلو تلو خوران رفتم سمت درب خروج.</p><p>بخاطر هیکل درشتی که داشتم، علی نمیتونست مانعم بشه و فقط داد میزد.</p><p>تا رسیدم به در دو نفر که انگار نگهبان بودن در و قفل کردن... .</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="دنیا شجری بخشایش, post: 126915, member: 5878"] *پارت بیستم* - یه چیزی میگم قول میدی به هیچکسی نگی؟ هیچکس! - اره اره بگو، جون به لب شدم. تمام ماجرا رو براش گفتم... . از دعوام با بابام گرفته تا تصادفی که کردم، دلم میخواست مثل همیشه با حرفاش آرومم کنه و بگه کمکم میکنه که همه چیز رو درستش کنیم؛ ولی چیزی که شنیدم آتیشم زد، خوردم کرد، فقط مرگ بود که میتونست حالم و خوب کنه. - ببین مهدی تا اینجا با همه سختیها ساختیم و منم پا به پات اومدم، ولی... . داد زدم: - ولی چی سویل؟! - میشه فراموشم کنی؟ با این حرف انگار دنیا رو سرم خراب شد. - فراموشت کنم؟! شوخی میکنی مگه نه؟ - فراموشم کن. - به همین راحتی؟فراموشت کنم؟ تو این شرایط داری... نزاشت حرفم تموم شه و تلفن و قطع کرد. نفسم بالا نمیاومد، زمین داشت دور سرم میچرخید، من مونده بودم و درد! درد و باز هم درد. بیاختیار ماشین رو سمت پادگان روندم، پیاده شدم و سمت اتاقم رفتم، انگار چیزی نمیشنیدم، چشام سیاهی رفت و وسط حیاط افتادم. وقتی چشمام رو باز کردم، خانمی رو بالا سرم دیدم، انگار پرستار بود، خواستم بلند شم که مانعم شد، اما من ذهنم درگیر اون اتفاق بود و فقط میخواستم برم، داد و بیدادی راه انداخته بودم و هوار میکشیدم که دیدم علی داره میاد سمتم. علی: - چه خبرته پسر، آروم باش یکم. - میخوام برم. - کجا بری، حالت خوب نیست. - باید برم علی. -چی میگی پسر، رنگت شده عین گچ دیوار، دکتر گفته... . بیتوجه به حرف علی و پرستار سرُم رو از دستم کندم و تلو تلو خوران رفتم سمت درب خروج. بخاطر هیکل درشتی که داشتم، علی نمیتونست مانعم بشه و فقط داد میزد. تا رسیدم به در دو نفر که انگار نگهبان بودن در و قفل کردن... . [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین