انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="دنیا شجری بخشایش" data-source="post: 126852" data-attributes="member: 5878"><p>*پارت هجدهم*</p><p></p><p>در ماشین رو باز کردم و گندم هم بیچون و چرایی، آروم نشست.</p><p>نشستم و درها رو بستم، تو شک بودم، انگار غم عالم رو دلم بود، دست خودم نبود، عادت به این چیزا نداشتم و زود از کوره در میرفتم.</p><p>خیره بودم به صورت گندم، پوست لطیف اون و هیکل درشت من و شدت ضربهای که زدم، باعث شده بود صورتش حسابی سرخ بشه و جای انگشتام رو صورتش بود، نمیدونستم باید چیکار کنم و چی بگم. چی داشتم که بگم!؟</p><p>از شدت عصبانیت سرم داشت میترکید، دلم میخواست هوار بکشم تا بلکه آروم شم ولی نمیتونستم.</p><p>دستی روی صورتش کشیدم و گفتم:</p><p>- عزیزم نگام کن.</p><p>مظلومانه نگاهی بهم کرد و دستم رو پس زد:</p><p>- معذرت میخوام، بخدا دست خودم نبود</p><p>نگاهم کرد و با گریه گفت:</p><p>- چرا بیدارم کردی ها؟! داشتم خواب داداشم رو میدیدم.</p><p>نزاشت چیزی بگم و محکم داد زد:</p><p>- داشتم الشنام رو میدیدم، بعد یه سال اومده بود به خوابم، نمیدونی چقدر دلم براش تنگ شده بود، یه نامردی با ماشین مثل همون گنجیشکه لهش کرد، اصلا میفهمی یعنی چی؟!</p><p>با شنیدن این جمله، تموم اون صحنهها اومد جلو چشمم.</p><p>خیلی خوب میفهمیدم یعنی چی، با پوست و گوشت و استخون حسش کرده بودم.</p><p>چنان عذابی میکشیدم که تموم اون لحظهها رو؛ با تکتک اون حرفا و نگاهای پر اشک گندم هزاربار آرزوی مرگ میکردم .</p><p>سرم رو گذاشتم رو فرمون و حسابی گریه کردم، زار زدم تا کمی از دردم کم بشه.</p><p>گندم با دیدن من اشکاش رو پاک کرد و آروم گفت:</p><p>- ببخشید سام چرا گریه میکنی، باشه؛ اصلا تقصیر من بود، گریه نکن، ببخشید همش تقصیر من بود.</p><p>دلم برای مظلومیتش کباب میشد، از خودم متنفر بودم، خودمم نمیدونم چطور میتونستم انقدر بد باشم؟!</p><p>گندم داشت با تعجب نگاهم میکرد، اشکام و پاک کردم و دستش رو گرفتم و فشار دادم، هر دو ساکت بودیم، چیزی برای گفتن نبود.</p><p>ماشین رو روشن کردم و راه افتادم، فکر نمیکردم اینطوری بشه، اومده بودیم برای گندم موبایل بخریم، ولی دیگه حوصله بازار هم نداشتم، اولین موبایل فروشی وایسادم و سریع گوشی رو خریدمش و اومدم دادمش به گندم و اونم بدون توجه گذاشتش تو داشبورد و به بیرون خیره شد.</p><p>بدون هیچ حرفی راه افتادم، فکرم بدجور داغون بود و حرفای گندم همش تو مغزم اکو میشد (یه نامرد اونو مثل گنجشک لهش کرد) نامرد! چقدر نامرد بودم من... .</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="دنیا شجری بخشایش, post: 126852, member: 5878"] *پارت هجدهم* در ماشین رو باز کردم و گندم هم بیچون و چرایی، آروم نشست. نشستم و درها رو بستم، تو شک بودم، انگار غم عالم رو دلم بود، دست خودم نبود، عادت به این چیزا نداشتم و زود از کوره در میرفتم. خیره بودم به صورت گندم، پوست لطیف اون و هیکل درشت من و شدت ضربهای که زدم، باعث شده بود صورتش حسابی سرخ بشه و جای انگشتام رو صورتش بود، نمیدونستم باید چیکار کنم و چی بگم. چی داشتم که بگم!؟ از شدت عصبانیت سرم داشت میترکید، دلم میخواست هوار بکشم تا بلکه آروم شم ولی نمیتونستم. دستی روی صورتش کشیدم و گفتم: - عزیزم نگام کن. مظلومانه نگاهی بهم کرد و دستم رو پس زد: - معذرت میخوام، بخدا دست خودم نبود نگاهم کرد و با گریه گفت: - چرا بیدارم کردی ها؟! داشتم خواب داداشم رو میدیدم. نزاشت چیزی بگم و محکم داد زد: - داشتم الشنام رو میدیدم، بعد یه سال اومده بود به خوابم، نمیدونی چقدر دلم براش تنگ شده بود، یه نامردی با ماشین مثل همون گنجیشکه لهش کرد، اصلا میفهمی یعنی چی؟! با شنیدن این جمله، تموم اون صحنهها اومد جلو چشمم. خیلی خوب میفهمیدم یعنی چی، با پوست و گوشت و استخون حسش کرده بودم. چنان عذابی میکشیدم که تموم اون لحظهها رو؛ با تکتک اون حرفا و نگاهای پر اشک گندم هزاربار آرزوی مرگ میکردم . سرم رو گذاشتم رو فرمون و حسابی گریه کردم، زار زدم تا کمی از دردم کم بشه. گندم با دیدن من اشکاش رو پاک کرد و آروم گفت: - ببخشید سام چرا گریه میکنی، باشه؛ اصلا تقصیر من بود، گریه نکن، ببخشید همش تقصیر من بود. دلم برای مظلومیتش کباب میشد، از خودم متنفر بودم، خودمم نمیدونم چطور میتونستم انقدر بد باشم؟! گندم داشت با تعجب نگاهم میکرد، اشکام و پاک کردم و دستش رو گرفتم و فشار دادم، هر دو ساکت بودیم، چیزی برای گفتن نبود. ماشین رو روشن کردم و راه افتادم، فکر نمیکردم اینطوری بشه، اومده بودیم برای گندم موبایل بخریم، ولی دیگه حوصله بازار هم نداشتم، اولین موبایل فروشی وایسادم و سریع گوشی رو خریدمش و اومدم دادمش به گندم و اونم بدون توجه گذاشتش تو داشبورد و به بیرون خیره شد. بدون هیچ حرفی راه افتادم، فکرم بدجور داغون بود و حرفای گندم همش تو مغزم اکو میشد (یه نامرد اونو مثل گنجشک لهش کرد) نامرد! چقدر نامرد بودم من... . [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین