انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="دنیا شجری بخشایش" data-source="post: 126851" data-attributes="member: 5878"><p>*پارت هفدهم*</p><p></p><p>سام:</p><p>نیم ساعت دیگه رسیدیم، گندم تو همون حالت خوابش برده بود، چند باری صداش کردم، ولی بیدار نشد. یکم شیطنتم گل کرد و گفتم حالا که بیدار نمیشه از نوع متفاوت بیدارش میکنم، شیشه ها دودی بود و چیزی دیده نمیشد، درسته یکم برای اینکارا زود بود، ولی این بازی ای بود که خودش شروع کرده بود.</p><p>آروم سمتش رفتم و لبم رو گذاشتم رو لباش و محکم بوسیدم. یه جوری از خواب پرید و بهت زده نگاهم میکرد که انگار جن دیده بود، قیافه اش واقعا با مزه شده بود. با دیدن اون تعجبش، زدم زیر خنده ولی بر خلاف تصورم، گندم اخم غلیظی کرد و در و باز کرد و بدون اینکه حتی ببنده، راه افتاد و رفت، با دیدنش تو چهره ام خنده جاشو داد به تعجب و فقط خیره موندم به جای خالیش، خودمم نمیدونستم چه غلطی کردم که اینقدر ناراحت شد.</p><p>ماشین و بستم و سریع دوییدم دنبالش .</p><p>با دیدنم تندتر قدم برداشت، یکم شلوغ بود و آدمای توی بازار مانع میشدن که بتونم برسم بهش، چند بار صداش زدم ولی محلی نمیداد تا اینکه بلاخره رسیدم بهش و محکم دستش رو گرفتم، سعی میکرد دستش رو از دستم جدا کنه، اما با اون جثه کوچیکش ممکن نبود.</p><p>سرش پایین بود و نگاهمم نمیکرد سمت خودم کشیدمش و گفتم:</p><p>- چی شد گندم چرا یهو ناراحت شدی؟</p><p>چیزی نگفت و ساکت وایساده بود</p><p>- خب برا چی در میری، بیا حرف بزنیم دیگه</p><p>فقط سری به نشونه نفی تکون داد.</p><p>دیگه اعصابم داشت خورد میشد، با دستم صورتش رو گرفتم و گفتم:</p><p>- دِ خب چه مرگته، چی میخوای!؟ چرا حرف نمیزنی!؟ بگو من چیکار کنم!؟</p><p>بازم چیزی نگفت و فقط چند قطره اشک افتاد روی گونه اش، دیگه صبرم تموم شد و سیلی ای بهش زدم، ضربه ای که زدم باعث شد محکم بخوره به دیوار.</p><p>چنان محکم زده بودم که دست خودم هم درد میکرد، ولی گندم دیگه گریه هم نمیکرد و فقط نگاهم میکرد، دستش رو گرفتم و با خودم کشوندمش سمت ماشین، ملت با تعجب نگاهمون میکردن ولی اصلا برام مهم نبود... .</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="دنیا شجری بخشایش, post: 126851, member: 5878"] *پارت هفدهم* سام: نیم ساعت دیگه رسیدیم، گندم تو همون حالت خوابش برده بود، چند باری صداش کردم، ولی بیدار نشد. یکم شیطنتم گل کرد و گفتم حالا که بیدار نمیشه از نوع متفاوت بیدارش میکنم، شیشه ها دودی بود و چیزی دیده نمیشد، درسته یکم برای اینکارا زود بود، ولی این بازی ای بود که خودش شروع کرده بود. آروم سمتش رفتم و لبم رو گذاشتم رو لباش و محکم بوسیدم. یه جوری از خواب پرید و بهت زده نگاهم میکرد که انگار جن دیده بود، قیافه اش واقعا با مزه شده بود. با دیدن اون تعجبش، زدم زیر خنده ولی بر خلاف تصورم، گندم اخم غلیظی کرد و در و باز کرد و بدون اینکه حتی ببنده، راه افتاد و رفت، با دیدنش تو چهره ام خنده جاشو داد به تعجب و فقط خیره موندم به جای خالیش، خودمم نمیدونستم چه غلطی کردم که اینقدر ناراحت شد. ماشین و بستم و سریع دوییدم دنبالش . با دیدنم تندتر قدم برداشت، یکم شلوغ بود و آدمای توی بازار مانع میشدن که بتونم برسم بهش، چند بار صداش زدم ولی محلی نمیداد تا اینکه بلاخره رسیدم بهش و محکم دستش رو گرفتم، سعی میکرد دستش رو از دستم جدا کنه، اما با اون جثه کوچیکش ممکن نبود. سرش پایین بود و نگاهمم نمیکرد سمت خودم کشیدمش و گفتم: - چی شد گندم چرا یهو ناراحت شدی؟ چیزی نگفت و ساکت وایساده بود - خب برا چی در میری، بیا حرف بزنیم دیگه فقط سری به نشونه نفی تکون داد. دیگه اعصابم داشت خورد میشد، با دستم صورتش رو گرفتم و گفتم: - دِ خب چه مرگته، چی میخوای!؟ چرا حرف نمیزنی!؟ بگو من چیکار کنم!؟ بازم چیزی نگفت و فقط چند قطره اشک افتاد روی گونه اش، دیگه صبرم تموم شد و سیلی ای بهش زدم، ضربه ای که زدم باعث شد محکم بخوره به دیوار. چنان محکم زده بودم که دست خودم هم درد میکرد، ولی گندم دیگه گریه هم نمیکرد و فقط نگاهم میکرد، دستش رو گرفتم و با خودم کشوندمش سمت ماشین، ملت با تعجب نگاهمون میکردن ولی اصلا برام مهم نبود... . [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین