انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="دنیا شجری بخشایش" data-source="post: 126665" data-attributes="member: 5878"><p>*پارت دوازدهم*</p><p></p><p>بغض گلومرو فشار داد و با باز و بسته کردن چشمم قطره اشکی روی گونه ام روانه شد.</p><p> زود گریه کردن خصلتی بود که از مامانم بهم به ارث رسیده بود، درسته گاهی وقتا اذیتم میکرد، ولی خیلی جاها هم به دردم میخورد و آرومم میکرد.</p><p>با صدای سحر که میگفت برم و کیف هارو ببینم به خودم اومدم و سریع اشکم رو پاک کردم و با لبخند مصنوعی رفتم سمتش.</p><p>ساعت ۲ظهر بود که خریدمون تموم شد و برای ناهار رفتیم رستورانی که نزدیک بازار بود.</p><p>وارد شدیم، فضای سرسبز و بزرگی بود و واقعا حس خوبی میداد.</p><p>من و خاله یه سمت میز نشستیم و سام و سحر هم سمت دیگه ی میز . هر کدوم چیزی سفارش دادیم و خوشبختانه چون زیاد شلوغ نبود زود غذاهارو آوردن.</p><p>بیشتر از چند قاشق نخوردم و غذارو هول دادم جلو و با دستمال دهنم رو پاک کردم.</p><p>کم غذا بودم ولی نه در این حد، این بی میلیم بیشتر از اعصاب خوردیم بود.</p><p>آروم نشسته بودم و تو فکر بودم که با صدای خاله و سحر به خودم اومدم.</p><p>- ما میریم دستامون رو بشوریم بیایم</p><p>سری تکون دادم و لبخندریزی زدم</p><p>من موندم و سام!</p><p>باز هم زل زده بودم بهش؛ ابهت خاصی داشت و اخماش باز هم تو هم بود، دلیل این رفتارش رو نمیدونستم، این همه تغییر رفتار از چی بود، نمیدونم!</p><p>با خیال اینکه سام حواسش به گوشیشه محوش شده بودم که یهو سرش رو بالا آورد و با لبخند ملیحی نگاهم کرد، ولی من برعکس دفعه های قبل نگاهم رو ازش نگرفتم و نگاهم رو به نگاهش دوختم، نمیخواستم این فرصت و از دست بدم.</p><p>در مقابل لبخندش منم ناخداگاه لبخندی روی لبم نشست و تموم اون ناراحتی ها فراموشم شد.</p><p>یواش یواش داشتم شک میکردم این من بودم که عاشق و دلباخته ی سام بودم یا اون...!</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="دنیا شجری بخشایش, post: 126665, member: 5878"] *پارت دوازدهم* بغض گلومرو فشار داد و با باز و بسته کردن چشمم قطره اشکی روی گونه ام روانه شد. زود گریه کردن خصلتی بود که از مامانم بهم به ارث رسیده بود، درسته گاهی وقتا اذیتم میکرد، ولی خیلی جاها هم به دردم میخورد و آرومم میکرد. با صدای سحر که میگفت برم و کیف هارو ببینم به خودم اومدم و سریع اشکم رو پاک کردم و با لبخند مصنوعی رفتم سمتش. ساعت ۲ظهر بود که خریدمون تموم شد و برای ناهار رفتیم رستورانی که نزدیک بازار بود. وارد شدیم، فضای سرسبز و بزرگی بود و واقعا حس خوبی میداد. من و خاله یه سمت میز نشستیم و سام و سحر هم سمت دیگه ی میز . هر کدوم چیزی سفارش دادیم و خوشبختانه چون زیاد شلوغ نبود زود غذاهارو آوردن. بیشتر از چند قاشق نخوردم و غذارو هول دادم جلو و با دستمال دهنم رو پاک کردم. کم غذا بودم ولی نه در این حد، این بی میلیم بیشتر از اعصاب خوردیم بود. آروم نشسته بودم و تو فکر بودم که با صدای خاله و سحر به خودم اومدم. - ما میریم دستامون رو بشوریم بیایم سری تکون دادم و لبخندریزی زدم من موندم و سام! باز هم زل زده بودم بهش؛ ابهت خاصی داشت و اخماش باز هم تو هم بود، دلیل این رفتارش رو نمیدونستم، این همه تغییر رفتار از چی بود، نمیدونم! با خیال اینکه سام حواسش به گوشیشه محوش شده بودم که یهو سرش رو بالا آورد و با لبخند ملیحی نگاهم کرد، ولی من برعکس دفعه های قبل نگاهم رو ازش نگرفتم و نگاهم رو به نگاهش دوختم، نمیخواستم این فرصت و از دست بدم. در مقابل لبخندش منم ناخداگاه لبخندی روی لبم نشست و تموم اون ناراحتی ها فراموشم شد. یواش یواش داشتم شک میکردم این من بودم که عاشق و دلباخته ی سام بودم یا اون...! [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین