انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="دنیا شجری بخشایش" data-source="post: 126537" data-attributes="member: 5878"><p>*پارت یازدهم*</p><p></p><p>چشمام و بستم و با صدای تق تق در بیدار شدم، دیرم شده بود. در و باز کردم، علی بود.</p><p>- سلام حاجی خواب بودی؟</p><p>- اره خواب موندم، باید برم جایی</p><p>- مگه امروز جلسه نداری!؟</p><p>- جلسه که ساعت پنج ظهره، میرسم تا اون موقع</p><p>- نمیتونی کارت رو بزاری برای بعد؟</p><p>- نه علی، راه نداره باید برم</p><p>- نمیخوای بگی چیشده باز رفتی تو لاک خودت؟</p><p>- چقدر حرف میزنی بچه، مگه نمیبینی دیرم شده برو پی کارت لباسام و عوض کنم برم.</p><p>- باشه نگو، منکه آخرش سر در میارم</p><p>باشه ای گفتم و در رو پشت سر علی بستم.</p><p>هوا یکم سرد بود، پیرهن بافت خردلی با کت شلوار طوسی.</p><p>خیلی بهم میاومد و جذابم میکرد، مثل همیشه عطر و روی خودم خالی کردم و سریع در رو بستم.</p><p> به عمو رجب که چایدار بود گفتم، یه چای برام بریزه و رفتم تو سرویس و آبی به صورتم زدم و دستی تو موهام کشیدم و اومدم بیرون.</p><p>سرخی چشام شب بیداریم رو بیداد میکرد، باید یه بهانه براش پیدا میکردم.</p><p>چایی رو سریع سر کشیدم و بدو بدو رفتم سمت ماشین و سوار شدم و راه افتادم ... .</p><p></p><p>*<strong>گندم</strong>*</p><p>خوشبختانه امروز مدرسه تعطیل بود، از ساعت ۸بیدار بودم و داشتم آماده میشدم، مثل همیشه ساده، ولی به نظر خودم جذاب.</p><p>نهو نیم بود که سام با خواهرش زنگ و زدن، قرار بود من و خاله جونم و سام و خواهرش بریم برای محضر یه خرید کوچیکی کنیم.</p><p>راه افتادیم و نیم ساعت بعد رسیدیم، خلوت بود و جز چند نفر کسی نبود، صبح بود و هوا سرد.</p><p>سام داشت جلوتر از همه میرفت و ما سه تا هم غرق لباسا بودیم.</p><p>یک ساعتی گذشته بود و ما بیشتر خریدامون رو انجام داده بودیم؛ کت شلوار کرم و شال و کفش سفید. راستش اینکه سرتاپا سفید بپوشم رو دوست نداشتم ولی خب رسم بود و منم ناچار قبول کردم.</p><p>چیزی که اذیتم میکرد این بود که سام تو این مدت حتی یکبارم بهم نگاه نکرده بود و من همش چشمم بهش بود.</p><p>بغض گلومرو فشار داد... .</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="دنیا شجری بخشایش, post: 126537, member: 5878"] *پارت یازدهم* چشمام و بستم و با صدای تق تق در بیدار شدم، دیرم شده بود. در و باز کردم، علی بود. - سلام حاجی خواب بودی؟ - اره خواب موندم، باید برم جایی - مگه امروز جلسه نداری!؟ - جلسه که ساعت پنج ظهره، میرسم تا اون موقع - نمیتونی کارت رو بزاری برای بعد؟ - نه علی، راه نداره باید برم - نمیخوای بگی چیشده باز رفتی تو لاک خودت؟ - چقدر حرف میزنی بچه، مگه نمیبینی دیرم شده برو پی کارت لباسام و عوض کنم برم. - باشه نگو، منکه آخرش سر در میارم باشه ای گفتم و در رو پشت سر علی بستم. هوا یکم سرد بود، پیرهن بافت خردلی با کت شلوار طوسی. خیلی بهم میاومد و جذابم میکرد، مثل همیشه عطر و روی خودم خالی کردم و سریع در رو بستم. به عمو رجب که چایدار بود گفتم، یه چای برام بریزه و رفتم تو سرویس و آبی به صورتم زدم و دستی تو موهام کشیدم و اومدم بیرون. سرخی چشام شب بیداریم رو بیداد میکرد، باید یه بهانه براش پیدا میکردم. چایی رو سریع سر کشیدم و بدو بدو رفتم سمت ماشین و سوار شدم و راه افتادم ... . *[B]گندم[/B]* خوشبختانه امروز مدرسه تعطیل بود، از ساعت ۸بیدار بودم و داشتم آماده میشدم، مثل همیشه ساده، ولی به نظر خودم جذاب. نهو نیم بود که سام با خواهرش زنگ و زدن، قرار بود من و خاله جونم و سام و خواهرش بریم برای محضر یه خرید کوچیکی کنیم. راه افتادیم و نیم ساعت بعد رسیدیم، خلوت بود و جز چند نفر کسی نبود، صبح بود و هوا سرد. سام داشت جلوتر از همه میرفت و ما سه تا هم غرق لباسا بودیم. یک ساعتی گذشته بود و ما بیشتر خریدامون رو انجام داده بودیم؛ کت شلوار کرم و شال و کفش سفید. راستش اینکه سرتاپا سفید بپوشم رو دوست نداشتم ولی خب رسم بود و منم ناچار قبول کردم. چیزی که اذیتم میکرد این بود که سام تو این مدت حتی یکبارم بهم نگاه نکرده بود و من همش چشمم بهش بود. بغض گلومرو فشار داد... . [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان جرم عشق| دنیا شجری بخشایش
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین