انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان افسانه شهر راز| بانو کاف
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="بانو کاف" data-source="post: 130597" data-attributes="member: 1393"><p>پارت پانزدهم</p><p></p><p>تابان رو فرستادم تو خونه و خودم دنبالش رفتم. وارد یه خونهی دیگه شدیم و رفتیم تو یکی از اتاقها.</p><p>- اینجا کجاست؟</p><p>به در و دیوار اتاق نگاه کرد و لبخند زد.</p><p>- اینجا اتاق منه، میدونم که در شأن یه بانوی دربار نیست، ولی...</p><p>پریدم وسط حرفش.</p><p>- این چه حرفیه؟ اینجا خیلی هم قشنگه! </p><p>لبخند زد.</p><p>- ممنون، ولی من نیاوردمت اینجا که دربارهی خونه نظر بدی. آوردمت که بهت بگم کابان از اون زن نزول گرفته و اون عفریته هم ترسناکتر از چیزیه که فکرش رو بکنی. تنها راهی که برای کمک به کابان داری اینه که به جاش بدهیش رو بپردازی.</p><p>اخم کردم.</p><p>- منظورت از اون زن، بانو مهرساست؟</p><p>سر تکون داد.</p><p>- آره، ولی راستش جرات نمیکنم اسمش رو به زبون بیارم... اون همه جای شهر چشم و گوش داره. کافیه اسمش رو ببری که شب نشده بیان سراغت... خیلی از درباریها رو هم تحت اختیار داره، حتی شنیدم که میگن از فرمانروا هم قدرتمندتره.</p><p>باورم نمیشد، مگه میشه کسی تا این حد قدرت داشته باشه؟</p><p>کاملا مشخصه این نفوذش نتیجهی تلاش و درستکاریش نیست، پس چرا کسی سعی نمیکنه مجازاتش کنه؟</p><p>- این همه قدرت رو مطمئنا از راه خوبی به دست نیوورده، نه؟</p><p>سر تکون داد.</p><p>- وقتی اینجا ساکن شد فقط یه مغازهای پارچه فروشی کوچیک داشت، ولی حالا نصف مغازههای بازار پروان رو خریده و تنها کسیه که اجازهی تجارت طلا با کشورهای همسایه رو داره.</p><p>کمی فکر کردم و بهش نزدیکتر شدم.</p><p>- تو میدونی کجا میتونم ببینمش؟ </p><p>جا خورد.</p><p>- دو ساعته دارم سعی میکنم بهت بفهمونم نمیتونی باهاش دربیفتی، اونوقت ازم آدرسش رو میخوای؟</p><p>دست به کمر شدم.</p><p>- تو از کجا میدونی من میخوام باهاش در بیفتم؟</p><p>فقط نگاهم کرد، نفس عمیقی کشیدم.</p><p>- خیل خب، باشه... من تسلیمم! میخوام برم سراغش، ولی باور کن اونقدرها هم که فکر میکنی ضعیف نیستم؛ اگه اون زن واقعاً تا این حد خطرناکه میتونه کشور رو به نابودی بکشه و من باید قبل از اینکه دست به کار بزرگتری بزنه جلوش رو بگیرم.</p><p>لبخند مشکوکی زد.</p><p>- بگیرم نه، بگیریم! من هم باهات میام.</p><p>متعجب نگاهش کردم.</p><p>- مطمئنی از پسش برمیای؟</p><p>سر تکون داد.</p><p>- شک نکن! خیلی وقته میخوام یه جوری ازش انتقام بگیرم و منتظر یه فرصت مناسبم... اون زن باعث مرگ مادر منه!</p><p>[MUSIC][/MUSIC]</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="بانو کاف, post: 130597, member: 1393"] پارت پانزدهم تابان رو فرستادم تو خونه و خودم دنبالش رفتم. وارد یه خونهی دیگه شدیم و رفتیم تو یکی از اتاقها. - اینجا کجاست؟ به در و دیوار اتاق نگاه کرد و لبخند زد. - اینجا اتاق منه، میدونم که در شأن یه بانوی دربار نیست، ولی... پریدم وسط حرفش. - این چه حرفیه؟ اینجا خیلی هم قشنگه! لبخند زد. - ممنون، ولی من نیاوردمت اینجا که دربارهی خونه نظر بدی. آوردمت که بهت بگم کابان از اون زن نزول گرفته و اون عفریته هم ترسناکتر از چیزیه که فکرش رو بکنی. تنها راهی که برای کمک به کابان داری اینه که به جاش بدهیش رو بپردازی. اخم کردم. - منظورت از اون زن، بانو مهرساست؟ سر تکون داد. - آره، ولی راستش جرات نمیکنم اسمش رو به زبون بیارم... اون همه جای شهر چشم و گوش داره. کافیه اسمش رو ببری که شب نشده بیان سراغت... خیلی از درباریها رو هم تحت اختیار داره، حتی شنیدم که میگن از فرمانروا هم قدرتمندتره. باورم نمیشد، مگه میشه کسی تا این حد قدرت داشته باشه؟ کاملا مشخصه این نفوذش نتیجهی تلاش و درستکاریش نیست، پس چرا کسی سعی نمیکنه مجازاتش کنه؟ - این همه قدرت رو مطمئنا از راه خوبی به دست نیوورده، نه؟ سر تکون داد. - وقتی اینجا ساکن شد فقط یه مغازهای پارچه فروشی کوچیک داشت، ولی حالا نصف مغازههای بازار پروان رو خریده و تنها کسیه که اجازهی تجارت طلا با کشورهای همسایه رو داره. کمی فکر کردم و بهش نزدیکتر شدم. - تو میدونی کجا میتونم ببینمش؟ جا خورد. - دو ساعته دارم سعی میکنم بهت بفهمونم نمیتونی باهاش دربیفتی، اونوقت ازم آدرسش رو میخوای؟ دست به کمر شدم. - تو از کجا میدونی من میخوام باهاش در بیفتم؟ فقط نگاهم کرد، نفس عمیقی کشیدم. - خیل خب، باشه... من تسلیمم! میخوام برم سراغش، ولی باور کن اونقدرها هم که فکر میکنی ضعیف نیستم؛ اگه اون زن واقعاً تا این حد خطرناکه میتونه کشور رو به نابودی بکشه و من باید قبل از اینکه دست به کار بزرگتری بزنه جلوش رو بگیرم. لبخند مشکوکی زد. - بگیرم نه، بگیریم! من هم باهات میام. متعجب نگاهش کردم. - مطمئنی از پسش برمیای؟ سر تکون داد. - شک نکن! خیلی وقته میخوام یه جوری ازش انتقام بگیرم و منتظر یه فرصت مناسبم... اون زن باعث مرگ مادر منه! [MUSIC][/MUSIC] [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان افسانه شهر راز| بانو کاف
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین