انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان اشتباه جبران ناپذیر|معصومه خواجه
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="M.kh" data-source="post: 110862" data-attributes="member: 4815"><p>پارت۳۵</p><p>اومدم به وظایفت برسی</p><p>متعجب نگاش کردم که گفت:</p><p>زن و شوهریم مثلا...</p><p>رفتم سمت تخت و گفتم:اراد بیشتر از این کفریم نکن پاشو برو</p><p>اومد از پشت بغلم کرد و دم گوشم گفت:چرا؟</p><p>مگه ادم از شوهرش کفری میشه؟</p><p>با لمس دستاش روی کمرم مور مورم شد و تو خودم جمع شدم و سعی داشتم دستاشو از هم باز کنم...</p><p>پرتم کرد رو تخت و دستاشو دو طرفم گذاشت:وول نخور</p><p>نه من عاشقم نه تو معشوق</p><p>ن تو راضی ای ن من</p><p>فقط اومدم بهت ی درسی بدم که بهم نگی پسرعمو و به این خیال با هرکسی نپری،فردا به اون مرتیکه پیام بده بگو دیگه</p><p>دختر نیستم که طلاقمو بگیرم و باهات ازدواج کنم....</p><p>به همین شرط باهاته دیگه نه؟</p><p>ترس برم داشته بود.اراد از همیشه عصبی تر بود.گفتم:چی میگی اراد از کی حرف میزنی برو کنار داری ازارم میدی</p><p>اتفاقا اومدم که ازارت بدم....</p><p>بعد با بی رحمی تمام دستامو به تخت بست و کارشو کرد...</p><p>بدترین شب زندگیم بود</p><p>من تا حالا فکر میکردم زندگی بدتر از این نمیشه اما شد پس حتما بدتر از الانمم وجود داره</p><p>خواستم بلند شم که زیر دلم تیر کشید</p><p>بزور بلندشدم و ملافه ی خونی رو جمع کردم و رفتم حموم...</p><p>فقط یک ساعت خوابیدم و روشنی که از لای پرده سرک میکشید نشون از صبح شدن میداد</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="M.kh, post: 110862, member: 4815"] پارت۳۵ اومدم به وظایفت برسی متعجب نگاش کردم که گفت: زن و شوهریم مثلا... رفتم سمت تخت و گفتم:اراد بیشتر از این کفریم نکن پاشو برو اومد از پشت بغلم کرد و دم گوشم گفت:چرا؟ مگه ادم از شوهرش کفری میشه؟ با لمس دستاش روی کمرم مور مورم شد و تو خودم جمع شدم و سعی داشتم دستاشو از هم باز کنم... پرتم کرد رو تخت و دستاشو دو طرفم گذاشت:وول نخور نه من عاشقم نه تو معشوق ن تو راضی ای ن من فقط اومدم بهت ی درسی بدم که بهم نگی پسرعمو و به این خیال با هرکسی نپری،فردا به اون مرتیکه پیام بده بگو دیگه دختر نیستم که طلاقمو بگیرم و باهات ازدواج کنم.... به همین شرط باهاته دیگه نه؟ ترس برم داشته بود.اراد از همیشه عصبی تر بود.گفتم:چی میگی اراد از کی حرف میزنی برو کنار داری ازارم میدی اتفاقا اومدم که ازارت بدم.... بعد با بی رحمی تمام دستامو به تخت بست و کارشو کرد... بدترین شب زندگیم بود من تا حالا فکر میکردم زندگی بدتر از این نمیشه اما شد پس حتما بدتر از الانمم وجود داره خواستم بلند شم که زیر دلم تیر کشید بزور بلندشدم و ملافه ی خونی رو جمع کردم و رفتم حموم... فقط یک ساعت خوابیدم و روشنی که از لای پرده سرک میکشید نشون از صبح شدن میداد [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان اشتباه جبران ناپذیر|معصومه خواجه
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین