انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان ارثیه عاشقانه | الهام مالکی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="الهام مالکی" data-source="post: 105760" data-attributes="member: 4189"><p>پارت ۷</p><p>شیوا بود، دختر خوش استایل و خوش بر و روی کلاس. زیاد باکسی حرف نمیزد. حتی پیش اومده بود کسی بره سمتش و بخواد باهاش دوست بشه ولی شیوا حتی جواب سلامشم نده مثل وقتی که نازنین افاده ای رو ضایع کرد...</p><p>از اونجایی که شیوا خوشگل و خوش تیپ بود پسرا خیلی بهش توجه میکردن و چون به کسی پا نمیداد بیشتر حریص میشدن. نازنین که متوجه این موضوع شده بود واسه اینکه بیشتر به چشم بیاد میخواست با شیوا دوست بشه. یه روز زمان استراحت بین دو کلاس شیوا نشسته بود روی نیمکت و شکلات میخورد که نازنین رفت سمتش و دستش رو دراز کرد و گفت:</p><p>_ سلام من نازنینم، همکلاسی هستیم.</p><p> ولی شیوا فقط یه نگاه به سرتا پای نازنین انداخت وبی اینکه کلامی حرف بزنه از جاش بلند شد و رفت. فکر نکنم کسی توی دانشکده اون روز رو یادش رفته باشه یا ماجراش رو نشنیده باشه...</p><p>حالا شیوا بالای سرمن ایستاده بود و دستش رو دراز کرده بود. دستش رو گرفتم و از جام بلند شدم که با صدای بلندی گفت:</p><p>_ بیشعوری مد شده؟!</p><p> و به پسری که سر راه من بود و داشت از پله ها بالا میرفت نگاه کرد. پسره برگشت سمت ما و به شیوا که با ابروی بالا انداخته بهش زل زده بود نگاه کرد بعدم به من که نمیتونستم درست روی پام بایستم...</p><p>از پله ها پایین اومد و یک قدمی شیوا روی پله آخر ایستاد. عینک آفتابیشو بالا داد و به شیوا گفت:</p><p>_ با من بودی؟</p><p>شیوا هم با اعتمادبه نفس کامل جواب داد:</p><p>_ دقیقا با خودت بودم...</p><p>پسره نفسشو با صدا بیرون داد و ادامه داد:</p><p>_ این خانم خودش با عجله اومد پایین اگه آروم میومد سر نمیخورد.</p><p>شیوا جواب داد:</p><p>_ اگه توهم سر راهش سبز نمیشدی سر نمیخورد. الانم که افتاد میتونستی برگردی ازش معذرت خواهی کنی نه اینکه سرت رو بندازی پایین و بری اونم وقتی که مهندسای آینده ایستادن و بجای کمک بهش میخندن...</p><p>پسره حسابی از دست شیوا کفری شده بود ولی نمیدونست چی باید بگه آخه حق با شیوا بود در حالی که وزنم رو روی یه پام انداخته بودم گفتم:</p><p>_ بچه ها طوری نیست ادامه ندین...</p><p> و لنگ لنگان سمت در خروجی دانشگاه رفتم. با اون پا عمرا میتونستم به موقع برسم فروشگاه باید با تاکسی میرفتم که در اون صورت دیگه پولی برای ناهار برام نمیموند ولی چاره ای نبود...</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="الهام مالکی, post: 105760, member: 4189"] پارت ۷ شیوا بود، دختر خوش استایل و خوش بر و روی کلاس. زیاد باکسی حرف نمیزد. حتی پیش اومده بود کسی بره سمتش و بخواد باهاش دوست بشه ولی شیوا حتی جواب سلامشم نده مثل وقتی که نازنین افاده ای رو ضایع کرد... از اونجایی که شیوا خوشگل و خوش تیپ بود پسرا خیلی بهش توجه میکردن و چون به کسی پا نمیداد بیشتر حریص میشدن. نازنین که متوجه این موضوع شده بود واسه اینکه بیشتر به چشم بیاد میخواست با شیوا دوست بشه. یه روز زمان استراحت بین دو کلاس شیوا نشسته بود روی نیمکت و شکلات میخورد که نازنین رفت سمتش و دستش رو دراز کرد و گفت: _ سلام من نازنینم، همکلاسی هستیم. ولی شیوا فقط یه نگاه به سرتا پای نازنین انداخت وبی اینکه کلامی حرف بزنه از جاش بلند شد و رفت. فکر نکنم کسی توی دانشکده اون روز رو یادش رفته باشه یا ماجراش رو نشنیده باشه... حالا شیوا بالای سرمن ایستاده بود و دستش رو دراز کرده بود. دستش رو گرفتم و از جام بلند شدم که با صدای بلندی گفت: _ بیشعوری مد شده؟! و به پسری که سر راه من بود و داشت از پله ها بالا میرفت نگاه کرد. پسره برگشت سمت ما و به شیوا که با ابروی بالا انداخته بهش زل زده بود نگاه کرد بعدم به من که نمیتونستم درست روی پام بایستم... از پله ها پایین اومد و یک قدمی شیوا روی پله آخر ایستاد. عینک آفتابیشو بالا داد و به شیوا گفت: _ با من بودی؟ شیوا هم با اعتمادبه نفس کامل جواب داد: _ دقیقا با خودت بودم... پسره نفسشو با صدا بیرون داد و ادامه داد: _ این خانم خودش با عجله اومد پایین اگه آروم میومد سر نمیخورد. شیوا جواب داد: _ اگه توهم سر راهش سبز نمیشدی سر نمیخورد. الانم که افتاد میتونستی برگردی ازش معذرت خواهی کنی نه اینکه سرت رو بندازی پایین و بری اونم وقتی که مهندسای آینده ایستادن و بجای کمک بهش میخندن... پسره حسابی از دست شیوا کفری شده بود ولی نمیدونست چی باید بگه آخه حق با شیوا بود در حالی که وزنم رو روی یه پام انداخته بودم گفتم: _ بچه ها طوری نیست ادامه ندین... و لنگ لنگان سمت در خروجی دانشگاه رفتم. با اون پا عمرا میتونستم به موقع برسم فروشگاه باید با تاکسی میرفتم که در اون صورت دیگه پولی برای ناهار برام نمیموند ولی چاره ای نبود... [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
تایپ رمان
رمان ارثیه عاشقانه | الهام مالکی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین