. . .

انتشاریافته درخواست کپیست سرپناهی دیگر|غزل محمدی

تالار درخواست کپیست
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Paradox

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
بخشدار
مدیر
کاربر VIP
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
نام هنری
پارادوکس
مقام خاص
همیار کپیست
بخشدار
- آموزش
شناسه کاربر
310
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-20
موضوعات
527
نوشته‌ها
5,539
راه‌حل‌ها
107
پسندها
2,144
امتیازها
1,313
سن
19
محل سکونت
قبرستانی‌متروکه‌به نام«ذهن»

  • #1
راه‌حل
نام اثر: سرپناهی دیگر

نام نویسنده: غزل محمدی @Ghazal

لینک تاپیک اثر در انجمن: این اثر در انجمن رمانیک تایپ نشده است

ژانر: معمایی، تراژدی، اجتماعی، عاشقانه

سطح: طلایی

تعداد صفحات: 874

خلاصه:
سرپناهی دیگر روایت‌گر زندگی آدم‌های گذشته بر پایه‌ی عقاید سنتی، غرور و تعصب‌های بی‌جا است. بیست سال از حرف‌ها، کارها و اشتباهات گذشته است. هیچ‌کس نمی‌داند در آن حادثه چه شد. پنج سنگ قبر از بقایای آن‌ها باقی مانده است؛ اما در این میان کسی پی به این اتفاقات می‌برد و به دنبال افشای حقیقت می‌رود؛ اما از هر چه که در این سال‌ها داشته است، گریزان می‌شود. او میان سوالاتی بی‌جواب تنها است. با کسی روبه‌رو می‌شود که عاجرانه از او کمک می‌خواهد...


مقدمه:...

ansel

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
مدیر
ناظر
مدیر
نظارت
شناسه کاربر
15
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
آخرین بازدید
موضوعات
147
نوشته‌ها
1,563
راه‌حل‌ها
24
پسندها
6,273
امتیازها
619

  • #11
نام اثر: سرپناهی دیگر

نام نویسنده: غزل محمدی @Ghazal

لینک تاپیک اثر در انجمن: این اثر در انجمن رمانیک تایپ نشده است

ژانر: معمایی، تراژدی، اجتماعی، عاشقانه

سطح: طلایی

تعداد صفحات: 874

خلاصه:
سرپناهی دیگر روایت‌گر زندگی آدم‌های گذشته بر پایه‌ی عقاید سنتی، غرور و تعصب‌های بی‌جا است. بیست سال از حرف‌ها، کارها و اشتباهات گذشته است. هیچ‌کس نمی‌داند در آن حادثه چه شد. پنج سنگ قبر از بقایای آن‌ها باقی مانده است؛ اما در این میان کسی پی به این اتفاقات می‌برد و به دنبال افشای حقیقت می‌رود؛ اما از هر چه که در این سال‌ها داشته است، گریزان می‌شود. او میان سوالاتی بی‌جواب تنها است. با کسی روبه‌رو می‌شود که عاجرانه از او کمک می‌خواهد...


مقدمه:
گاهی به یک نقطه از زندگی می‌رسیم به اسم " توقف مطلقاً ممنوع"

نه راه پس داری نه راه پیش!

می‌مانی،

می‌مانی وسط وسط برزخ زندگی.

نمی‌دانی چه کار کنی!

نمی‌دانی خوب یعنی چه! بد یعنی چه!

چه کسی دروغ می‌گوید؟ چه کسی راست؟

باورکنم یا نه؟

به جایی می‌رسی که هیچ نمی‌دانی!

توقف مطلق یعنی ندانی کجایی و چه خواهد شد!

یعنی یک " نمی‌دانم چه خواهد شد" به معنای واقعی کلمه!

الان من در همین نقطه قرار دارم.

همان نقطه‌ای که منتظرم کسی دستم را بگیرد و از این سیاه چال

نمی‌دانم‌ها مرا بیرون بکشد...


برشی از اثر:
خسته و آرام به سمت گرامافون قدیمی رفت و صفحه را عوض کرد. صدای گوش نواز استاد شجریان درون اتاق پیچید. پشت میز‌ش نشست و به منظره‌ی برفی رو‌به‌رویش خیره شد؛ اما بعد از مکث چند ثانیه‌ای کرکره را پایین داد. سعی کرد حواسش را به موسیقی سنتی و ماندگار بدهد تا مقداری از آن آرامش صدا را، به خودش منتقل کند. دلش آرامش می‌خواست، آرامشی که ماندگار باشد، مانند صدای استاد شجریان که برای لحظه‌ای هم که شده از افکاری که ذهنش را مشغول کرده بود، بیرون بیاید. چشمانش را فرو بست. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که صدای فردی از پشت سرش آمد و باعث شد به خودش بیاید. بعد از یک سال می‌دانست دیر یا زود به دیدنش می‌آید.

جلد:
-copy.png



فایل PDF: سرپناهی دیگر


سلام. تاییده؟ @nfs_nm @Ghazal
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELVIS♧
راه‌حل

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,655
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,529
امتیازها
478

  • #12
نام اثر: سرپناهی دیگر

نام نویسنده: غزل محمدی @Ghazal

لینک تاپیک اثر در انجمن: این اثر در انجمن رمانیک تایپ نشده است

ژانر: معمایی، تراژدی، اجتماعی، عاشقانه

سطح: طلایی

تعداد صفحات: 874

خلاصه:
سرپناهی دیگر روایت‌گر زندگی آدم‌های گذشته بر پایه‌ی عقاید سنتی، غرور و تعصب‌های بی‌جا است. بیست سال از حرف‌ها، کارها و اشتباهات گذشته است. هیچ‌کس نمی‌داند در آن حادثه چه شد. پنج سنگ قبر از بقایای آن‌ها باقی مانده است؛ اما در این میان کسی پی به این اتفاقات می‌برد و به دنبال افشای حقیقت می‌رود؛ اما از هر چه که در این سال‌ها داشته است، گریزان می‌شود. او میان سوالاتی بی‌جواب تنها است. با کسی روبه‌رو می‌شود که عاجرانه از او کمک می‌خواهد...


مقدمه:
گاهی به یک نقطه از زندگی می‌رسیم به اسم " توقف مطلقاً ممنوع"

نه راه پس داری نه راه پیش!

می‌مانی،

می‌مانی وسط وسط برزخ زندگی.

نمی‌دانی چه کار کنی!

نمی‌دانی خوب یعنی چه! بد یعنی چه!

چه کسی دروغ می‌گوید؟ چه کسی راست؟

باورکنم یا نه؟

به جایی می‌رسی که هیچ نمی‌دانی!

توقف مطلق یعنی ندانی کجایی و چه خواهد شد!

یعنی یک " نمی‌دانم چه خواهد شد" به معنای واقعی کلمه!

الان من در همین نقطه قرار دارم.

همان نقطه‌ای که منتظرم کسی دستم را بگیرد و از این سیاه چال

نمی‌دانم‌ها مرا بیرون بکشد...


برشی از اثر:
خسته و آرام به سمت گرامافون قدیمی رفت و صفحه را عوض کرد. صدای گوش نواز استاد شجریان درون اتاق پیچید. پشت میز‌ش نشست و به منظره‌ی برفی رو‌به‌رویش خیره شد؛ اما بعد از مکث چند ثانیه‌ای کرکره را پایین داد. سعی کرد حواسش را به موسیقی سنتی و ماندگار بدهد تا مقداری از آن آرامش صدا را، به خودش منتقل کند. دلش آرامش می‌خواست، آرامشی که ماندگار باشد، مانند صدای استاد شجریان که برای لحظه‌ای هم که شده از افکاری که ذهنش را مشغول کرده بود، بیرون بیاید. چشمانش را فرو بست. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که صدای فردی از پشت سرش آمد و باعث شد به خودش بیاید. بعد از یک سال می‌دانست دیر یا زود به دیدنش می‌آید.

جلد:
-copy.png



فایل PDF: سرپناهی دیگر


سلام. تاییده؟ @nfs_nm @Ghazal
مورد تایید مدیریته جانم*_*
 

Ghazal

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
342
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-03
موضوعات
4
نوشته‌ها
87
پسندها
288
امتیازها
98
سن
20
محل سکونت
‌خونمون /:

  • #13
نام اثر: سرپناهی دیگر

نام نویسنده: غزل محمدی @Ghazal

لینک تاپیک اثر در انجمن: این اثر در انجمن رمانیک تایپ نشده است

ژانر: معمایی، تراژدی، اجتماعی، عاشقانه

سطح: طلایی

تعداد صفحات: 874

خلاصه:
سرپناهی دیگر روایت‌گر زندگی آدم‌های گذشته بر پایه‌ی عقاید سنتی، غرور و تعصب‌های بی‌جا است. بیست سال از حرف‌ها، کارها و اشتباهات گذشته است. هیچ‌کس نمی‌داند در آن حادثه چه شد. پنج سنگ قبر از بقایای آن‌ها باقی مانده است؛ اما در این میان کسی پی به این اتفاقات می‌برد و به دنبال افشای حقیقت می‌رود؛ اما از هر چه که در این سال‌ها داشته است، گریزان می‌شود. او میان سوالاتی بی‌جواب تنها است. با کسی روبه‌رو می‌شود که عاجرانه از او کمک می‌خواهد...


مقدمه:
گاهی به یک نقطه از زندگی می‌رسیم به اسم " توقف مطلقاً ممنوع"

نه راه پس داری نه راه پیش!

می‌مانی،

می‌مانی وسط وسط برزخ زندگی.

نمی‌دانی چه کار کنی!

نمی‌دانی خوب یعنی چه! بد یعنی چه!

چه کسی دروغ می‌گوید؟ چه کسی راست؟

باورکنم یا نه؟

به جایی می‌رسی که هیچ نمی‌دانی!

توقف مطلق یعنی ندانی کجایی و چه خواهد شد!

یعنی یک " نمی‌دانم چه خواهد شد" به معنای واقعی کلمه!

الان من در همین نقطه قرار دارم.

همان نقطه‌ای که منتظرم کسی دستم را بگیرد و از این سیاه چال

نمی‌دانم‌ها مرا بیرون بکشد...


برشی از اثر:
خسته و آرام به سمت گرامافون قدیمی رفت و صفحه را عوض کرد. صدای گوش نواز استاد شجریان درون اتاق پیچید. پشت میز‌ش نشست و به منظره‌ی برفی رو‌به‌رویش خیره شد؛ اما بعد از مکث چند ثانیه‌ای کرکره را پایین داد. سعی کرد حواسش را به موسیقی سنتی و ماندگار بدهد تا مقداری از آن آرامش صدا را، به خودش منتقل کند. دلش آرامش می‌خواست، آرامشی که ماندگار باشد، مانند صدای استاد شجریان که برای لحظه‌ای هم که شده از افکاری که ذهنش را مشغول کرده بود، بیرون بیاید. چشمانش را فرو بست. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که صدای فردی از پشت سرش آمد و باعث شد به خودش بیاید. بعد از یک سال می‌دانست دیر یا زود به دیدنش می‌آید.

جلد:
-copy.png



فایل PDF: سرپناهی دیگر


سلام. تاییده؟ @nfs_nm @Ghazal
😍😍😍😍😍 عالیه خوشگلم خسته نباشید.
 

Ghazal

رمانیکی فعال
رمانیکی
شناسه کاربر
342
تاریخ ثبت‌نام
2021-02-03
موضوعات
4
نوشته‌ها
87
پسندها
288
امتیازها
98
سن
20
محل سکونت
‌خونمون /:

  • #14
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELVIS♧

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,655
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,529
امتیازها
478

  • #15
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: Ghazal

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,655
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,529
امتیازها
478

  • #16
نام اثر: سرپناهی دیگر

نام نویسنده: غزل محمدی @Ghazal

لینک تاپیک اثر در انجمن: این اثر در انجمن رمانیک تایپ نشده است

ژانر: معمایی، تراژدی، اجتماعی، عاشقانه

سطح: طلایی

تعداد صفحات: 874

خلاصه:
سرپناهی دیگر روایت‌گر زندگی آدم‌های گذشته بر پایه‌ی عقاید سنتی، غرور و تعصب‌های بی‌جا است. بیست سال از حرف‌ها، کارها و اشتباهات گذشته است. هیچ‌کس نمی‌داند در آن حادثه چه شد. پنج سنگ قبر از بقایای آن‌ها باقی مانده است؛ اما در این میان کسی پی به این اتفاقات می‌برد و به دنبال افشای حقیقت می‌رود؛ اما از هر چه که در این سال‌ها داشته است، گریزان می‌شود. او میان سوالاتی بی‌جواب تنها است. با کسی روبه‌رو می‌شود که عاجرانه از او کمک می‌خواهد...


مقدمه:
گاهی به یک نقطه از زندگی می‌رسیم به اسم " توقف مطلقاً ممنوع"

نه راه پس داری نه راه پیش!

می‌مانی،

می‌مانی وسط وسط برزخ زندگی.

نمی‌دانی چه کار کنی!

نمی‌دانی خوب یعنی چه! بد یعنی چه!

چه کسی دروغ می‌گوید؟ چه کسی راست؟

باورکنم یا نه؟

به جایی می‌رسی که هیچ نمی‌دانی!

توقف مطلق یعنی ندانی کجایی و چه خواهد شد!

یعنی یک " نمی‌دانم چه خواهد شد" به معنای واقعی کلمه!

الان من در همین نقطه قرار دارم.

همان نقطه‌ای که منتظرم کسی دستم را بگیرد و از این سیاه چال

نمی‌دانم‌ها مرا بیرون بکشد...


برشی از اثر:
خسته و آرام به سمت گرامافون قدیمی رفت و صفحه را عوض کرد. صدای گوش نواز استاد شجریان درون اتاق پیچید. پشت میز‌ش نشست و به منظره‌ی برفی رو‌به‌رویش خیره شد؛ اما بعد از مکث چند ثانیه‌ای کرکره را پایین داد. سعی کرد حواسش را به موسیقی سنتی و ماندگار بدهد تا مقداری از آن آرامش صدا را، به خودش منتقل کند. دلش آرامش می‌خواست، آرامشی که ماندگار باشد، مانند صدای استاد شجریان که برای لحظه‌ای هم که شده از افکاری که ذهنش را مشغول کرده بود، بیرون بیاید. چشمانش را فرو بست. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که صدای فردی از پشت سرش آمد و باعث شد به خودش بیاید. بعد از یک سال می‌دانست دیر یا زود به دیدنش می‌آید.

جلد:
-copy.png



فایل PDF: سرپناهی دیگر


سلام. تاییده؟ @nfs_nm @Ghazal
@Niloofar°MC⁴
نخسته سحری
نیلو جونیم بی زحمت بره روی سایت
 

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
مدیرکل
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
376
نوشته‌ها
4,560
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,508
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #17
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
10
بازدیدها
307
پاسخ‌ها
10
بازدیدها
239
پاسخ‌ها
19
بازدیدها
365

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 2, کاربران: 0, مهمان‌ها: 2)

بالا پایین