. . .

انتشاریافته درخواست کپیست دلنیای عاشق | مهدیه مومنی

تالار درخواست کپیست
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,944
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #1
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
راه‌حل
نام اثر: دلنیای عاشق
نام نویسنده: مهدیه مومنی @.Mahdieh
لینک تاپیک اثر در انجمن: این اثر در انجمن رمانیک تایپ نشده است.
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
سطح: نقره ای
تعداد صفحات: صد و چهل و نه
خلاصه:
رمان از زبان راوی داستانه؛ اما نقشهای اصلی رمان عرفان و دلنیا هستن. عرفان پس از مرگ پدرش ضربه سختی میخوره و چون پدرش به نامادریش علاقه‌ی زیادی داشته، بعد پدرش به نامادریش اعتماد میکنه؛ ولی ضربه بدی میخوره. در این بین دختری هم هست که قلب مغرور عرفان رو احاطه میکنه و... .
مقدمه:
تا حالا شده اعتماد کنی و ضربه بخوری؟ شده همه‌ی اطرافیانت رو کنار بزنی تا اون شخص رو ناراحت نکنی و نخوای از خواستش سرپیچی کنی و به خاطرش حتی حاضر باشی با حس‌هات هم بجنگی و بخوای ازشون بگذری؟ ولی بعدها بفهمی که تمام اعتمادت اشتباه بوده و تمام زندگیت از هم بپاشه؟
برشی از...

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,498
امتیازها
478

  • #11
نام اثر: دلنیای عاشق
نام نویسنده: مهدیه مومنی @.Mahdieh
لینک تاپیک اثر در انجمن: این اثر در انجمن رمانیک تایپ نشده است.
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
سطح: نقره ای
تعداد صفحات: صد و چهل و نه
خلاصه:
رمان از زبان راوی داستانه؛ اما نقشهای اصلی رمان عرفان و دلنیا هستن. عرفان پس از مرگ پدرش ضربه سختی میخوره و چون پدرش به نامادریش علاقه‌ی زیادی داشته، بعد پدرش به نامادریش اعتماد میکنه؛ ولی ضربه بدی میخوره. در این بین دختری هم هست که قلب مغرور عرفان رو احاطه میکنه و... .
مقدمه:
تا حالا شده اعتماد کنی و ضربه بخوری؟ شده همه‌ی اطرافیانت رو کنار بزنی تا اون شخص رو ناراحت نکنی و نخوای از خواستش سرپیچی کنی و به خاطرش حتی حاضر باشی با حس‌هات هم بجنگی و بخوای ازشون بگذری؟ ولی بعدها بفهمی که تمام اعتمادت اشتباه بوده و تمام زندگیت از هم بپاشه؟
برشی از اثر:
صدای سرفه‌های مکرر آقای شهریاری مدام در اتاق بزرگش میپیچید. عرفان، تک فرزند خاندان بزرگ شهریاری، مغرور در کنار پدر ایستاده بود و دستش رو توی دست گرفته بود. آقای شهریاری به سختی نفس میکشید و حالش اصلاً مساعد نبود.
آرتینا خانم، زن دوم آقای شهریاری و نامادری عرفان، هم در طرف دیگر تخت ایستاده بود. دکتر وارد اتاق شد و به عرفان دست داد و مشغول معالجه‌ی آقای شهریاری شد.
عرفان کمی مضطرب شد و اخم کرد. کمی که گذشت دکتر با ناراحتی رو بهش گفت:
- متأسفم عرفان خان. پدرتون دیگه زیاد فرصت نداره. بیماری خیلی پیشرفت کرده و دیگه از دست ما کاری برنمیاد.
عرفان کلافه شد.
- یعنی چی دکتر؟ میبرمش آمریکا، هرجا که بشه.
دکتر از جایش برخاست.
- مختارید عرفان خان؛ ولی هرجا که ببرید همین حرفهای من رو تحویلتون میدن.
عرفان دستش رو توی موهاش فرو کرد و کلافه نفس عمیقی کشید. آقای شهریاری گفت:
- عرفان پسرم خودت رو اذیت نکن. مرگ حقه بابا.
دکتر سبحان خداحافظی کرد و رفت. آرتینا خانم لبخند محوی زد، انگار زیاد از مرگ آقای شهریاری ناراحت نبود.
آقای شهریاری نفس نفس میزد و بالکنت گفت:
- عرفان زنگ بزن به محمدی بگو بیاد اینجا.
عرفان بی‌حرف از اتاق خارج شد تا با وکیل رسمی پدر حرف بزند.
آرتینا خانم کنار شوهرش رفت و دستش را گرفت. آقای شهریاری نگران بود؛ برای تنها فرزندش عرفان که ثمره‌ی عشقش، مهتاب بود. که چهار سالی میشد در یک تصادف مرده بود و آقای شهریاری یک‌سال پیش تنها برای تنها نبودن عرفان و کمبود محبت، با آرتینا خانم ازدواج کرد و حالا میترسید بعد از خودش آرتینا عوض شود و عرفان ضربه بخورد.
جلد:
negar_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B9%DB%B2%DB%B8_%DB%B2%DB%B3%DB%B0%DB%B3%DB%B3%DB%B8_7rdv.png

فایل PDF: دلنیای عاشق

@.Mahdieh تاییده؟
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
راه‌حل

.Mahdieh

رمانیکی حامی
نویسنده افتخاری
شناسه کاربر
940
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-17
آخرین بازدید
موضوعات
308
نوشته‌ها
919
پسندها
3,382
امتیازها
340
سن
24
محل سکونت
√کره خاکی√

  • #12
نام اثر: دلنیای عاشق
نام نویسنده: مهدیه مومنی @.Mahdieh
لینک تاپیک اثر در انجمن: این اثر در انجمن رمانیک تایپ نشده است.
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
سطح: نقره ای
تعداد صفحات: صد و چهل و نه
خلاصه:
رمان از زبان راوی داستانه؛ اما نقشهای اصلی رمان عرفان و دلنیا هستن. عرفان پس از مرگ پدرش ضربه سختی میخوره و چون پدرش به نامادریش علاقه‌ی زیادی داشته، بعد پدرش به نامادریش اعتماد میکنه؛ ولی ضربه بدی میخوره. در این بین دختری هم هست که قلب مغرور عرفان رو احاطه میکنه و... .
مقدمه:
تا حالا شده اعتماد کنی و ضربه بخوری؟ شده همه‌ی اطرافیانت رو کنار بزنی تا اون شخص رو ناراحت نکنی و نخوای از خواستش سرپیچی کنی و به خاطرش حتی حاضر باشی با حس‌هات هم بجنگی و بخوای ازشون بگذری؟ ولی بعدها بفهمی که تمام اعتمادت اشتباه بوده و تمام زندگیت از هم بپاشه؟
برشی از اثر:
صدای سرفه‌های مکرر آقای شهریاری مدام در اتاق بزرگش میپیچید. عرفان، تک فرزند خاندان بزرگ شهریاری، مغرور در کنار پدر ایستاده بود و دستش رو توی دست گرفته بود. آقای شهریاری به سختی نفس میکشید و حالش اصلاً مساعد نبود.
آرتینا خانم، زن دوم آقای شهریاری و نامادری عرفان، هم در طرف دیگر تخت ایستاده بود. دکتر وارد اتاق شد و به عرفان دست داد و مشغول معالجه‌ی آقای شهریاری شد.
عرفان کمی مضطرب شد و اخم کرد. کمی که گذشت دکتر با ناراحتی رو بهش گفت:
- متأسفم عرفان خان. پدرتون دیگه زیاد فرصت نداره. بیماری خیلی پیشرفت کرده و دیگه از دست ما کاری برنمیاد.
عرفان کلافه شد.
- یعنی چی دکتر؟ میبرمش آمریکا، هرجا که بشه.
دکتر از جایش برخاست.
- مختارید عرفان خان؛ ولی هرجا که ببرید همین حرفهای من رو تحویلتون میدن.
عرفان دستش رو توی موهاش فرو کرد و کلافه نفس عمیقی کشید. آقای شهریاری گفت:
- عرفان پسرم خودت رو اذیت نکن. مرگ حقه بابا.
دکتر سبحان خداحافظی کرد و رفت. آرتینا خانم لبخند محوی زد، انگار زیاد از مرگ آقای شهریاری ناراحت نبود.
آقای شهریاری نفس نفس میزد و بالکنت گفت:
- عرفان زنگ بزن به محمدی بگو بیاد اینجا.
عرفان بی‌حرف از اتاق خارج شد تا با وکیل رسمی پدر حرف بزند.
آرتینا خانم کنار شوهرش رفت و دستش را گرفت. آقای شهریاری نگران بود؛ برای تنها فرزندش عرفان که ثمره‌ی عشقش، مهتاب بود. که چهار سالی میشد در یک تصادف مرده بود و آقای شهریاری یک‌سال پیش تنها برای تنها نبودن عرفان و کمبود محبت، با آرتینا خانم ازدواج کرد و حالا میترسید بعد از خودش آرتینا عوض شود و عرفان ضربه بخورد.
جلد:
negar_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B9%DB%B2%DB%B8_%DB%B2%DB%B3%DB%B0%DB%B3%DB%B3%DB%B8_7rdv.png

فایل PDF: دلنیای عاشق

@.Mahdieh تاییده؟
✅عالی و خسته نباشید ویژه خدمت شما عزیزان✅
 
  • جذاب
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,498
امتیازها
478

  • #13
نام اثر: دلنیای عاشق
نام نویسنده: مهدیه مومنی @.Mahdieh
لینک تاپیک اثر در انجمن: این اثر در انجمن رمانیک تایپ نشده است.
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
سطح: نقره ای
تعداد صفحات: صد و چهل و نه
خلاصه:
رمان از زبان راوی داستانه؛ اما نقشهای اصلی رمان عرفان و دلنیا هستن. عرفان پس از مرگ پدرش ضربه سختی میخوره و چون پدرش به نامادریش علاقه‌ی زیادی داشته، بعد پدرش به نامادریش اعتماد میکنه؛ ولی ضربه بدی میخوره. در این بین دختری هم هست که قلب مغرور عرفان رو احاطه میکنه و... .
مقدمه:
تا حالا شده اعتماد کنی و ضربه بخوری؟ شده همه‌ی اطرافیانت رو کنار بزنی تا اون شخص رو ناراحت نکنی و نخوای از خواستش سرپیچی کنی و به خاطرش حتی حاضر باشی با حس‌هات هم بجنگی و بخوای ازشون بگذری؟ ولی بعدها بفهمی که تمام اعتمادت اشتباه بوده و تمام زندگیت از هم بپاشه؟
برشی از اثر:
صدای سرفه‌های مکرر آقای شهریاری مدام در اتاق بزرگش میپیچید. عرفان، تک فرزند خاندان بزرگ شهریاری، مغرور در کنار پدر ایستاده بود و دستش رو توی دست گرفته بود. آقای شهریاری به سختی نفس میکشید و حالش اصلاً مساعد نبود.
آرتینا خانم، زن دوم آقای شهریاری و نامادری عرفان، هم در طرف دیگر تخت ایستاده بود. دکتر وارد اتاق شد و به عرفان دست داد و مشغول معالجه‌ی آقای شهریاری شد.
عرفان کمی مضطرب شد و اخم کرد. کمی که گذشت دکتر با ناراحتی رو بهش گفت:
- متأسفم عرفان خان. پدرتون دیگه زیاد فرصت نداره. بیماری خیلی پیشرفت کرده و دیگه از دست ما کاری برنمیاد.
عرفان کلافه شد.
- یعنی چی دکتر؟ میبرمش آمریکا، هرجا که بشه.
دکتر از جایش برخاست.
- مختارید عرفان خان؛ ولی هرجا که ببرید همین حرفهای من رو تحویلتون میدن.
عرفان دستش رو توی موهاش فرو کرد و کلافه نفس عمیقی کشید. آقای شهریاری گفت:
- عرفان پسرم خودت رو اذیت نکن. مرگ حقه بابا.
دکتر سبحان خداحافظی کرد و رفت. آرتینا خانم لبخند محوی زد، انگار زیاد از مرگ آقای شهریاری ناراحت نبود.
آقای شهریاری نفس نفس میزد و بالکنت گفت:
- عرفان زنگ بزن به محمدی بگو بیاد اینجا.
عرفان بی‌حرف از اتاق خارج شد تا با وکیل رسمی پدر حرف بزند.
آرتینا خانم کنار شوهرش رفت و دستش را گرفت. آقای شهریاری نگران بود؛ برای تنها فرزندش عرفان که ثمره‌ی عشقش، مهتاب بود. که چهار سالی میشد در یک تصادف مرده بود و آقای شهریاری یک‌سال پیش تنها برای تنها نبودن عرفان و کمبود محبت، با آرتینا خانم ازدواج کرد و حالا میترسید بعد از خودش آرتینا عوض شود و عرفان ضربه بخورد.
جلد:
negar_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B9%DB%B2%DB%B8_%DB%B2%DB%B3%DB%B0%DB%B3%DB%B3%DB%B8_7rdv.png

فایل PDF: دلنیای عاشق

@.Mahdieh تاییده؟
@Niloofar°MC⁴
عزیزم لطفا بره روی سایت
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر کل
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,755
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,159
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #14
اثر روی سایت اصلی انتشار یافت.
خداقوت
 
  • جذاب
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
19
بازدیدها
230
پاسخ‌ها
7
بازدیدها
160
پاسخ‌ها
10
بازدیدها
216
پاسخ‌ها
11
بازدیدها
253
پاسخ‌ها
16
بازدیدها
422

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین