. . .

انتشاریافته درخواست کپیست دلنوشته کودک که بودم | پانیک 315

تالار درخواست کپیست
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Alex

رمانیکی کهکشانی
محروم
شناسه کاربر
498
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-28
آخرین بازدید
موضوعات
291
نوشته‌ها
4,597
راه‌حل‌ها
61
پسندها
13,943
امتیازها
1,409
سن
23
محل سکونت
آسمون هفتم

  • #1
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
راه‌حل
نام اثر:کودک که بودم
نام نویسنده: پانیک 315 @Panic.315☆
لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - کودک که بودم... | پانیک۳۱۵
ژانر: اجتماعی، تراژدی
سطح: نقره ای
تعداد صفحات: سیزده
خلاصه:__
مقدمه:
کودک که بودم، چه دوران خوبی را گذراندم، کوچک بودم و غم‌هایم یک فسقلی بود!
اندازه غم‌هایم از خودم خیلی خیلی کوچک‌تر بود. بزرگ شدم، خودم و غم‌هایم پا به پای هم رشد کردیم. فکر می‌کردم دوران بزرگسالی حال و هوای دیگری دارد؛ ولی... .
برشی از اثر:
کودک که بودم، گمان می‌کردم سردتر از بستنی چیزی وجود ندارد، حال که فکر می‌کنم، می‌بینم سردتر از بستنی، قلب آدم‌هایی است که تا می‌فهمند دوست‌شان داریم ما را ترک می‌کنند.
به کودکی‌ام که فکر می‌کنم، تمام لحظاتش نمایش خاطرات شیرین است... کاش میشد دوباره به کودکی برگشت، دوست دارم به کودکی‌هایم برگردم، زمانی...

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,497
امتیازها
478

  • #11
نام اثر:کودک که بودم
نام نویسنده: پانیک 315 @Panic.315☆
لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - کودک که بودم... | پانیک۳۱۵
ژانر: اجتماعی، تراژدی
سطح: نقره ای
تعداد صفحات: سیزده
خلاصه:__
مقدمه:
کودک که بودم، چه دوران خوبی را گذراندم، کوچک بودم و غم‌هایم یک فسقلی بود!
اندازه غم‌هایم از خودم خیلی خیلی کوچک‌تر بود. بزرگ شدم، خودم و غم‌هایم پا به پای هم رشد کردیم. فکر می‌کردم دوران بزرگسالی حال و هوای دیگری دارد؛ ولی... .
برشی از اثر:
کودک که بودم، گمان می‌کردم سردتر از بستنی چیزی وجود ندارد، حال که فکر می‌کنم، می‌بینم سردتر از بستنی، قلب آدم‌هایی است که تا می‌فهمند دوست‌شان داریم ما را ترک می‌کنند.
به کودکی‌ام که فکر می‌کنم، تمام لحظاتش نمایش خاطرات شیرین است... کاش میشد دوباره به کودکی برگشت، دوست دارم به کودکی‌هایم برگردم، زمانی که پدر قهرمانم وآغوش مادرم تنها جایی برای وقت گذراندن، بدون هیچ دلهره‌ای بود!
تا نگرانی بود تنها با ب**و**س**ه مادر انگار دنیا را به ما داده‌اند، دوران کودکی تنها جایی بود که آدم‌ها هيچ وقت نمی‌میرند، خداحافظی‌ها کوتاه و دیدار بعد ما برای فردا بود؛ اما پر از درد و افسوس بود.
***
کودکی پرواز در دشت خیال است. بدون دغدغه تا آن سوی سرزمین‌های کودکی، در دوران کودکی هیچ خوب و بد؛ هیچ درست و نادرست مطلقی وجود ندارد.
همه چیز پاک بود و پاک، باید فرشته‌ای باشد که آدم‌ها را هر زمان که کم آوردند، بردارد و ببرد به یک عصرِ جمعه‌ی زمانِ کودکی که بزرگ‌ترین اندوه و فاجعه‌ی دنیا، تکالیفِ نوشته نشده‌شان بود!
کودکی‌ام روی سه چرخه نشسته بود، شیطنت می‌کرد، بوق می‌زد... دلخوش بودم به بودنش، همان روزها که هیچ عروسک و اسباب‌بازی بدون پدر یا مادر نبود، کودک که بودم بدون خبر و اطلاعی از دنیای اطرافم تنها دغدغه‌ام اسباب‌بازی‌ها و عروسک‌هایم بود که بی مادر نشوند.
***
کودکی دنیای معجزه یا جادو است، زندگی کودکی پر از مفاهیم بی‌کران است. در کودکی همه چیز برای ما از اهمیت یکسانی برخوردار است؛ همه ما می‌بینیم، همه ما می‌شنویم، برداشت‌های همه ما یکسان میشد!
کاش میشد کودک ماند و بچگی کرد، کاش دنیای کودکی هرگز فراموش نشود، کاش بزرگسالی نبود، کاش دل‌هایمان به بزرگی بچگی بود، کاش همان کودکی بودیم که حرف‌هایش را از نگاهش می‌توان خواند، کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم، کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود!
باید فرشته‌ای باشد که آدم‌ها را هر زمان که کم آوردند، بردارد و ببرد به یک عصرِ جمعه‌ی زمانِ کودکی که بزرگترین اندوه و فاجعه‌ی دنیا، تکالیفِ نوشته نشده‌شان بود.
جلد:
negar-%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B9%DB%B0%DB%B2-%DB%B1%DB%B5%DB%B0%DB%B3%DB%B5%DB%B9-m837.png

فایل PDF: کودک که بودم

@Panic.315☆
تاییده خوشگل خانوم؟
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users
راه‌حل

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,456
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #12
نام اثر:کودک که بودم
نام نویسنده: پانیک 315 @Panic.315☆
لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - کودک که بودم... | پانیک۳۱۵
ژانر: اجتماعی، تراژدی
سطح: نقره ای
تعداد صفحات: سیزده
خلاصه:__
مقدمه:
کودک که بودم، چه دوران خوبی را گذراندم، کوچک بودم و غم‌هایم یک فسقلی بود!
اندازه غم‌هایم از خودم خیلی خیلی کوچک‌تر بود. بزرگ شدم، خودم و غم‌هایم پا به پای هم رشد کردیم. فکر می‌کردم دوران بزرگسالی حال و هوای دیگری دارد؛ ولی... .
برشی از اثر:
کودک که بودم، گمان می‌کردم سردتر از بستنی چیزی وجود ندارد، حال که فکر می‌کنم، می‌بینم سردتر از بستنی، قلب آدم‌هایی است که تا می‌فهمند دوست‌شان داریم ما را ترک می‌کنند.
به کودکی‌ام که فکر می‌کنم، تمام لحظاتش نمایش خاطرات شیرین است... کاش میشد دوباره به کودکی برگشت، دوست دارم به کودکی‌هایم برگردم، زمانی که پدر قهرمانم وآغوش مادرم تنها جایی برای وقت گذراندن، بدون هیچ دلهره‌ای بود!
تا نگرانی بود تنها با ب**و**س**ه مادر انگار دنیا را به ما داده‌اند، دوران کودکی تنها جایی بود که آدم‌ها هيچ وقت نمی‌میرند، خداحافظی‌ها کوتاه و دیدار بعد ما برای فردا بود؛ اما پر از درد و افسوس بود.
***
کودکی پرواز در دشت خیال است. بدون دغدغه تا آن سوی سرزمین‌های کودکی، در دوران کودکی هیچ خوب و بد؛ هیچ درست و نادرست مطلقی وجود ندارد.
همه چیز پاک بود و پاک، باید فرشته‌ای باشد که آدم‌ها را هر زمان که کم آوردند، بردارد و ببرد به یک عصرِ جمعه‌ی زمانِ کودکی که بزرگ‌ترین اندوه و فاجعه‌ی دنیا، تکالیفِ نوشته نشده‌شان بود!
کودکی‌ام روی سه چرخه نشسته بود، شیطنت می‌کرد، بوق می‌زد... دلخوش بودم به بودنش، همان روزها که هیچ عروسک و اسباب‌بازی بدون پدر یا مادر نبود، کودک که بودم بدون خبر و اطلاعی از دنیای اطرافم تنها دغدغه‌ام اسباب‌بازی‌ها و عروسک‌هایم بود که بی مادر نشوند.
***
کودکی دنیای معجزه یا جادو است، زندگی کودکی پر از مفاهیم بی‌کران است. در کودکی همه چیز برای ما از اهمیت یکسانی برخوردار است؛ همه ما می‌بینیم، همه ما می‌شنویم، برداشت‌های همه ما یکسان میشد!
کاش میشد کودک ماند و بچگی کرد، کاش دنیای کودکی هرگز فراموش نشود، کاش بزرگسالی نبود، کاش دل‌هایمان به بزرگی بچگی بود، کاش همان کودکی بودیم که حرف‌هایش را از نگاهش می‌توان خواند، کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم، کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود!
باید فرشته‌ای باشد که آدم‌ها را هر زمان که کم آوردند، بردارد و ببرد به یک عصرِ جمعه‌ی زمانِ کودکی که بزرگترین اندوه و فاجعه‌ی دنیا، تکالیفِ نوشته نشده‌شان بود.
جلد:
negar-%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B9%DB%B0%DB%B2-%DB%B1%DB%B5%DB%B0%DB%B3%DB%B5%DB%B9-m837.png

فایل PDF: کودک که بودم

@Panic.315☆
تاییده خوشگل خانوم؟
خداقوت گلی آره عالیه
 
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

DELVIS♧

رمانیکی نقره‌ای
رمانیکی
شناسه کاربر
444
تاریخ ثبت‌نام
2021-04-07
موضوعات
129
نوشته‌ها
1,656
راه‌حل‌ها
27
پسندها
7,497
امتیازها
478

  • #13
نام اثر:کودک که بودم
نام نویسنده: پانیک 315 @Panic.315☆
لینک تاپیک اثر در انجمن: تمام شده - کودک که بودم... | پانیک۳۱۵
ژانر: اجتماعی، تراژدی
سطح: نقره ای
تعداد صفحات: سیزده
خلاصه:__
مقدمه:
کودک که بودم، چه دوران خوبی را گذراندم، کوچک بودم و غم‌هایم یک فسقلی بود!
اندازه غم‌هایم از خودم خیلی خیلی کوچک‌تر بود. بزرگ شدم، خودم و غم‌هایم پا به پای هم رشد کردیم. فکر می‌کردم دوران بزرگسالی حال و هوای دیگری دارد؛ ولی... .
برشی از اثر:
کودک که بودم، گمان می‌کردم سردتر از بستنی چیزی وجود ندارد، حال که فکر می‌کنم، می‌بینم سردتر از بستنی، قلب آدم‌هایی است که تا می‌فهمند دوست‌شان داریم ما را ترک می‌کنند.
به کودکی‌ام که فکر می‌کنم، تمام لحظاتش نمایش خاطرات شیرین است... کاش میشد دوباره به کودکی برگشت، دوست دارم به کودکی‌هایم برگردم، زمانی که پدر قهرمانم وآغوش مادرم تنها جایی برای وقت گذراندن، بدون هیچ دلهره‌ای بود!
تا نگرانی بود تنها با ب**و**س**ه مادر انگار دنیا را به ما داده‌اند، دوران کودکی تنها جایی بود که آدم‌ها هيچ وقت نمی‌میرند، خداحافظی‌ها کوتاه و دیدار بعد ما برای فردا بود؛ اما پر از درد و افسوس بود.
***
کودکی پرواز در دشت خیال است. بدون دغدغه تا آن سوی سرزمین‌های کودکی، در دوران کودکی هیچ خوب و بد؛ هیچ درست و نادرست مطلقی وجود ندارد.
همه چیز پاک بود و پاک، باید فرشته‌ای باشد که آدم‌ها را هر زمان که کم آوردند، بردارد و ببرد به یک عصرِ جمعه‌ی زمانِ کودکی که بزرگ‌ترین اندوه و فاجعه‌ی دنیا، تکالیفِ نوشته نشده‌شان بود!
کودکی‌ام روی سه چرخه نشسته بود، شیطنت می‌کرد، بوق می‌زد... دلخوش بودم به بودنش، همان روزها که هیچ عروسک و اسباب‌بازی بدون پدر یا مادر نبود، کودک که بودم بدون خبر و اطلاعی از دنیای اطرافم تنها دغدغه‌ام اسباب‌بازی‌ها و عروسک‌هایم بود که بی مادر نشوند.
***
کودکی دنیای معجزه یا جادو است، زندگی کودکی پر از مفاهیم بی‌کران است. در کودکی همه چیز برای ما از اهمیت یکسانی برخوردار است؛ همه ما می‌بینیم، همه ما می‌شنویم، برداشت‌های همه ما یکسان میشد!
کاش میشد کودک ماند و بچگی کرد، کاش دنیای کودکی هرگز فراموش نشود، کاش بزرگسالی نبود، کاش دل‌هایمان به بزرگی بچگی بود، کاش همان کودکی بودیم که حرف‌هایش را از نگاهش می‌توان خواند، کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم، کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود!
باید فرشته‌ای باشد که آدم‌ها را هر زمان که کم آوردند، بردارد و ببرد به یک عصرِ جمعه‌ی زمانِ کودکی که بزرگترین اندوه و فاجعه‌ی دنیا، تکالیفِ نوشته نشده‌شان بود.
جلد:
negar-%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B1%DB%B0%DB%B9%DB%B0%DB%B2-%DB%B1%DB%B5%DB%B0%DB%B3%DB%B5%DB%B9-m837.png

فایل PDF: کودک که بودم

@Panic.315☆
تاییده خوشگل خانوم؟
@Niloofar°MC⁴
بی زحمت بره روی سایت
 
  • جذاب
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #14
@Panic.315☆

شادی جان اثر رو میخوام بفرستم روی سایت اما مشکل داره لینک جلدش جلد اثر رو مجدد میفرستی؟
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

هاویر

رمانیکی نقره‌ای
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,456
امتیازها
639
سن
20
محل سکونت
باشگاه پنج صبحی ها

  • #15
negar-۲۰۲۱۰۹۰۲-۱۵۰۳۵۹-m837.png
 
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Miss Nili

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
معاون
رمانیکی‌نویس
نام هنری
ماهِ نیلگون
انتشاریافته‌ها
4
شناسه کاربر
277
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-07
آخرین بازدید
موضوعات
374
نوشته‌ها
4,754
راه‌حل‌ها
74
پسندها
32,081
امتیازها
837
محل سکونت
آغوش مــآه

  • #16
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین