سلام
نام اثر: مجنونتر از فرهاد
نویسنده: محمد امین (رضا) سیاهپوشان
لینک تاپیک اثر در انجمن:
تمام شده - دلنوشته مجنون تر از فرهاد | گلادیاتور بختیاری- Parand
ژانر: عاشقانه
سطح: طلایی
تعداد صفحات: 18
مقدمه:
به نام آنکه هر چه هستم و نیستم، ساخته و پرداخته دستان او هستم!
میدانی دلبر شیرینم که من از فرهاد هم مجنونتر شدم؟
کوه بیستون را فرهاد کند و من تمام کوههای جهان را خواهم کند که به تو برسم.
آری مجنون نگاهی شدهام که در صبحگاه خیره به آفتابی شده بود و تمام تشعشع و گرمایش را از چشمانش میگرفت.
یک لبخند تو حکم آزادی میدهد به من زندانی در قلبت.
لبخندت را کم ارزانی آدمهای سیاه و سفید این شهر کن، که از یک لبخندت اجازه ورود به حریم من را میدهد و تا ابد من آواره نگاه زیبای تو خواهم شد.
برشی از اثر:
عشق از آن راه مهآلودی میآید که همیشه منتظر سواری با جامه و دستاری سیاه هستی. سواری سوار بر اسب آتشین ناامیدیها و سر زنشها، عشق میتواند فرشتهای با چشمان آبی و لباسی سرتا سر سفید باشد. با دو بال گسترده از شرق به غرب عالم. یا میتواند فرشتهای زمینی باشد با چشمانی به رنگ قهوهای که تمام جان و جهان تو شود. آن هنگام که وارد زندگیات میشود. فرشتهای انساننما باشد. وقتی چشم در چشمانش میدوزی، تمام دین و ایمانت را به بازی میگیرد. تمام دین و ایمانت را برای به دست آوردنش میبازی.
عشق جانم! آمدی؛ به موقع هم آمدی. در بهترین روز زندگیام در روزی آمدی که از همه جا خسته بودم و خودم را باخته بودم.
عشق جان! عاشقانهای سرودهام تقدیم به تو:
مهربانیارا!
در تند بادهای نفیر کش زمانه و در عصری که تازی عروسکهای بزک کرده تو خالی و جولان مترسکهای فریبکار، آمدی تا در کالبد مرده بدنم با دم مسیحایت جانی دوباره ببخشی.
مهربانم! ناخواسته آمدی؛ ولی آهسته نیامدی. تندباد گونه آمدی و با کمک سرباز های زورمند قلبت شهر دلم را زیر و رو کردی. آمدی و درهم پیچیدی طاعون ناکامیها و ناامیدیها را از قلمرو قلبم. آمدی و با مادیان سفید آرزوها و سلاح دلبریت یکی تازی کردی. در قلمرو اهریمن خورده قلبم، عدالت و عشق بر پا کردی.
مهربانم! با لبخندی همچون خورشید، با چشمانی همچون ستارگان آسمانی و صورتی به زیبایی اقیانوسها به زندگیام جاودانگی بخشیدی ورودت به زندگیام زیباترین اتفاقی بود، که برایم رخ داد.
جلد:
فایل PDF:
مجنونتر از فرهاد
تاییده؟
@مدیر کپیست
@گلادیاتور پارسی