انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
عمومی
سایر تالارهای عمومی
تالار وحشت
عجایب
دختر غریبه
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="H A D I S" data-source="post: 119480" data-attributes="member: 846"><p>#داستان_ترسناک</p><p></p><p>-یه شب حدود 11 شب به شدت بارون گرفت من قصد داشتم که بخوابم که ناگهان در خونه کوبیده شد. شوکه شدم، چرا که خونه من بالای کوهه و خونه ای تو نزدیکی خونه من وجود نداره. وقتی درو باز کردم یه دختر نوجوون رو دیدم که کاملا خیس شده و جلوی خونه من به دنبال پناهگاهه.</p><p>•</p><p>چشمهای مرواریدی، لب قرمز، گونه های نرم با فرورفتگی و موی صاف و بلندی داشت. اون یه لباس سفید پوشیده بود. من از اون پرسیدم که چی میخواد و اون گفت وقتی با دوستاش به جنگل اومده گم شده و دنبال پناهگاهه.</p><p>•</p><p>اون گفت كه دوستاش باید دنبال اون باشن و اون مجبوره تا پایان بارون صبر کنه. از اون خواستم که به داخل خونه بیاد، من به اون حوله دادم و از اون خواستم که حموم کنه، لباس خواهر بزرگترم که خارج از کشور تحصیل می کنه رو بهش دادم. شکلات داغی براش درست کردم و منتظر موندیم تا بارون بند بیاد و برگرده.</p><p>•</p><p>با رسیدن ساعت به 1 بامداد و دیدن این که بارون هنوز متوقف نشده بهش پیشنهاد کردم که توی خونه من بخوابه و فردا برگرده. اون قبول کرد.</p><p>من از اون خواستم که توی اتاق خواهرم بخوابه و من توی اتاق خودم.</p><p>•</p><p>فردا صبح وقتی از خواب بیدار شدم دیدم کسی توی خونه نیست، دستمو توی جیبم کردم که دیدم کلید هنوز توی جیبمه و کسی بهش دست نزده.</p><p>من به خودم دلداری دادم که ممکنه همش رویای من باشه اما لیوان شکلاتی که روی میز غذاخوری به اون دادم هنوز توی خونه بود. من به جنگل مجاور رفتم و به جستجوی اون پرداختم. دیدم حدود 12 جنگلبان توی جنگل در حال پرسه زدن هستن. از اونها پرسیدم که چه خبره که اونها گفتن دنبال دختری می گردن که حدود 2 هفته پیش توی جنگل گم شده.</p><p>•</p><p>یکی از افراد فریاد زد که بدن دختری رو لای بوته ها پیدا کرده، وقتی همه ما برای دیدن اون دویدیم، همون دختر رو، روی بوته با لباس سفیدی که دیشب موقع اومدن به خونهام به تن داشت، دیدم اما همه بدنش زخمی بود و پوستش بد رنگ شده بود.</p><p>دکتر گفت که دختر قبلا، بیش از 1 هفته پیش، جون خودش رو از دست داده...</p><p></p><p>#ترسناک</p><p></p><p></p><p>@Scary_terrible</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="H A D I S, post: 119480, member: 846"] #داستان_ترسناک -یه شب حدود 11 شب به شدت بارون گرفت من قصد داشتم که بخوابم که ناگهان در خونه کوبیده شد. شوکه شدم، چرا که خونه من بالای کوهه و خونه ای تو نزدیکی خونه من وجود نداره. وقتی درو باز کردم یه دختر نوجوون رو دیدم که کاملا خیس شده و جلوی خونه من به دنبال پناهگاهه. • چشمهای مرواریدی، لب قرمز، گونه های نرم با فرورفتگی و موی صاف و بلندی داشت. اون یه لباس سفید پوشیده بود. من از اون پرسیدم که چی میخواد و اون گفت وقتی با دوستاش به جنگل اومده گم شده و دنبال پناهگاهه. • اون گفت كه دوستاش باید دنبال اون باشن و اون مجبوره تا پایان بارون صبر کنه. از اون خواستم که به داخل خونه بیاد، من به اون حوله دادم و از اون خواستم که حموم کنه، لباس خواهر بزرگترم که خارج از کشور تحصیل می کنه رو بهش دادم. شکلات داغی براش درست کردم و منتظر موندیم تا بارون بند بیاد و برگرده. • با رسیدن ساعت به 1 بامداد و دیدن این که بارون هنوز متوقف نشده بهش پیشنهاد کردم که توی خونه من بخوابه و فردا برگرده. اون قبول کرد. من از اون خواستم که توی اتاق خواهرم بخوابه و من توی اتاق خودم. • فردا صبح وقتی از خواب بیدار شدم دیدم کسی توی خونه نیست، دستمو توی جیبم کردم که دیدم کلید هنوز توی جیبمه و کسی بهش دست نزده. من به خودم دلداری دادم که ممکنه همش رویای من باشه اما لیوان شکلاتی که روی میز غذاخوری به اون دادم هنوز توی خونه بود. من به جنگل مجاور رفتم و به جستجوی اون پرداختم. دیدم حدود 12 جنگلبان توی جنگل در حال پرسه زدن هستن. از اونها پرسیدم که چه خبره که اونها گفتن دنبال دختری می گردن که حدود 2 هفته پیش توی جنگل گم شده. • یکی از افراد فریاد زد که بدن دختری رو لای بوته ها پیدا کرده، وقتی همه ما برای دیدن اون دویدیم، همون دختر رو، روی بوته با لباس سفیدی که دیشب موقع اومدن به خونهام به تن داشت، دیدم اما همه بدنش زخمی بود و پوستش بد رنگ شده بود. دکتر گفت که دختر قبلا، بیش از 1 هفته پیش، جون خودش رو از دست داده... #ترسناک @Scary_terrible [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
عمومی
سایر تالارهای عمومی
تالار وحشت
عجایب
دختر غریبه
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین