انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
عمومی
سایر تالارهای عمومی
کودکانه
داستانهای کودکانه
داستان کوتاه کودکانه
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ilsa.~." data-source="post: 3506" data-attributes="member: 54"><p><h2>*-*داستان کوتاه کودکانه موش، خروس و گربه</h2><p></p><p></p><p></p><p>روزی روزگاری یک <strong>موش </strong>کوچولو و بی تجربه راه افتاد تا کمی توی مرزعه بگرده و سر و گوشی آب بده.</p><p></p><p>همینطوری که داشت راه میرفت و اطرافش رو نگاه میکرد یک خروس دید.</p><p></p><p>اون که تا حالا <strong>خروس </strong>ندیده بود،</p><p></p><p>با خودش گفت:</p><p></p><p>"وای چه موچود ترسناکی!</p><p></p><p>عجب نوک و تاج بزرگی!</p><p></p><p>حتما حیوون خطرناکیه. باید سریع فرار کنم."</p><p></p><p>بعد هم موش کوچولو دوید و رفت.</p><p></p><p> کمی جلوتر موش کوچولو به یک <strong>گربه</strong> رسید.</p><p></p><p>اون تا حالا گربه هم ندیده بود.</p><p></p><p>پیش خودش گفت:</p><p></p><p>"این چقد حیوون خوشگلیه!</p><p></p><p>عجب چشمایی داره.</p><p></p><p>چقدر دمش خوشرنگه."</p><p></p><p>همینطوری داشت به گربه نزدیکتر میشد که مامان موش کوچولو از راه رسید و سریع اونو با خودش به خونه برد.</p><p></p><p>موش کوچولو برای مادرش تعربف کرد که چه حیوون هایی رو دیده.</p><p></p><p>مادرش بهش گفت:</p><p></p><p>"ولی موش کوچولو تو باید خیلی مراقب باشی!</p><p></p><p>اصلا از روی ظاهر حیوون ها قضاوت نکن!</p><p></p><p>اولین حیوونی که دیدی و بنظرت ترسناک اومد، یک خروس بوده.</p><p></p><p>خروس اصلا حیوون خطرناکی نیست.</p><p></p><p>اما حیوون دومی که دیدی و بنظرت قشنگ اومد، یه گربه بوده.</p><p></p><p>گربه ها خیلی برای موش ها خطرناکن و اصلا نباید نزدیکشون بشیم."</p><p></p><p>موش کوچولو خیلی خوشحال شد که مامانش رسیده و اونو نجات داده و</p><p></p><p>تصمیم گرفت از اون به بعد از روی ظاهر کسی درموردش قضاوت نکنه.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ilsa.~., post: 3506, member: 54"] [HEADING=1]*-*داستان کوتاه کودکانه موش، خروس و گربه[/HEADING] روزی روزگاری یک [B]موش [/B]کوچولو و بی تجربه راه افتاد تا کمی توی مرزعه بگرده و سر و گوشی آب بده. همینطوری که داشت راه میرفت و اطرافش رو نگاه میکرد یک خروس دید. اون که تا حالا [B]خروس [/B]ندیده بود، با خودش گفت: "وای چه موچود ترسناکی! عجب نوک و تاج بزرگی! حتما حیوون خطرناکیه. باید سریع فرار کنم." بعد هم موش کوچولو دوید و رفت. کمی جلوتر موش کوچولو به یک [B]گربه[/B] رسید. اون تا حالا گربه هم ندیده بود. پیش خودش گفت: "این چقد حیوون خوشگلیه! عجب چشمایی داره. چقدر دمش خوشرنگه." همینطوری داشت به گربه نزدیکتر میشد که مامان موش کوچولو از راه رسید و سریع اونو با خودش به خونه برد. موش کوچولو برای مادرش تعربف کرد که چه حیوون هایی رو دیده. مادرش بهش گفت: "ولی موش کوچولو تو باید خیلی مراقب باشی! اصلا از روی ظاهر حیوون ها قضاوت نکن! اولین حیوونی که دیدی و بنظرت ترسناک اومد، یک خروس بوده. خروس اصلا حیوون خطرناکی نیست. اما حیوون دومی که دیدی و بنظرت قشنگ اومد، یه گربه بوده. گربه ها خیلی برای موش ها خطرناکن و اصلا نباید نزدیکشون بشیم." موش کوچولو خیلی خوشحال شد که مامانش رسیده و اونو نجات داده و تصمیم گرفت از اون به بعد از روی ظاهر کسی درموردش قضاوت نکنه. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
عمومی
سایر تالارهای عمومی
کودکانه
داستانهای کودکانه
داستان کوتاه کودکانه
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین