انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
داستان / داستان کوتاه
داستان پوکر (راند دوم) | N.G
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="N.G" data-source="post: 88246" data-attributes="member: 76"><p>بخش هفتم:</p><p></p><p>سر بلند میکنم تا منشا این موج قوی شوک رو پیدا کنم اما چیزی نمیبینم.</p><p></p><p>شک به شنیده هام بند میشه و بند بند بدنم رو میلرزونه. این لرزش تار های صوتیم رو هم درگیر میکنه.</p><p></p><p>- تو هم صدای جواب سلامت رو شنیدی؟</p><p></p><p>انقدر آروم این جمله به زبونم میاد که فکر نمیکنم شنیده باشه. چندقدمی جلومیره و بعد روی پاشنه پا میچرخه و درحالی که هنوز دستش روی سینهاش و داره ماساژش میده میگه:</p><p></p><p>- توهم زدی؟</p><p></p><p>سری تکون میدم که نمیدونم ناشی از موافقته یا هنوز هم شک بند میزنه به بدنم سعی میکنم با نفس عمیق شک رو از خودم دور کنم اما بندها ازم دور نمیشن و به جاش محکم تر دورم میپیچن.</p><p></p><p>-من کمی سرگیجه دارم فعلا طبقه بالا برای تو باشه من همین پایین میمونم.</p><p></p><p>باز هم سرتکون میدم. اما این بار آروم ترم خودم رو با این فرضیه که صدای پیمان اکو شده آروم میکنم.</p><p></p><p>این شک باعث خشک شدن دهنم شده اما بی توجه به تشنگیم به سمت اتاق پیمان میرم امید دارم روی پاتختی لیوان آبی باشه اما با ناامیدی روی تختی که پلشتی و مارک عطر پیمان رو به خوبی نشون میده به خواب میرم.</p><p></p><p>تشنگی که فشار میاره کلافه روی تخت میشینم و به پاهام خیره میشم، ذهنم خالیه احساس عجیبی میکنم مثل حیوون ها که قبل از اتفاقی اون رو با غریزه شون حس میکنن من هم یه چیز عجیب حس میکنم چیزی که هم قلبم رو خالی میکنه هم مغزم رو. سعی میکنم با قورت دادن آب دهنم تشنگیم رو کنترل کنم اما دهنم هم مثل ذهنم خشک شده. خشک خالی!</p><p></p><p>پاهام رو از تخت آویزون میکنم و فکر میکنم چقدر خوابیدم؟ یک ساعت؟ دوساعت؟ پیمان چی؟ خوابیده؟ بیداره؟ قرصهاش رو خورده؟ اصلا قرصهاش رو براش گرفتم؟ در خونه چی؟ قفلش کردم؟</p><p></p><p>حجوم ناگهانی افکارم من رو زیره یه خروار سوال مدفون میکنه اونقدر که تنم از تلاش برای بلند شدن دست میکشه و دوباره روی تخت دراز میکشم.</p><p></p><p>سردی سرامیک هارو با رخوت به جون میخرم احساس میکنم موج خواب آلودگی از کف پاهام به سرامیک سرد منتقل میشه.</p><p></p><p>کمی که میگذره انگار سبکتر میشم. توی راه آشپزخونه میونه هال صدای پچ پچ پیمان متعجبم میکنه به ساعت نگاهی میندازم که چهار رو نشون میده نمیخوام فضول جلوه کنم ولی واقعا میخوام سر از پچ پچ های پیمان در بیارم. به آشپزخونه میرم و فورا یه لیوان آب میخورم یکی هم برای پیمان میریزم. سعی میکنم شدت کنجکاویم رو پشت یه لیوان آب و نگرانی ساختگی پنهان کنم.</p><p></p><p>پشت در اتاق میرم و بدون در زدن در رو باز میکنم. تا وسطای اتاق با سر پایین افتاده پیش میرم نگاهم رو معطوف لیوان آب میکنم که لب به لب پر شده میخوام خودم رو دقیق شده روی اون نشون بدم اما حقیقت چیز دیگه ایه. سرم رو که بلند میکنم اما با دیدن کسی که رو به روی تخت ایستاده تکونی میخورم که مقدار خیلی از آب لیوان کف پارکت ها میریزه.</p><p></p><p>اون یه قدم جلو میاد میخوام یه قدم عقب برم اما خیس بودن پارکت ها باعث میشه با پشت سر روی زمین فرود بیام و...</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="N.G, post: 88246, member: 76"] بخش هفتم: سر بلند میکنم تا منشا این موج قوی شوک رو پیدا کنم اما چیزی نمیبینم. شک به شنیده هام بند میشه و بند بند بدنم رو میلرزونه. این لرزش تار های صوتیم رو هم درگیر میکنه. - تو هم صدای جواب سلامت رو شنیدی؟ انقدر آروم این جمله به زبونم میاد که فکر نمیکنم شنیده باشه. چندقدمی جلومیره و بعد روی پاشنه پا میچرخه و درحالی که هنوز دستش روی سینهاش و داره ماساژش میده میگه: - توهم زدی؟ سری تکون میدم که نمیدونم ناشی از موافقته یا هنوز هم شک بند میزنه به بدنم سعی میکنم با نفس عمیق شک رو از خودم دور کنم اما بندها ازم دور نمیشن و به جاش محکم تر دورم میپیچن. -من کمی سرگیجه دارم فعلا طبقه بالا برای تو باشه من همین پایین میمونم. باز هم سرتکون میدم. اما این بار آروم ترم خودم رو با این فرضیه که صدای پیمان اکو شده آروم میکنم. این شک باعث خشک شدن دهنم شده اما بی توجه به تشنگیم به سمت اتاق پیمان میرم امید دارم روی پاتختی لیوان آبی باشه اما با ناامیدی روی تختی که پلشتی و مارک عطر پیمان رو به خوبی نشون میده به خواب میرم. تشنگی که فشار میاره کلافه روی تخت میشینم و به پاهام خیره میشم، ذهنم خالیه احساس عجیبی میکنم مثل حیوون ها که قبل از اتفاقی اون رو با غریزه شون حس میکنن من هم یه چیز عجیب حس میکنم چیزی که هم قلبم رو خالی میکنه هم مغزم رو. سعی میکنم با قورت دادن آب دهنم تشنگیم رو کنترل کنم اما دهنم هم مثل ذهنم خشک شده. خشک خالی! پاهام رو از تخت آویزون میکنم و فکر میکنم چقدر خوابیدم؟ یک ساعت؟ دوساعت؟ پیمان چی؟ خوابیده؟ بیداره؟ قرصهاش رو خورده؟ اصلا قرصهاش رو براش گرفتم؟ در خونه چی؟ قفلش کردم؟ حجوم ناگهانی افکارم من رو زیره یه خروار سوال مدفون میکنه اونقدر که تنم از تلاش برای بلند شدن دست میکشه و دوباره روی تخت دراز میکشم. سردی سرامیک هارو با رخوت به جون میخرم احساس میکنم موج خواب آلودگی از کف پاهام به سرامیک سرد منتقل میشه. کمی که میگذره انگار سبکتر میشم. توی راه آشپزخونه میونه هال صدای پچ پچ پیمان متعجبم میکنه به ساعت نگاهی میندازم که چهار رو نشون میده نمیخوام فضول جلوه کنم ولی واقعا میخوام سر از پچ پچ های پیمان در بیارم. به آشپزخونه میرم و فورا یه لیوان آب میخورم یکی هم برای پیمان میریزم. سعی میکنم شدت کنجکاویم رو پشت یه لیوان آب و نگرانی ساختگی پنهان کنم. پشت در اتاق میرم و بدون در زدن در رو باز میکنم. تا وسطای اتاق با سر پایین افتاده پیش میرم نگاهم رو معطوف لیوان آب میکنم که لب به لب پر شده میخوام خودم رو دقیق شده روی اون نشون بدم اما حقیقت چیز دیگه ایه. سرم رو که بلند میکنم اما با دیدن کسی که رو به روی تخت ایستاده تکونی میخورم که مقدار خیلی از آب لیوان کف پارکت ها میریزه. اون یه قدم جلو میاد میخوام یه قدم عقب برم اما خیس بودن پارکت ها باعث میشه با پشت سر روی زمین فرود بیام و... [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
داستان / داستان کوتاه
داستان پوکر (راند دوم) | N.G
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین