انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
داستان / داستان کوتاه
داستان پوکر (راند دوم) | N.G
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="N.G" data-source="post: 88130" data-attributes="member: 76"><p>بخش ششم:</p><p></p><p>ماشین رو توی حیاط خونه پارک کردم و فوری پایین پریدم بیتوجه به در که باز مونده بود ماشین رو دور زدم و در رو برای پیمان باز کردم خواستم کمکش کنم که پسم زد و با اخم گفت:</p><p>- برو بابا.</p><p></p><p>اما من هم اهل کم آوردن نبودم کمی خم شدم و گفتم:</p><p>- چشم مادمازل به خونه خوش اومدین.</p><p></p><p>صدای تق تق صندل هاش روی موزاییک های حیاط به اندازه کافی رضایت بخشم نبود قدم هام رو باهاش هماهنگ کردم تا بیشتر حرصش بدم اما یادم افتاد که در حیاط باز مونده ناامید از کل کل نصف و نیمه ای که مثل یه چرت نیم روزی پاره شده بود به سمت در حیاط برگشتم اما با دیدن در بسته شده چیزی توی وجودم تکون خورد. چیزی به اندازه تمام عروق خونیم عروقی که غدد عرقی رو پشتیبانی میکنند غددی که حالا شرشر ع×ر×ق میریزند. عرقی به سردی یک مرده!</p><p>دستی که روی شونم قرار میگیره یه برق جریان قوی رو از بدنم عبور میده مثل دستگاه شوک. میپرم!</p><p></p><p>بدنم آماده حمله است. ناخداگاه آرنجم رو به سمت شکم مهاجم پرتاب میکنم اما صدای آخ آشنایی و فرود اومدن مهاجم پشت سرم همه چیز رو از یادم میبره.</p><p></p><p>برمیگردم و به پیمان نگاه میکنم که ریموت در جلوی پاش افتاده و باتریش بیرون پریده بدتر از ریموت داغون شده خوده پیمان که دو دستی قفسه سینهاش رو چسبیده.</p><p></p><p>کمکش میکنم تا بلند بشه میدونم فعلا نباید چیزی بگم وگرنه ممکنه منفجر بشه و ترکش هاش حتما منه مقصر رو هدف میگیرن.</p><p></p><p>آروم از در خونه وارد میشیم میذارم اول اون وارد بشه. به عادت همیشهاش به خونه سلام میکنه اما شوک وقتی بهم وارد میشه که خونه هم جوابش رو میده.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="N.G, post: 88130, member: 76"] بخش ششم: ماشین رو توی حیاط خونه پارک کردم و فوری پایین پریدم بیتوجه به در که باز مونده بود ماشین رو دور زدم و در رو برای پیمان باز کردم خواستم کمکش کنم که پسم زد و با اخم گفت: - برو بابا. اما من هم اهل کم آوردن نبودم کمی خم شدم و گفتم: - چشم مادمازل به خونه خوش اومدین. صدای تق تق صندل هاش روی موزاییک های حیاط به اندازه کافی رضایت بخشم نبود قدم هام رو باهاش هماهنگ کردم تا بیشتر حرصش بدم اما یادم افتاد که در حیاط باز مونده ناامید از کل کل نصف و نیمه ای که مثل یه چرت نیم روزی پاره شده بود به سمت در حیاط برگشتم اما با دیدن در بسته شده چیزی توی وجودم تکون خورد. چیزی به اندازه تمام عروق خونیم عروقی که غدد عرقی رو پشتیبانی میکنند غددی که حالا شرشر ع×ر×ق میریزند. عرقی به سردی یک مرده! دستی که روی شونم قرار میگیره یه برق جریان قوی رو از بدنم عبور میده مثل دستگاه شوک. میپرم! بدنم آماده حمله است. ناخداگاه آرنجم رو به سمت شکم مهاجم پرتاب میکنم اما صدای آخ آشنایی و فرود اومدن مهاجم پشت سرم همه چیز رو از یادم میبره. برمیگردم و به پیمان نگاه میکنم که ریموت در جلوی پاش افتاده و باتریش بیرون پریده بدتر از ریموت داغون شده خوده پیمان که دو دستی قفسه سینهاش رو چسبیده. کمکش میکنم تا بلند بشه میدونم فعلا نباید چیزی بگم وگرنه ممکنه منفجر بشه و ترکش هاش حتما منه مقصر رو هدف میگیرن. آروم از در خونه وارد میشیم میذارم اول اون وارد بشه. به عادت همیشهاش به خونه سلام میکنه اما شوک وقتی بهم وارد میشه که خونه هم جوابش رو میده. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
داستان / داستان کوتاه
داستان پوکر (راند دوم) | N.G
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین