انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
عمومی
سایر تالارهای عمومی
کودکانه
داستانهای کودکانه
داستان زیبای تمیزی چه خوبه
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="هاویر" data-source="post: 51597" data-attributes="member: 185"><p>یک روز کلاغ کوچولو روی شاخهی درختی نشسته بود که یکدفعه دید کلاغ خالخالی ناراحت روی شاخهی یک درخت دیگر نشسته است. کلاغ کوچولو پر زد و رفت پهلویش و پرسید: «چی شده خالخالی جون؟ چرا اینقدر ناراحتی؟» خالخالی با ناراحتی سرش را تکان داد و گفت:« آخه دوست خوبم، من یادم رفته به مامانم بگم منو ببره سلمونی کلاغها و پرهامو مرتب و کوتاه کنه. مامانم چندبار گفت: خالخالی، بیا پنجههاتو تمیز کنم، اما منکه داشتم پروانهها را تماشا میکردم، گفتم بعداً و بعد هم یادم رفت!»</p><p>کلاغ کوچولو گفت:« لابد برای همینه که دُمتم تمیز نکردی؟» خالخالی با تعجب پرسید؟«دُممو تو از کجا دیدی؟!» کلاغ کوچولو خندید و جواب داد: « آخه از اون روز که افتادی تو گِلا، هنوز دُمت گِلیه!» خالخالی که خیلی ناراحت بود شروع کرد با نوکش تنش را خاراندن و گفت: «یادم رفت!» کلاغ کوچولو گفت: «لابد حمومم نکردی!» خالخالی گفت: «اونم یادم رفت!»</p><p>« تمیزی چه خوبه! من از این به بعد همش تمیز میمونم!»</p><p>درهمین موقع خانم کلاغه که مربی مهدکودک کلاغها بود پر زد و آمد کنار آنها نشست. نگاهی به خالخالی کرد و پرسید:« خب جوجههای من چرا اینجا نشستین، مگه نمیخواین بشینین روی درخت مهدکودک تا درسمون رو شروع کنیم؟» کلاغ کوچولو گفت: « آخه…آخه…» بعد سرش را پایین انداخت. خانم کلاغه که متوجه موضوع شده بود، گفت: «میخواستم در مورد بهداشت براتون صحبت کنم… تو خالخالی میدونی ما کلاغها چهجوری باید تمیز باشیم؟»</p><p>خالخالی جواب داد:«بله خانم کلاغه، باید حموم کنیم، ناخن پنجههامونو بگیریم، همیشه بعد از خوردن غذا منقارمون رو تمیز کنیم، عین آدما که مسواک میزنن، پرهامونو مرتب و کوتاه کنیم.»</p><p>کلاغ کوچولو دنبالهی حرف خال خالی رو گرفت و گفت:«مثله آدما که موهاشونو کوتاه میکنن و شونه میزنن.»</p><p>خانم کلاغه گفت:«آفرین آفرین… خوشحالم که همه چی رو بلدی… پس من میرم به کلاغای دیگه یاد بدم.»</p><p>همینکه خانم کلاغه خواست پرواز کند و برود، کلاغ کوچولو گفت:«صبر کنین خانم کلاغه. منم میام،»…خالخالی هم گفت:«منم میام… اما …» خانم کلاغه پرسید:« اما چی؟» خالخالی خندید و جواب داد: «بعد از اینکه همهی اون چیزایی که گفتم، خودم انجام دادم!…»</p><p>خانم کلاغه خندید و با بالش سرخال خالی رو نوازش کرد و گفت:«پس زود باش که همهی جوجه کلاغها منتظرن!»</p><p>خالخالی به سرعت پری زد و رفت تا خودشو تمیز بکنه، صدای قارقارش به گوش میرسید که میگفت: « تمیزی چه خوبه! من از این به بعد همش تمیز میمونم!»</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="هاویر, post: 51597, member: 185"] یک روز کلاغ کوچولو روی شاخهی درختی نشسته بود که یکدفعه دید کلاغ خالخالی ناراحت روی شاخهی یک درخت دیگر نشسته است. کلاغ کوچولو پر زد و رفت پهلویش و پرسید: «چی شده خالخالی جون؟ چرا اینقدر ناراحتی؟» خالخالی با ناراحتی سرش را تکان داد و گفت:« آخه دوست خوبم، من یادم رفته به مامانم بگم منو ببره سلمونی کلاغها و پرهامو مرتب و کوتاه کنه. مامانم چندبار گفت: خالخالی، بیا پنجههاتو تمیز کنم، اما منکه داشتم پروانهها را تماشا میکردم، گفتم بعداً و بعد هم یادم رفت!» کلاغ کوچولو گفت:« لابد برای همینه که دُمتم تمیز نکردی؟» خالخالی با تعجب پرسید؟«دُممو تو از کجا دیدی؟!» کلاغ کوچولو خندید و جواب داد: « آخه از اون روز که افتادی تو گِلا، هنوز دُمت گِلیه!» خالخالی که خیلی ناراحت بود شروع کرد با نوکش تنش را خاراندن و گفت: «یادم رفت!» کلاغ کوچولو گفت: «لابد حمومم نکردی!» خالخالی گفت: «اونم یادم رفت!» « تمیزی چه خوبه! من از این به بعد همش تمیز میمونم!» درهمین موقع خانم کلاغه که مربی مهدکودک کلاغها بود پر زد و آمد کنار آنها نشست. نگاهی به خالخالی کرد و پرسید:« خب جوجههای من چرا اینجا نشستین، مگه نمیخواین بشینین روی درخت مهدکودک تا درسمون رو شروع کنیم؟» کلاغ کوچولو گفت: « آخه…آخه…» بعد سرش را پایین انداخت. خانم کلاغه که متوجه موضوع شده بود، گفت: «میخواستم در مورد بهداشت براتون صحبت کنم… تو خالخالی میدونی ما کلاغها چهجوری باید تمیز باشیم؟» خالخالی جواب داد:«بله خانم کلاغه، باید حموم کنیم، ناخن پنجههامونو بگیریم، همیشه بعد از خوردن غذا منقارمون رو تمیز کنیم، عین آدما که مسواک میزنن، پرهامونو مرتب و کوتاه کنیم.» کلاغ کوچولو دنبالهی حرف خال خالی رو گرفت و گفت:«مثله آدما که موهاشونو کوتاه میکنن و شونه میزنن.» خانم کلاغه گفت:«آفرین آفرین… خوشحالم که همه چی رو بلدی… پس من میرم به کلاغای دیگه یاد بدم.» همینکه خانم کلاغه خواست پرواز کند و برود، کلاغ کوچولو گفت:«صبر کنین خانم کلاغه. منم میام،»…خالخالی هم گفت:«منم میام… اما …» خانم کلاغه پرسید:« اما چی؟» خالخالی خندید و جواب داد: «بعد از اینکه همهی اون چیزایی که گفتم، خودم انجام دادم!…» خانم کلاغه خندید و با بالش سرخال خالی رو نوازش کرد و گفت:«پس زود باش که همهی جوجه کلاغها منتظرن!» خالخالی به سرعت پری زد و رفت تا خودشو تمیز بکنه، صدای قارقارش به گوش میرسید که میگفت: « تمیزی چه خوبه! من از این به بعد همش تمیز میمونم!» [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
عمومی
سایر تالارهای عمومی
کودکانه
داستانهای کودکانه
داستان زیبای تمیزی چه خوبه
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین