انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
نویسندهی عزیزی که قصد تایپ رمانت رو داری، کافیه که روی فرستادن موضوع کلیک کنی و اسم اثر، نویسنده و خلاصه رمانت رو به همراه ژانرش بنویسی و منتظر تایید توسط مدیر مربوطه باشی. لازم به ارسال مجدد تاپیک اثرت نیست.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
داستان / داستان کوتاه
داستان در سه شب | مریم فواضلی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="بانوی تلالو" data-source="post: 120662" data-attributes="member: 6512"><p>از خونه بیرون دویدم، ژاله روی زمین نشسته بود و دستهاش را روی چشمهاش گذاشته بود.گریه میکرد، کنارش نشستم و موهای قرمزش را کنار زدم، آرام گفتم:</p><p>-خواهری آروم باش!</p><p>دستهاش را از روی چشمهاش برداشتم که با چشمهای گریان و ترسناک به مننگاه کرد وگفت:</p><p>-بیا بریم، م...م...من نمیتونم.</p><p>بغلش کردم و گفتم:</p><p>-هیس عزیزم، فردا سحری میریم!</p><p>بلندش کردم، بهش نگاه کردم که باچشمهای سرخ نگاهم کرد، گفتم:</p><p>- بیا برگردیم!</p><p>تکون نخورد که دستم را روی کتفش گذاشتم و تکونش دادم، گفتم:</p><p>- ژاله!</p><p>جوابی نداد و خیلی ترسناک شروع به خندیدن کرد.خندهاش به فریاد تبدیل شد که با ترس عقب رفتم و بهت زده گفتم:</p><p>- ژاله چت شدِ؟</p><p>ژاله دستهاش را بالا آورد و گفت:</p><p>- برگرد!</p><p>اما صدای ژاله نبود؛</p><p> صدای نرم و لطیف ژاله به صدای خراش و بمی تبدیل شد، به درخت تکیه کردم. به سمتم آمد که آهسته زمزمه کردم:</p><p>- ژاله!</p><p>جوابی نداد و خیلی ترسناک شروع به خندیدن کرد.خندهاش به فریاد تبدیل شد که با ترس عقب رفتم و بهت زده گفتم:</p><p>- ژاله چت شدِ؟</p><p>ژاله دستهایش را بالا آورد و گفت:</p><p>- برگرد!</p><p>اما صدای ژاله نبود؛ صدای نرم و لطیف ژاله به صدای خراش و بمی تبدیل شد، به درخت تکیه کردم. به سمتم آمد که آهسته زمزمه کردم:</p><p>- ژاله!</p><p>ناگهان ژاله ایستاد و به من نگاه کرد، فریاد کشید و افتاد.</p><p>باترس نگاهاش کردم، سرش را بلند کرد که به چشمهای آبیاش برگشتِ بود، با ترس به سمتش دویدم و محکم به آغوش کشیدمش و گفتم:</p><p>- ترسیدم، چرا اینطوری شدی؟</p><p>ژاله گریون گفت:</p><p>- سرم درد میکنه، میترسم!</p><p>بلندش کردم و آن را به سمت اتاق بردم، در</p><p>جای خودش گذاشتمش و پتو را رویش کشیدم. چشمهاش را بست و گفت:</p><p>- ولم نکن!</p><p>کنارش دراز کشیدم و وقتی مطمئن شدم که ژاله خوابیدِ است بلند شدم و روبهروی آینه ایستادم. به چشمهای قهوهایام نگاه کردم و دستی به آنها</p><p>کشیدم، چطور رنگ چشمهای ژاله عوض شدند؟</p><p>دست روی لپهای خوش فرمم گذاشتم که از سرمای بالا به رنگ قرمزی تبدیل شدِ بودند و ترس همه وجودم را فرا گرفته بود.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="بانوی تلالو, post: 120662, member: 6512"] از خونه بیرون دویدم، ژاله روی زمین نشسته بود و دستهاش را روی چشمهاش گذاشته بود.گریه میکرد، کنارش نشستم و موهای قرمزش را کنار زدم، آرام گفتم: -خواهری آروم باش! دستهاش را از روی چشمهاش برداشتم که با چشمهای گریان و ترسناک به مننگاه کرد وگفت: -بیا بریم، م...م...من نمیتونم. بغلش کردم و گفتم: -هیس عزیزم، فردا سحری میریم! بلندش کردم، بهش نگاه کردم که باچشمهای سرخ نگاهم کرد، گفتم: - بیا برگردیم! تکون نخورد که دستم را روی کتفش گذاشتم و تکونش دادم، گفتم: - ژاله! جوابی نداد و خیلی ترسناک شروع به خندیدن کرد.خندهاش به فریاد تبدیل شد که با ترس عقب رفتم و بهت زده گفتم: - ژاله چت شدِ؟ ژاله دستهاش را بالا آورد و گفت: - برگرد! اما صدای ژاله نبود؛ صدای نرم و لطیف ژاله به صدای خراش و بمی تبدیل شد، به درخت تکیه کردم. به سمتم آمد که آهسته زمزمه کردم: - ژاله! جوابی نداد و خیلی ترسناک شروع به خندیدن کرد.خندهاش به فریاد تبدیل شد که با ترس عقب رفتم و بهت زده گفتم: - ژاله چت شدِ؟ ژاله دستهایش را بالا آورد و گفت: - برگرد! اما صدای ژاله نبود؛ صدای نرم و لطیف ژاله به صدای خراش و بمی تبدیل شد، به درخت تکیه کردم. به سمتم آمد که آهسته زمزمه کردم: - ژاله! ناگهان ژاله ایستاد و به من نگاه کرد، فریاد کشید و افتاد. باترس نگاهاش کردم، سرش را بلند کرد که به چشمهای آبیاش برگشتِ بود، با ترس به سمتش دویدم و محکم به آغوش کشیدمش و گفتم: - ترسیدم، چرا اینطوری شدی؟ ژاله گریون گفت: - سرم درد میکنه، میترسم! بلندش کردم و آن را به سمت اتاق بردم، در جای خودش گذاشتمش و پتو را رویش کشیدم. چشمهاش را بست و گفت: - ولم نکن! کنارش دراز کشیدم و وقتی مطمئن شدم که ژاله خوابیدِ است بلند شدم و روبهروی آینه ایستادم. به چشمهای قهوهایام نگاه کردم و دستی به آنها کشیدم، چطور رنگ چشمهای ژاله عوض شدند؟ دست روی لپهای خوش فرمم گذاشتم که از سرمای بالا به رنگ قرمزی تبدیل شدِ بودند و ترس همه وجودم را فرا گرفته بود. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
کتابدونی
تایپ اثر
داستان / داستان کوتاه
داستان در سه شب | مریم فواضلی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین