انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
دین و مذهب
داستانهای پیامبران و امامان
داستان خواندنی موسی(ع) و ساحران
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="شاهزاده آبی مرداد" data-source="post: 100085" data-attributes="member: 1221"><p>موسی با توفیق و مدد خداوند از هرگونه خطا بدور است و هیچ مانعی را بر سر راه خود مهم نمی بیند. در دوران رسالت موسی، سحر و جادو در میان مصریان رواج داشت و در میان ساحران مصر، جادوگرانی بودند که عقلها را تسخیر و قلبها را شیفته خود می ساختند و همان طوری که وزش باد شاخسار درختان را به بازی می گیرد، اینها هم در بازی با عقلها مهارت داشتند. ایشان در این کار به اوج قدرت و انتهای شهرت رسیده بودند و یقین داشتند که برتر از آنان نیست که به آنان فخر کند.</p><p></p><p>بهمین دلیل خواست خدا بر آن قرار گرفت که قوم فرعون را از همین طریق به ظاهر سحر و جادو عاجز کند و آنان را متحیر و مدهوش سازد، در این صورت تیر جادویشان متوجه خود آنان می شود و چون در این کار عاجز شدند، حجت الهی آشکار و پیروز می شود.</p><p></p><p>این حکمتی است که خدا در نظر گرفته و معجزه را بدست پیغمبر خود موسی علیه السّلام جاری کرده است. همان فنی که قوم فرعون در آن مهارت دارند مورد استفاده موسی قرار می گیرد تا همه ساحران و جادوگران با تمامی نیرو و تلاش خود در این میدان مسابقه عاجز گردند و در کاری که مهارت دارند فرومانند. سپس با مشاهده معجزات دیگر عاجزتر خواهند شد و در این هنگام است که اراده الهی حاکم و قوم فرعون مغلوب می شوند، زیرا خدا مکر خائنین را خنثی می کند.</p><p></p><p>موسی علیه السّلام عصایی را که خدا نیرویی فوق العاده و حیرت انگیز در آن به امانت گذاشته بود، به زمین انداخت ناگهان ماری آشکار گردید. فرعون حیران شد ولی خودخواهی و غرور او با تعجب درهم آمیخت و سپس گفت: آیا غیر از این عصا معجزه دیگری داری؟!</p><p></p><p>فرعون پنداشت که عصا آخرین معجزه موسی است و موسی حتما در برابر ساحران مغلوب خواهد شد ولی موسای پیغمبر دست خود را در گریبان خویش برد و سپس بیرون آورد، ناگهان شعاعی از آن بوجود آمد که نور آن چشم ها را خیره کرد و این نور اوج گرفت و پراکنده شد، به حدی که به نظر می رسید جلوی نور خورشید را گرفته است.</p><p></p><p>بعد از این معجزه قوم فرعون در مقابل موسی مقهور شدند. بیم زوال حکومت و حرص به سلطنت و قدرت، فرعون را نگران و نیروی معجزه موسی او را مبهوت ساخته بود و از اوج کبر و غرور به زیر افکنده بود و خود را کوچک و بی ارزش یافت و فراموش کرد که خود را خدای بزرگ بی شریک قوم خود می داند. سپس دست به دامان یاران خود شد و آنان را در مشکل خویش شریک کرد و با مسالمت و تملق به مشورت با آنان پرداخت.</p><p></p><p>فرعون در این مشورت برای تنفر قوم خود از موسی به باطل خود جامه حق پوشاند به خدعه و نیرنگ خود لباس حقیقت و صراحت پوشاند و گفت: این دو نفر (موسی و هارون) جادوگرند و می خواهند شما را با سحر خویش از سرزمینتان بیرون برانند و خود حاکم بر این سرزمین شوند. نظر شما چیست؟</p><p></p><p>درباریان و یاوران فرعون گفتند: این دو برادر را نزد خود نگهدار و مأمورین خود را به شهرها اعزام دار تا تمام ساحران زبردست و دانا پیش تو آیند.</p><p></p><p>فرعون که مأیوس و درمانده شده بود و مانند غریق به هر دستاویز موهونی چنگ می زد، با این فکر موافقت کرد تا شاید از این مهلکه خلاصی و نجات یابد.</p><p></p><h3>بسیج ساحران</h3><p>فرعون در بسیج ساحران سراسر سرزمین خود دستور اکید داد. اما ترس از شکست ساحران از یک سو و وسوسه های شیطانی و خاطرات آزرده از سوی دیگر روح فرعون را تحت فشار قرار می داد، زیرا فرعون در هراس از زوال قدرت و دولت خود بود و به همین دلیل با غرور و غضب به موسی گفته بود: «ای موسی! آمده ای که با سحر خود ما را از سرزمینمان بیرون کنی؟»</p><p></p><p>براستی چرا فرعون مضطرب است، فریاد می زند، روح او پریشان و حرص او فراوان است؟! مگر فرعون همان خدای خودسر نیست؟! مگر دارای قدرت و عزت نیست؟! چگونه می تواند باور کند در مقابل یک نیروی فوق العاده که از جانب خداوند به یک بنده شایسته عطا شده عاجز و درمانده شود.</p><p></p><p>چون ساحران از سراسر مصر جمع شدند، فرعون به موسی گفت: «وعده گاهی بین ما و خود قرار بده تا در موقع معین در آنجا حاضر شویم نه من خلاف آنان وعده کنم و نه تو».</p><p></p><p>موسی علیه السّلام گفت: وعده شما روز عید، روز اجتماع مردم و روز زینت آنان؛ تا حق مانند روز روشن و در میان مردم آشکار و منتشر گردد.</p><p></p><p>فرعون تمامی ساحران را فراهم و در روز معین و در وعده گاه مقرر آنان را حاضر ساخت، به امید اینکه با کمک سحر و جادوی آنها بر قدرت الهی موسی چیره شود و حکومت و سلطنت خود را از خطر برهاند. او با این نیت که از حرص و طمع قدرت سرچشمه گرفته بود برای نبرد با موسی آماده شد، ولی غافل از آنکه غبار پراکنده، آفتاب را تیره نمی کند و ستمگر با هر نیرویی قادر به مقابله با حق و عدالت نیست.</p><p></p><p>درست شبیه قوچ کوهی که به کمک شاخهای خود با سنگ بزرگی می جنگد، سنگ آسیبی نمی بیند و او تنها شاخهای خود را آزرده است.</p><p></p><p>چون روز موعود رسید موسی نگاهی به میدان مسابقه انداخت و دید جمعیت انبوهی از ساحران جمعند. موسی به آنان گفت: وای بر شما اگر امروز به خدای یکتا دروغ ببندید و معجزات خدا را جادو بدانید و حقیقت را برای فرعون روشن نسازید! شما باید به فرعون تفهیم کنید فرق است بین معجزه من و سحر شما! شما اگر باطل خود و حق مرا درهم آمیزید و یا به حیله ای متوسل شوید که حق را باطل و باطل را حق جلوه دهد؛ یقین که به خسران و ضرر آشکار دچار شده اید.</p><p></p><h3>مشورت ساحران</h3><p>ندای موسی علیه السّلام کلام حقی بود که در گوش ساحران طنین افکند تا شاید آنان را از ظلالت و گمراهی نجات بخشد و پرده از قلوب سیاهشان بردارد تا دعوت حق را بشنوند و راه صحیح را بدست آورند.</p><p></p><p>به فرمان فرعون، تمامی ساحران در مجلسی به منظور مشورت گرد آمدند و پس از تبادل نظر هرکدام ریسمان و عصایی مهیا کردند و مانند یک تن واحد به سوی موسی حرکت کردند و در این حال آستینهای خود را بالا زدند تا ترس بر دل موسی و برادرش غالب شود و هیبت آنها در نظر تماشاچیان رشید و باشکوه جلوه کند.</p><p></p><p>به دستور فرعون، مردم شهر را به میدان مسابقه دعوت کردند تا این جشن بزرگ را در روز زینت و نزدیک ظهر تماشا کنند و نبرد قهرمانان و مبارزه دو دشمن را بنگرند.</p><p></p><p>مردم به امید پیروزی ساحران به مسابقه شتافتند، زیرا گمراهی در روح آنان رسوخ کرده و پرده جهل قلب آنان را پوشانده و صلاح و فساد خود را تشخیص نمی دهند و به پیروزی ساحران و غلبه باطل امیدوارند. جادوگران که به علم خود می بالیدند و رنگشان از غرور و خودخواهی تغییر یافته بود به محل موعود آمدند؛ چرا به علم خود مغرور نباشند؟ این جادوگران قهرمان میدان سحر و پهلوان این رشته اند و امروز تاج و تخت فرعون در دست آنهاست.</p><p></p><p>جادوگران به فرعون گفتند: اگر ما بر موسی و برادرش پیروز شویم چه پاداشی داریم؟</p><p></p><p>فرعون گفت: البته، شما پاداش خواهید داشت و به من هم تقرب پیدا می کنید. در پناه من از ناز و نعمت متنعم می شوید و در جوار من سعادتمند خواهید بود و در خوشگذرانی و وفور نعمت زندگی خواهید کرد. زیرا شما از من پشتیبانی کرده اید و حامی من بوده اید.</p><p></p><p>چون جادوگران مطمئن شدند که پس از پیروزی از آسایش و رفاه و ثروت برخوردار می شوند، م×س×ت امید و آرزو و دلگرم به میدان مسابقه آمدند و به موسی گفتند: شما شروع می کنید، یا ما ابزار خود را به کار بگیریم؟</p><p></p><p>موسی علیه السّلام اهمیتی به سحر آنان نمی داد و جادوی آنها را ناچیز می شمرد، لذا به آنان اجازه داد که ریسمانها و عصاهای خود را بکار گیرند و نهایت کوشش خویش را بنمایند و تمام هنر خود را عرضه دارند، سپس خدا نیروی خود را ظاهر و با حق، باطلشان را محو می سازد.</p><p></p><p>ساحران مصری مشغول بکار شدند و ریسمانها و عصاهایی که در دست داشتند به زمین افکندند. موسی تصور کرد که اینها مارهایی هستند که روی زمین می خزند، این یک توهم بیش نبود، اما در روح موسی ترس و خوفی ایجاد کرد، مبادا مردم گول ظاهر فریبنده آنها را بخورند و رخ از دعوت موسی برگردانند. در این حال خدا موسی را حمایت و هدایت کرد و گفت: نترس که تو پیروزی، از تعداد و حجم وسایل و ابزار ساحران بیمناک نباش، عصای کوچکی که در دست تو است از آنها مهمتر است و اثری بزرگتر دارد، این عصای کوچک را بینداز، به قدرت قاهره من آنچه را که آنها به قدرت تزویر و نیرنگ ساخته اند، می بلعد و سیاهی گمراهی و جهالت تاب مقاومت در برابر نور حق را ندارد و حیله ساحران در مقابل تدبیر خداوند حکیم محکوم به شکست است.</p><p></p><p>ندای وحی، فکر موسی را از اضطراب درآورد و عصای خویش را افکند، ناگهان عصای موسی چون اژدهایی همه مارهای دروغی و ابزار و آلات سحر ساحران را بلعید و جادوگران مصری چنان حقیقت آشکار و راه صحیح را از گمراهی باز شناختند که ناگهان بر روی خاک افتادند، تا از کرده خویش توبه و در پیشگاه حق سجده کنند و بر این اعجاز بزرگ احترام گذارند.</p><p></p><p>آتش کینه و حسادت در سینه فرعون شعله ور شد و این اتفاق ناگهانی و غیر منتظره مانند یک صاعقه بر پیکر او فرود آمد و فریاد خشم و غضب فرعون به آسمان برخاست. چون او امیدوار بود، این مسابقه موجب تقویت حکومت و گشایش کار او می شود، ولی اکنون میدان مسابقه چون طوفانی هولناک تاج و تخت او را که بر ظلم و ستم بنا شده بود، تهدید به نابودی می کرد.</p><p></p><p>اکنون راه دیگری برای فرعون نمانده که به وسیله آن برشکست خود سرپوش نهد و حرارت غیظ و تلخی شرمندگی خود را برطرف سازد، لذا به ساحران گفت: آیا قبل از اینکه من به شما اجازه بدهم به موسی ایمان آوردید و تسلیم نفوذ و قدرت وی شدید؟</p><p></p><p>آیا با او پیمانی نبسته و یا نقشه ای طرح نکرده بودید؟! بدون تردید موسی استاد شما است، او بزرگ شما است که به شما جادوگری آموخته است و شما با او قرار قبلی داشتید.</p><p></p><p>آگاه باشید که شما برای موسی و خدای او تواضع کردید و به سجده افتادید، از حدود فرمان من خارج شدید و عهد و پیمان خود را شکستید، من یقینا یک دست و پای مخالف شما را (پای چپ و دست راست یا پای راست و دست چپ) قطع می کنم و به درختان خرما بدارتان می آویزم تا این کار کیفر شما و عبرت دیگران شود، زیرا شما نعمت مرا کفران و پیمان مرا نقض نمودید، بزودی روزگار، طعم انتقام و شدت عذابم را به شما نشان می دهد.</p><p></p><p>نیروی ایمان و فیض نبوت دلهای این مؤمنین جدید را محکم و پرده باطل را در قلبهایشان زایل نمود و لذا بی پروا به فرعون گفتند در طریق تو خیر و در خشنودی تو پاداشی نیست. اکنون که به نور ساطع و حق قاطع دست یافته ایم، رضای تو را نمی طلبیم.</p><p></p><p>در تهدید خود کوتاهی نکن و هرچه در توان داری انجام ده، تو فردی خودخواه و گمراه کننده بیش نیستی «ما به پروردگار خود ایمان آورده ایم تا خطاهایمان و آنچه ما را بر آن ناگزیر ساختی ببخشاید و ما را بیامرزد و خدا برتر و بادوام تر است».</p><p></p><h3>عناد فرعون</h3><p>فرعون از پیروزی معجزه موسی علیه السّلام و تسلیم ساحران به وحشت افتاد و در این شرایط حساس خود را بر سر یک دوراهی دید، یکی راه حق و گذشت از سلطنت و راه دوم راه باطل و ادامه ظلم و ستم و حفظ سلطنت. اما در این دوراهی، راه باطل یعنی حفظ سلطنت و عناد و مبارزه با موسی را برگزید و تصمیم به مبارزه جدی با موسی گرفت تا بلکه بتواند تاج و تخت و مال و منال خود را حفظ کند. مگر ممکن است چنین جباری معاند از عزت و شوکت و ثروت عریض خود چشم پوشی کند؟! او اسیر هوای نفس خویش است و ناگزیر باید از خود و از مقام و منزلتش دفاع کند و به هر قیمتی مخالفین خود را مغلوب سازد.</p><p></p><p>فرعون بر کفر و عناد خود اصرار ورزید و مردم مصر نیز از او پشتیبانی کردند و به او گفتند: آیا موسی و قوم او را رها کرده ای که در زمین اخلالگری کنند و تو و خدایانت را متروک سازند؟!»</p><p></p><p>در پی این سخنان فرعون به خودسری و سرکشی خود افزود و قدرت و قساوت او نیرویی تازه گرفت و گفت: من بزودی پسرانشان را می کشم و دخترانشان را زنده می گذارم. سپس انواع ظلم و ستم را متوجه بنی اسرائیل ساخت. پیروان موسی با گریه و زاری به موسی پناه بردند، تا آنان را از جور کافر ستمگر نجات دهد، آنها به موسی گفتند: قبل از اینکه به رسالت به میان ما بیایی ما در آزار و شکنجه بودیم و بعد از آمدنت هم هنوز در عذابیم.</p><p></p><p>موسی علیه السّلام آنان را دلداری و تسلیت داد، اضطرابشان را فرونشاند و به آنان نوید خیر و نجات داد و گفت: «از خدا کمک بخواهید و صبر کنید، زیرا زمین ملک خداست و به هریک از بندگان خود بخواهد می بخشد و رستگاری از پرهیزکاران است.»</p><p></p><p>موسی علیه السّلام پس از تسلیت و اندرز پیروان خود به دعوت خویش ادامه داد تا راه آزادی قوم خود را هموار سازد. او با قلبی استوار، ایمانی محکم و امید و اطمینان سرشار متوجه خدای خویش گشت و از او مدد خواست، در این حال فرعون و سران قوم که از موسی شکست خورده بودند، بطور سری تصمیم به قتل موسی گرفتند و این کار را کوتاهترین و مؤثرترین راه پایان این غائله دانستند تا بدین وسیله تاج و تخت زرین خود را حفظ و دین خود را بر کشور حاکم نگهدارند.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="شاهزاده آبی مرداد, post: 100085, member: 1221"] موسی با توفیق و مدد خداوند از هرگونه خطا بدور است و هیچ مانعی را بر سر راه خود مهم نمی بیند. در دوران رسالت موسی، سحر و جادو در میان مصریان رواج داشت و در میان ساحران مصر، جادوگرانی بودند که عقلها را تسخیر و قلبها را شیفته خود می ساختند و همان طوری که وزش باد شاخسار درختان را به بازی می گیرد، اینها هم در بازی با عقلها مهارت داشتند. ایشان در این کار به اوج قدرت و انتهای شهرت رسیده بودند و یقین داشتند که برتر از آنان نیست که به آنان فخر کند. بهمین دلیل خواست خدا بر آن قرار گرفت که قوم فرعون را از همین طریق به ظاهر سحر و جادو عاجز کند و آنان را متحیر و مدهوش سازد، در این صورت تیر جادویشان متوجه خود آنان می شود و چون در این کار عاجز شدند، حجت الهی آشکار و پیروز می شود. این حکمتی است که خدا در نظر گرفته و معجزه را بدست پیغمبر خود موسی علیه السّلام جاری کرده است. همان فنی که قوم فرعون در آن مهارت دارند مورد استفاده موسی قرار می گیرد تا همه ساحران و جادوگران با تمامی نیرو و تلاش خود در این میدان مسابقه عاجز گردند و در کاری که مهارت دارند فرومانند. سپس با مشاهده معجزات دیگر عاجزتر خواهند شد و در این هنگام است که اراده الهی حاکم و قوم فرعون مغلوب می شوند، زیرا خدا مکر خائنین را خنثی می کند. موسی علیه السّلام عصایی را که خدا نیرویی فوق العاده و حیرت انگیز در آن به امانت گذاشته بود، به زمین انداخت ناگهان ماری آشکار گردید. فرعون حیران شد ولی خودخواهی و غرور او با تعجب درهم آمیخت و سپس گفت: آیا غیر از این عصا معجزه دیگری داری؟! فرعون پنداشت که عصا آخرین معجزه موسی است و موسی حتما در برابر ساحران مغلوب خواهد شد ولی موسای پیغمبر دست خود را در گریبان خویش برد و سپس بیرون آورد، ناگهان شعاعی از آن بوجود آمد که نور آن چشم ها را خیره کرد و این نور اوج گرفت و پراکنده شد، به حدی که به نظر می رسید جلوی نور خورشید را گرفته است. بعد از این معجزه قوم فرعون در مقابل موسی مقهور شدند. بیم زوال حکومت و حرص به سلطنت و قدرت، فرعون را نگران و نیروی معجزه موسی او را مبهوت ساخته بود و از اوج کبر و غرور به زیر افکنده بود و خود را کوچک و بی ارزش یافت و فراموش کرد که خود را خدای بزرگ بی شریک قوم خود می داند. سپس دست به دامان یاران خود شد و آنان را در مشکل خویش شریک کرد و با مسالمت و تملق به مشورت با آنان پرداخت. فرعون در این مشورت برای تنفر قوم خود از موسی به باطل خود جامه حق پوشاند به خدعه و نیرنگ خود لباس حقیقت و صراحت پوشاند و گفت: این دو نفر (موسی و هارون) جادوگرند و می خواهند شما را با سحر خویش از سرزمینتان بیرون برانند و خود حاکم بر این سرزمین شوند. نظر شما چیست؟ درباریان و یاوران فرعون گفتند: این دو برادر را نزد خود نگهدار و مأمورین خود را به شهرها اعزام دار تا تمام ساحران زبردست و دانا پیش تو آیند. فرعون که مأیوس و درمانده شده بود و مانند غریق به هر دستاویز موهونی چنگ می زد، با این فکر موافقت کرد تا شاید از این مهلکه خلاصی و نجات یابد. [HEADING=2]بسیج ساحران[/HEADING] فرعون در بسیج ساحران سراسر سرزمین خود دستور اکید داد. اما ترس از شکست ساحران از یک سو و وسوسه های شیطانی و خاطرات آزرده از سوی دیگر روح فرعون را تحت فشار قرار می داد، زیرا فرعون در هراس از زوال قدرت و دولت خود بود و به همین دلیل با غرور و غضب به موسی گفته بود: «ای موسی! آمده ای که با سحر خود ما را از سرزمینمان بیرون کنی؟» براستی چرا فرعون مضطرب است، فریاد می زند، روح او پریشان و حرص او فراوان است؟! مگر فرعون همان خدای خودسر نیست؟! مگر دارای قدرت و عزت نیست؟! چگونه می تواند باور کند در مقابل یک نیروی فوق العاده که از جانب خداوند به یک بنده شایسته عطا شده عاجز و درمانده شود. چون ساحران از سراسر مصر جمع شدند، فرعون به موسی گفت: «وعده گاهی بین ما و خود قرار بده تا در موقع معین در آنجا حاضر شویم نه من خلاف آنان وعده کنم و نه تو». موسی علیه السّلام گفت: وعده شما روز عید، روز اجتماع مردم و روز زینت آنان؛ تا حق مانند روز روشن و در میان مردم آشکار و منتشر گردد. فرعون تمامی ساحران را فراهم و در روز معین و در وعده گاه مقرر آنان را حاضر ساخت، به امید اینکه با کمک سحر و جادوی آنها بر قدرت الهی موسی چیره شود و حکومت و سلطنت خود را از خطر برهاند. او با این نیت که از حرص و طمع قدرت سرچشمه گرفته بود برای نبرد با موسی آماده شد، ولی غافل از آنکه غبار پراکنده، آفتاب را تیره نمی کند و ستمگر با هر نیرویی قادر به مقابله با حق و عدالت نیست. درست شبیه قوچ کوهی که به کمک شاخهای خود با سنگ بزرگی می جنگد، سنگ آسیبی نمی بیند و او تنها شاخهای خود را آزرده است. چون روز موعود رسید موسی نگاهی به میدان مسابقه انداخت و دید جمعیت انبوهی از ساحران جمعند. موسی به آنان گفت: وای بر شما اگر امروز به خدای یکتا دروغ ببندید و معجزات خدا را جادو بدانید و حقیقت را برای فرعون روشن نسازید! شما باید به فرعون تفهیم کنید فرق است بین معجزه من و سحر شما! شما اگر باطل خود و حق مرا درهم آمیزید و یا به حیله ای متوسل شوید که حق را باطل و باطل را حق جلوه دهد؛ یقین که به خسران و ضرر آشکار دچار شده اید. [HEADING=2]مشورت ساحران[/HEADING] ندای موسی علیه السّلام کلام حقی بود که در گوش ساحران طنین افکند تا شاید آنان را از ظلالت و گمراهی نجات بخشد و پرده از قلوب سیاهشان بردارد تا دعوت حق را بشنوند و راه صحیح را بدست آورند. به فرمان فرعون، تمامی ساحران در مجلسی به منظور مشورت گرد آمدند و پس از تبادل نظر هرکدام ریسمان و عصایی مهیا کردند و مانند یک تن واحد به سوی موسی حرکت کردند و در این حال آستینهای خود را بالا زدند تا ترس بر دل موسی و برادرش غالب شود و هیبت آنها در نظر تماشاچیان رشید و باشکوه جلوه کند. به دستور فرعون، مردم شهر را به میدان مسابقه دعوت کردند تا این جشن بزرگ را در روز زینت و نزدیک ظهر تماشا کنند و نبرد قهرمانان و مبارزه دو دشمن را بنگرند. مردم به امید پیروزی ساحران به مسابقه شتافتند، زیرا گمراهی در روح آنان رسوخ کرده و پرده جهل قلب آنان را پوشانده و صلاح و فساد خود را تشخیص نمی دهند و به پیروزی ساحران و غلبه باطل امیدوارند. جادوگران که به علم خود می بالیدند و رنگشان از غرور و خودخواهی تغییر یافته بود به محل موعود آمدند؛ چرا به علم خود مغرور نباشند؟ این جادوگران قهرمان میدان سحر و پهلوان این رشته اند و امروز تاج و تخت فرعون در دست آنهاست. جادوگران به فرعون گفتند: اگر ما بر موسی و برادرش پیروز شویم چه پاداشی داریم؟ فرعون گفت: البته، شما پاداش خواهید داشت و به من هم تقرب پیدا می کنید. در پناه من از ناز و نعمت متنعم می شوید و در جوار من سعادتمند خواهید بود و در خوشگذرانی و وفور نعمت زندگی خواهید کرد. زیرا شما از من پشتیبانی کرده اید و حامی من بوده اید. چون جادوگران مطمئن شدند که پس از پیروزی از آسایش و رفاه و ثروت برخوردار می شوند، م×س×ت امید و آرزو و دلگرم به میدان مسابقه آمدند و به موسی گفتند: شما شروع می کنید، یا ما ابزار خود را به کار بگیریم؟ موسی علیه السّلام اهمیتی به سحر آنان نمی داد و جادوی آنها را ناچیز می شمرد، لذا به آنان اجازه داد که ریسمانها و عصاهای خود را بکار گیرند و نهایت کوشش خویش را بنمایند و تمام هنر خود را عرضه دارند، سپس خدا نیروی خود را ظاهر و با حق، باطلشان را محو می سازد. ساحران مصری مشغول بکار شدند و ریسمانها و عصاهایی که در دست داشتند به زمین افکندند. موسی تصور کرد که اینها مارهایی هستند که روی زمین می خزند، این یک توهم بیش نبود، اما در روح موسی ترس و خوفی ایجاد کرد، مبادا مردم گول ظاهر فریبنده آنها را بخورند و رخ از دعوت موسی برگردانند. در این حال خدا موسی را حمایت و هدایت کرد و گفت: نترس که تو پیروزی، از تعداد و حجم وسایل و ابزار ساحران بیمناک نباش، عصای کوچکی که در دست تو است از آنها مهمتر است و اثری بزرگتر دارد، این عصای کوچک را بینداز، به قدرت قاهره من آنچه را که آنها به قدرت تزویر و نیرنگ ساخته اند، می بلعد و سیاهی گمراهی و جهالت تاب مقاومت در برابر نور حق را ندارد و حیله ساحران در مقابل تدبیر خداوند حکیم محکوم به شکست است. ندای وحی، فکر موسی را از اضطراب درآورد و عصای خویش را افکند، ناگهان عصای موسی چون اژدهایی همه مارهای دروغی و ابزار و آلات سحر ساحران را بلعید و جادوگران مصری چنان حقیقت آشکار و راه صحیح را از گمراهی باز شناختند که ناگهان بر روی خاک افتادند، تا از کرده خویش توبه و در پیشگاه حق سجده کنند و بر این اعجاز بزرگ احترام گذارند. آتش کینه و حسادت در سینه فرعون شعله ور شد و این اتفاق ناگهانی و غیر منتظره مانند یک صاعقه بر پیکر او فرود آمد و فریاد خشم و غضب فرعون به آسمان برخاست. چون او امیدوار بود، این مسابقه موجب تقویت حکومت و گشایش کار او می شود، ولی اکنون میدان مسابقه چون طوفانی هولناک تاج و تخت او را که بر ظلم و ستم بنا شده بود، تهدید به نابودی می کرد. اکنون راه دیگری برای فرعون نمانده که به وسیله آن برشکست خود سرپوش نهد و حرارت غیظ و تلخی شرمندگی خود را برطرف سازد، لذا به ساحران گفت: آیا قبل از اینکه من به شما اجازه بدهم به موسی ایمان آوردید و تسلیم نفوذ و قدرت وی شدید؟ آیا با او پیمانی نبسته و یا نقشه ای طرح نکرده بودید؟! بدون تردید موسی استاد شما است، او بزرگ شما است که به شما جادوگری آموخته است و شما با او قرار قبلی داشتید. آگاه باشید که شما برای موسی و خدای او تواضع کردید و به سجده افتادید، از حدود فرمان من خارج شدید و عهد و پیمان خود را شکستید، من یقینا یک دست و پای مخالف شما را (پای چپ و دست راست یا پای راست و دست چپ) قطع می کنم و به درختان خرما بدارتان می آویزم تا این کار کیفر شما و عبرت دیگران شود، زیرا شما نعمت مرا کفران و پیمان مرا نقض نمودید، بزودی روزگار، طعم انتقام و شدت عذابم را به شما نشان می دهد. نیروی ایمان و فیض نبوت دلهای این مؤمنین جدید را محکم و پرده باطل را در قلبهایشان زایل نمود و لذا بی پروا به فرعون گفتند در طریق تو خیر و در خشنودی تو پاداشی نیست. اکنون که به نور ساطع و حق قاطع دست یافته ایم، رضای تو را نمی طلبیم. در تهدید خود کوتاهی نکن و هرچه در توان داری انجام ده، تو فردی خودخواه و گمراه کننده بیش نیستی «ما به پروردگار خود ایمان آورده ایم تا خطاهایمان و آنچه ما را بر آن ناگزیر ساختی ببخشاید و ما را بیامرزد و خدا برتر و بادوام تر است». [HEADING=2]عناد فرعون[/HEADING] فرعون از پیروزی معجزه موسی علیه السّلام و تسلیم ساحران به وحشت افتاد و در این شرایط حساس خود را بر سر یک دوراهی دید، یکی راه حق و گذشت از سلطنت و راه دوم راه باطل و ادامه ظلم و ستم و حفظ سلطنت. اما در این دوراهی، راه باطل یعنی حفظ سلطنت و عناد و مبارزه با موسی را برگزید و تصمیم به مبارزه جدی با موسی گرفت تا بلکه بتواند تاج و تخت و مال و منال خود را حفظ کند. مگر ممکن است چنین جباری معاند از عزت و شوکت و ثروت عریض خود چشم پوشی کند؟! او اسیر هوای نفس خویش است و ناگزیر باید از خود و از مقام و منزلتش دفاع کند و به هر قیمتی مخالفین خود را مغلوب سازد. فرعون بر کفر و عناد خود اصرار ورزید و مردم مصر نیز از او پشتیبانی کردند و به او گفتند: آیا موسی و قوم او را رها کرده ای که در زمین اخلالگری کنند و تو و خدایانت را متروک سازند؟!» در پی این سخنان فرعون به خودسری و سرکشی خود افزود و قدرت و قساوت او نیرویی تازه گرفت و گفت: من بزودی پسرانشان را می کشم و دخترانشان را زنده می گذارم. سپس انواع ظلم و ستم را متوجه بنی اسرائیل ساخت. پیروان موسی با گریه و زاری به موسی پناه بردند، تا آنان را از جور کافر ستمگر نجات دهد، آنها به موسی گفتند: قبل از اینکه به رسالت به میان ما بیایی ما در آزار و شکنجه بودیم و بعد از آمدنت هم هنوز در عذابیم. موسی علیه السّلام آنان را دلداری و تسلیت داد، اضطرابشان را فرونشاند و به آنان نوید خیر و نجات داد و گفت: «از خدا کمک بخواهید و صبر کنید، زیرا زمین ملک خداست و به هریک از بندگان خود بخواهد می بخشد و رستگاری از پرهیزکاران است.» موسی علیه السّلام پس از تسلیت و اندرز پیروان خود به دعوت خویش ادامه داد تا راه آزادی قوم خود را هموار سازد. او با قلبی استوار، ایمانی محکم و امید و اطمینان سرشار متوجه خدای خویش گشت و از او مدد خواست، در این حال فرعون و سران قوم که از موسی شکست خورده بودند، بطور سری تصمیم به قتل موسی گرفتند و این کار را کوتاهترین و مؤثرترین راه پایان این غائله دانستند تا بدین وسیله تاج و تخت زرین خود را حفظ و دین خود را بر کشور حاکم نگهدارند. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
دین و مذهب
داستانهای پیامبران و امامان
داستان خواندنی موسی(ع) و ساحران
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین