. . .

مذهبی داستان خواندنی موسی(ع) و ساحران

تالار داستان‌های پیامبران و امامان

شاهزاده آبی مرداد

رمانیکی نقره‌ای
محروم
شناسه کاربر
1221
تاریخ ثبت‌نام
2021-11-20
آخرین بازدید
موضوعات
386
نوشته‌ها
1,988
راه‌حل‌ها
1
پسندها
8,440
امتیازها
558
محل سکونت
جزیره عشق❤️❤️

  • #1
موسی با توفیق و مدد خداوند از هرگونه خطا بدور است و هیچ مانعی را بر سر راه خود مهم نمی بیند. در دوران رسالت موسی، سحر و جادو در میان مصریان رواج داشت و در میان ساحران مصر، جادوگرانی بودند که عقلها را تسخیر و قلبها را شیفته خود می ساختند و همان طوری که وزش باد شاخسار درختان را به بازی می گیرد، اینها هم در بازی با عقلها مهارت داشتند. ایشان در این کار به اوج قدرت و انتهای شهرت رسیده بودند و یقین داشتند که برتر از آنان نیست که به آنان فخر کند.

بهمین دلیل خواست خدا بر آن قرار گرفت که قوم فرعون را از همین طریق به ظاهر سحر و جادو عاجز کند و آنان را متحیر و مدهوش سازد، در این صورت تیر جادویشان متوجه خود آنان می شود و چون در این کار عاجز شدند، حجت الهی آشکار و پیروز می شود.

این حکمتی است که خدا در نظر گرفته و معجزه را بدست پیغمبر خود موسی علیه السّلام جاری کرده است. همان فنی که قوم فرعون در آن مهارت دارند مورد استفاده موسی قرار می گیرد تا همه ساحران و جادوگران با تمامی نیرو و تلاش خود در این میدان مسابقه عاجز گردند و در کاری که مهارت دارند فرومانند. سپس با مشاهده معجزات دیگر عاجزتر خواهند شد و در این هنگام است که اراده الهی حاکم و قوم فرعون مغلوب می شوند، زیرا خدا مکر خائنین را خنثی می کند.

موسی علیه السّلام عصایی را که خدا نیرویی فوق العاده و حیرت انگیز در آن به امانت گذاشته بود، به زمین انداخت ناگهان ماری آشکار گردید. فرعون حیران شد ولی خودخواهی و غرور او با تعجب درهم آمیخت و سپس گفت: آیا غیر از این عصا معجزه دیگری داری؟!

فرعون پنداشت که عصا آخرین معجزه موسی است و موسی حتما در برابر ساحران مغلوب خواهد شد ولی موسای پیغمبر دست خود را در گریبان خویش برد و سپس بیرون آورد، ناگهان شعاعی از آن بوجود آمد که نور آن چشم ها را خیره کرد و این نور اوج گرفت و پراکنده شد، به حدی که به نظر می رسید جلوی نور خورشید را گرفته است.

بعد از این معجزه قوم فرعون در مقابل موسی مقهور شدند. بیم زوال حکومت و حرص به سلطنت و قدرت، فرعون را نگران و نیروی معجزه موسی او را مبهوت ساخته بود و از اوج کبر و غرور به زیر افکنده بود و خود را کوچک و بی ارزش یافت و فراموش کرد که خود را خدای بزرگ بی شریک قوم خود می داند. سپس دست به دامان یاران خود شد و آنان را در مشکل خویش شریک کرد و با مسالمت و تملق به مشورت با آنان پرداخت.

فرعون در این مشورت برای تنفر قوم خود از موسی به باطل خود جامه حق پوشاند به خدعه و نیرنگ خود لباس حقیقت و صراحت پوشاند و گفت: این دو نفر (موسی و هارون) جادوگرند و می خواهند شما را با سحر خویش از سرزمینتان بیرون برانند و خود حاکم بر این سرزمین شوند. نظر شما چیست؟

درباریان و یاوران فرعون گفتند: این دو برادر را نزد خود نگهدار و مأمورین خود را به شهرها اعزام دار تا تمام ساحران زبردست و دانا پیش تو آیند.

فرعون که مأیوس و درمانده شده بود و مانند غریق به هر دستاویز موهونی چنگ می زد، با این فکر موافقت کرد تا شاید از این مهلکه خلاصی و نجات یابد.

بسیج ساحران​

فرعون در بسیج ساحران سراسر سرزمین خود دستور اکید داد. اما ترس از شکست ساحران از یک سو و وسوسه های شیطانی و خاطرات آزرده از سوی دیگر روح فرعون را تحت فشار قرار می داد، زیرا فرعون در هراس از زوال قدرت و دولت خود بود و به همین دلیل با غرور و غضب به موسی گفته بود: «ای موسی! آمده ای که با سحر خود ما را از سرزمینمان بیرون کنی؟»

براستی چرا فرعون مضطرب است، فریاد می زند، روح او پریشان و حرص او فراوان است؟! مگر فرعون همان خدای خودسر نیست؟! مگر دارای قدرت و عزت نیست؟! چگونه می تواند باور کند در مقابل یک نیروی فوق العاده که از جانب خداوند به یک بنده شایسته عطا شده عاجز و درمانده شود.

چون ساحران از سراسر مصر جمع شدند، فرعون به موسی گفت: «وعده گاهی بین ما و خود قرار بده تا در موقع معین در آنجا حاضر شویم نه من خلاف آنان وعده کنم و نه تو».

موسی علیه السّلام گفت: وعده شما روز عید، روز اجتماع مردم و روز زینت آنان؛ تا حق مانند روز روشن و در میان مردم آشکار و منتشر گردد.

فرعون تمامی ساحران را فراهم و در روز معین و در وعده گاه مقرر آنان را حاضر ساخت، به امید اینکه با کمک سحر و جادوی آنها بر قدرت الهی موسی چیره شود و حکومت و سلطنت خود را از خطر برهاند. او با این نیت که از حرص و طمع قدرت سرچشمه گرفته بود برای نبرد با موسی آماده شد، ولی غافل از آنکه غبار پراکنده، آفتاب را تیره نمی کند و ستمگر با هر نیرویی قادر به مقابله با حق و عدالت نیست.

درست شبیه قوچ کوهی که به کمک شاخهای خود با سنگ بزرگی می جنگد، سنگ آسیبی نمی بیند و او تنها شاخهای خود را آزرده است.

چون روز موعود رسید موسی نگاهی به میدان مسابقه انداخت و دید جمعیت انبوهی از ساحران جمعند. موسی به آنان گفت: وای بر شما اگر امروز به خدای یکتا دروغ ببندید و معجزات خدا را جادو بدانید و حقیقت را برای فرعون روشن نسازید! شما باید به فرعون تفهیم کنید فرق است بین معجزه من و سحر شما! شما اگر باطل خود و حق مرا درهم آمیزید و یا به حیله ای متوسل شوید که حق را باطل و باطل را حق جلوه دهد؛ یقین که به خسران و ضرر آشکار دچار شده اید.

مشورت ساحران​

ندای موسی علیه السّلام کلام حقی بود که در گوش ساحران طنین افکند تا شاید آنان را از ظلالت و گمراهی نجات بخشد و پرده از قلوب سیاهشان بردارد تا دعوت حق را بشنوند و راه صحیح را بدست آورند.

به فرمان فرعون، تمامی ساحران در مجلسی به منظور مشورت گرد آمدند و پس از تبادل نظر هرکدام ریسمان و عصایی مهیا کردند و مانند یک تن واحد به سوی موسی حرکت کردند و در این حال آستینهای خود را بالا زدند تا ترس بر دل موسی و برادرش غالب شود و هیبت آنها در نظر تماشاچیان رشید و باشکوه جلوه کند.

به دستور فرعون، مردم شهر را به میدان مسابقه دعوت کردند تا این جشن بزرگ را در روز زینت و نزدیک ظهر تماشا کنند و نبرد قهرمانان و مبارزه دو دشمن را بنگرند.

مردم به امید پیروزی ساحران به مسابقه شتافتند، زیرا گمراهی در روح آنان رسوخ کرده و پرده جهل قلب آنان را پوشانده و صلاح و فساد خود را تشخیص نمی دهند و به پیروزی ساحران و غلبه باطل امیدوارند. جادوگران که به علم خود می بالیدند و رنگشان از غرور و خودخواهی تغییر یافته بود به محل موعود آمدند؛ چرا به علم خود مغرور نباشند؟ این جادوگران قهرمان میدان سحر و پهلوان این رشته اند و امروز تاج و تخت فرعون در دست آنهاست.

جادوگران به فرعون گفتند: اگر ما بر موسی و برادرش پیروز شویم چه پاداشی داریم؟

فرعون گفت: البته، شما پاداش خواهید داشت و به من هم تقرب پیدا می کنید. در پناه من از ناز و نعمت متنعم می شوید و در جوار من سعادتمند خواهید بود و در خوشگذرانی و وفور نعمت زندگی خواهید کرد. زیرا شما از من پشتیبانی کرده اید و حامی من بوده اید.

چون جادوگران مطمئن شدند که پس از پیروزی از آسایش و رفاه و ثروت برخوردار می شوند، م×س×ت امید و آرزو و دلگرم به میدان مسابقه آمدند و به موسی گفتند: شما شروع می کنید، یا ما ابزار خود را به کار بگیریم؟

موسی علیه السّلام اهمیتی به سحر آنان نمی داد و جادوی آنها را ناچیز می شمرد، لذا به آنان اجازه داد که ریسمانها و عصاهای خود را بکار گیرند و نهایت کوشش خویش را بنمایند و تمام هنر خود را عرضه دارند، سپس خدا نیروی خود را ظاهر و با حق، باطلشان را محو می سازد.

ساحران مصری مشغول بکار شدند و ریسمانها و عصاهایی که در دست داشتند به زمین افکندند. موسی تصور کرد که اینها مارهایی هستند که روی زمین می خزند، این یک توهم بیش نبود، اما در روح موسی ترس و خوفی ایجاد کرد، مبادا مردم گول ظاهر فریبنده آنها را بخورند و رخ از دعوت موسی برگردانند. در این حال خدا موسی را حمایت و هدایت کرد و گفت: نترس که تو پیروزی، از تعداد و حجم وسایل و ابزار ساحران بیمناک نباش، عصای کوچکی که در دست تو است از آنها مهمتر است و اثری بزرگتر دارد، این عصای کوچک را بینداز، به قدرت قاهره من آنچه را که آنها به قدرت تزویر و نیرنگ ساخته اند، می بلعد و سیاهی گمراهی و جهالت تاب مقاومت در برابر نور حق را ندارد و حیله ساحران در مقابل تدبیر خداوند حکیم محکوم به شکست است.

ندای وحی، فکر موسی را از اضطراب درآورد و عصای خویش را افکند، ناگهان عصای موسی چون اژدهایی همه مارهای دروغی و ابزار و آلات سحر ساحران را بلعید و جادوگران مصری چنان حقیقت آشکار و راه صحیح را از گمراهی باز شناختند که ناگهان بر روی خاک افتادند، تا از کرده خویش توبه و در پیشگاه حق سجده کنند و بر این اعجاز بزرگ احترام گذارند.

آتش کینه و حسادت در سینه فرعون شعله ور شد و این اتفاق ناگهانی و غیر منتظره مانند یک صاعقه بر پیکر او فرود آمد و فریاد خشم و غضب فرعون به آسمان برخاست. چون او امیدوار بود، این مسابقه موجب تقویت حکومت و گشایش کار او می شود، ولی اکنون میدان مسابقه چون طوفانی هولناک تاج و تخت او را که بر ظلم و ستم بنا شده بود، تهدید به نابودی می کرد.

اکنون راه دیگری برای فرعون نمانده که به وسیله آن برشکست خود سرپوش نهد و حرارت غیظ و تلخی شرمندگی خود را برطرف سازد، لذا به ساحران گفت: آیا قبل از اینکه من به شما اجازه بدهم به موسی ایمان آوردید و تسلیم نفوذ و قدرت وی شدید؟

آیا با او پیمانی نبسته و یا نقشه ای طرح نکرده بودید؟! بدون تردید موسی استاد شما است، او بزرگ شما است که به شما جادوگری آموخته است و شما با او قرار قبلی داشتید.

آگاه باشید که شما برای موسی و خدای او تواضع کردید و به سجده افتادید، از حدود فرمان من خارج شدید و عهد و پیمان خود را شکستید، من یقینا یک دست و پای مخالف شما را (پای چپ و دست راست یا پای راست و دست چپ) قطع می کنم و به درختان خرما بدارتان می آویزم تا این کار کیفر شما و عبرت دیگران شود، زیرا شما نعمت مرا کفران و پیمان مرا نقض نمودید، بزودی روزگار، طعم انتقام و شدت عذابم را به شما نشان می دهد.

نیروی ایمان و فیض نبوت دلهای این مؤمنین جدید را محکم و پرده باطل را در قلبهایشان زایل نمود و لذا بی پروا به فرعون گفتند در طریق تو خیر و در خشنودی تو پاداشی نیست. اکنون که به نور ساطع و حق قاطع دست یافته ایم، رضای تو را نمی طلبیم.

در تهدید خود کوتاهی نکن و هرچه در توان داری انجام ده، تو فردی خودخواه و گمراه کننده بیش نیستی «ما به پروردگار خود ایمان آورده ایم تا خطاهایمان و آنچه ما را بر آن ناگزیر ساختی ببخشاید و ما را بیامرزد و خدا برتر و بادوام تر است».

عناد فرعون​

فرعون از پیروزی معجزه موسی علیه السّلام و تسلیم ساحران به وحشت افتاد و در این شرایط حساس خود را بر سر یک دوراهی دید، یکی راه حق و گذشت از سلطنت و راه دوم راه باطل و ادامه ظلم و ستم و حفظ سلطنت. اما در این دوراهی، راه باطل یعنی حفظ سلطنت و عناد و مبارزه با موسی را برگزید و تصمیم به مبارزه جدی با موسی گرفت تا بلکه بتواند تاج و تخت و مال و منال خود را حفظ کند. مگر ممکن است چنین جباری معاند از عزت و شوکت و ثروت عریض خود چشم پوشی کند؟! او اسیر هوای نفس خویش است و ناگزیر باید از خود و از مقام و منزلتش دفاع کند و به هر قیمتی مخالفین خود را مغلوب سازد.

فرعون بر کفر و عناد خود اصرار ورزید و مردم مصر نیز از او پشتیبانی کردند و به او گفتند: آیا موسی و قوم او را رها کرده ای که در زمین اخلالگری کنند و تو و خدایانت را متروک سازند؟!»

در پی این سخنان فرعون به خودسری و سرکشی خود افزود و قدرت و قساوت او نیرویی تازه گرفت و گفت: من بزودی پسرانشان را می کشم و دخترانشان را زنده می گذارم. سپس انواع ظلم و ستم را متوجه بنی اسرائیل ساخت. پیروان موسی با گریه و زاری به موسی پناه بردند، تا آنان را از جور کافر ستمگر نجات دهد، آنها به موسی گفتند: قبل از اینکه به رسالت به میان ما بیایی ما در آزار و شکنجه بودیم و بعد از آمدنت هم هنوز در عذابیم.

موسی علیه السّلام آنان را دلداری و تسلیت داد، اضطرابشان را فرونشاند و به آنان نوید خیر و نجات داد و گفت: «از خدا کمک بخواهید و صبر کنید، زیرا زمین ملک خداست و به هریک از بندگان خود بخواهد می بخشد و رستگاری از پرهیزکاران است.»

موسی علیه السّلام پس از تسلیت و اندرز پیروان خود به دعوت خویش ادامه داد تا راه آزادی قوم خود را هموار سازد. او با قلبی استوار، ایمانی محکم و امید و اطمینان سرشار متوجه خدای خویش گشت و از او مدد خواست، در این حال فرعون و سران قوم که از موسی شکست خورده بودند، بطور سری تصمیم به قتل موسی گرفتند و این کار را کوتاهترین و مؤثرترین راه پایان این غائله دانستند تا بدین وسیله تاج و تخت زرین خود را حفظ و دین خود را بر کشور حاکم نگهدارند.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین