. . .

سرگرمی خاطره بازی

تالار بحث و گفتگو

روژانم'

مدیرتالارسرگرمی
پرسنل مدیریت
مدیر
نام هنری
:|
مدیر
تالار‌سرگرمی
شناسه کاربر
846
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-30
موضوعات
610
نوشته‌ها
1,602
راه‌حل‌ها
4
پسندها
6,359
امتیازها
368
سن
18
محل سکونت
آسمان شب

  • #1
هااای
از اونجایی که با دیدن مسابقه خاطره گویی
خیلی ذوق کردم تصمیم گرفتم یه تاپیک داشته باشیم که از خاطره های خنده دار خودمون بگیم
هرکس مجازه بی نهایت خاطره تعریف کنه
بعد از نوشتن خاطره سعی کنید چند نفرو تگ کنید
منتظر خاطره های قشنگتون هستممم:hoora.:

@دمیــــــورژ
@Nil@85
@Miss Nili
@CANDY
@فاطره
@دنیا شجری بخشایش
@IM AIDEN
@|AVIN|
 
نام موضوع : خاطره بازی دسته : بحث و گفتگو

فاطره

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
انجمندار
مدیر
تیم تبلیغات
منتقد
کپیست
طراح
تدوینگر
گوینده
هنرجو
نام هنری
فاطره
مقام خاص
مبلغ‌یار
مدیر
هنرجویان
شناسه کاربر
5955
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-21
آخرین بازدید
موضوعات
796
نوشته‌ها
2,157
راه‌حل‌ها
53
پسندها
4,502
امتیازها
690
محل سکونت
سَرزَمینِ روءیا

  • #2
سلام سلام یه خاطره از بچگیم میگم.
تا ۷ سالگیِ من، ما و اقوام پدری خونه‌ی مادربزرگم زندگی می‌کردیم. دخترعموم همسن خودم بود و هر وقت دعوامون میشد، صلاح دفاعی من گاز و صلاح اون نیشگون بود😂 هم گازهای من و هم نیشگون‌‌های اون قابلیت ها خون انداختن رو داشتن😔😂😂😂
یه روز دعوامون شد و جوری از صلاح دفاعیمون استفاده کردیم که دست هر دومون خون افتاد، مامان‌ها با گریه‌امون از اتاق زدن بیرون و شروع کردن دعوا با هم دیگه🤭😂
یهویی من یه هواپیما دیدم که داشت از بالای سرمون رد میشد و به دختر عموم گفتم فاطمهههه نگاه کنن😍
همون موقع دعوامون فراموش شد و بعدش با هم رفتیم اتاقِ ما که ناهار بخوریم😂
مسبب این اتفاقات شکم گشنه‌‌ای بیش نبود😂😂

@دلآرام @Paradox @دردانه @مهدیه شهیدی
 

|AVIN|

مدیرچتروم+بخشدار المپیاد رمانیک
پرسنل مدیریت
بخشدار
مدیر
بازرس
ویراستار
منتقد
نام هنری
Blue
آزمایشی
منتقد
مقام خاص
بازرس‌یار
مدیر
مدیر چت+بخشدارالمپیاد
شناسه کاربر
8058
تاریخ ثبت‌نام
2024-04-01
آخرین بازدید
موضوعات
17
نوشته‌ها
139
راه‌حل‌ها
3
پسندها
675
امتیازها
173
سن
19
محل سکونت
سیاره مشتری

  • #3
😂سلام

خب پارسال توی مدرسه یه اتفاقی افتاد اونو میگم😂😂

صبح زود بود رفتم مدرسه دیدم دوستم رو صندلی بیرون حیاط نشسته (به این صورت که پاهاش رو از اون لای صندلی که تیکه میدیم بهش، رد کرده و نشسته😂) خلاصه منم رفتم همونجوری کنارش نشستم
این صندلی های مدرسه ما به زمین متصل نبود😂 یعنی قبلاً بوده ولی دیگه در اومده بود😂😂😂
بعد یکی دیگه از دوستامون اومد من گفتم پاشو بریم پیشش😂 هر دوتامون باهم اومدیم از صندلی پاهمونو بکشیم بیرون، به جای اینکه در بیایم با سر رفتیم تو زمین😂😂 بعد جالب اینجا بود که هر کاری کردیم پاهامون در نمی اومد بعد چند نفر اومدن کمک درمون آوردن😂😂😂 اون وسط منو دوستم نمیدونستیم گریه کنیم یا بخندیم😂😂😂
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
1
بازدیدها
103

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

کاربرانی که این موضوع را خوانده‌اند (مجموع کاربران: 13)

بالا پایین