انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
دین و مذهب
داستانهای پیامبران و امامان
حکایت جوانمردی حضرت علی(ع) و پاداش خدا
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="شاهزاده آبی مرداد" data-source="post: 99298" data-attributes="member: 1221"><p>سه روز گذشت، در خانه علی(ع) غذایی پیدا نشد، آن حضرت و فاطمه زهرا(س) و حسن و حسین(ع) گرسنه ماندند. فاطمه(س) پیراهن خود را به علی(ع) داد تا بفروشد. آن حضرت پیراهن را به شش در هم فروخت، اتفاقاً فقیری درخواست کرد، حضرت، آن شش درهم را به فقیر بخشید. پس از این جریان، جبرئیل امین به صورت مردی ناشناس، سوار بر شتری در برابر علی(ع) حاضر شد، و عرض کرد: «ای ابوالحسن ! این شتر را از من خریداری کن.»</p><p>على(ع): من پول قیمت این شتر را ندارم تا خریداری کنم.</p><p>مرد ناشناس: حاضرم که شتر را بفروشم و پولش به عنوان نسیه بماند.</p><p> على(ع): قیمت این شتر، چقدر است؟</p><p>مرد ناشناس: صد درهم میفروشم.</p><p>حضرت على(ع) شتر را به همین قیمت خرید و افسار آن را گرفته و از مرد ناشناس جدا شد. هنگامی که علی(ع) رهسپار شد، با مرد عربی روبرو شد (آن مرد میکائیل بود که به آن صورت درآمده بود).</p><p>مرد عرب: آیا این شتر را حاضری بفروشی؟</p><p> على(ع): بلى</p><p>مرد عرب: قیمت این شتر چقدر است؟</p><p>على(ع): صد درهم.</p><p>مرد عرب، آن شتر را از حضرت خرید و مبلغ صد و شصت درهم داد. حضرت علی(ع) پول را گرفت و به سوی خانه رهسپار شد. هنوز به خانه نرسیده بود که با فروشنده اولی (که جبرئیل بود) ملاقات کرد.</p><p>مرد ناشناس: ای علی آیا شتر را فروختی؟</p><p>على(ع): بلی</p><p> مرد ناشناس: پس حق مرا که صد درهم بود عنایت کن!</p><p>حضرت علی(ع) صد درهم وی را داد، سپس با شصت درهم، به سوی خانه آمد و پولها را در دامن فاطمه(س) ریخت.</p><p>فاطمه(س): این پولها را از کجا به دست آوردهای؟</p><p>على(ع): «به وسیله شش درهم، با خدا معامله کردم. عوض آن خداوند، شصت درهم به من عنایت فرمود.» سپس آن حضرت به حضور مبارک پیامبر(ص) آمد و ماجرا را عرض کرد. رسول خدا(ص) فرمود: فروشنده جبرئیل بود، مشتری و خریدار، میکائیل بود، شتر نیز مرکب فاطمه(س) در روز قیامت میباشد.</p><p>سپس فرمود: علی جان! سه چیز از سوی خداوند به تو عنایت شده که دیگران از آن محروماند: از برای تو بانویی است که سرور زنان و بانوان اهل بهشت است؛ و تو دو پسرداری که آقای جوانان اهل بهشت میباشند؛ و تو داماد سرور پیامبران میباشی. خدا را سپاسگزاری کن!</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="شاهزاده آبی مرداد, post: 99298, member: 1221"] سه روز گذشت، در خانه علی(ع) غذایی پیدا نشد، آن حضرت و فاطمه زهرا(س) و حسن و حسین(ع) گرسنه ماندند. فاطمه(س) پیراهن خود را به علی(ع) داد تا بفروشد. آن حضرت پیراهن را به شش در هم فروخت، اتفاقاً فقیری درخواست کرد، حضرت، آن شش درهم را به فقیر بخشید. پس از این جریان، جبرئیل امین به صورت مردی ناشناس، سوار بر شتری در برابر علی(ع) حاضر شد، و عرض کرد: «ای ابوالحسن ! این شتر را از من خریداری کن.» على(ع): من پول قیمت این شتر را ندارم تا خریداری کنم. مرد ناشناس: حاضرم که شتر را بفروشم و پولش به عنوان نسیه بماند. على(ع): قیمت این شتر، چقدر است؟ مرد ناشناس: صد درهم میفروشم. حضرت على(ع) شتر را به همین قیمت خرید و افسار آن را گرفته و از مرد ناشناس جدا شد. هنگامی که علی(ع) رهسپار شد، با مرد عربی روبرو شد (آن مرد میکائیل بود که به آن صورت درآمده بود). مرد عرب: آیا این شتر را حاضری بفروشی؟ على(ع): بلى مرد عرب: قیمت این شتر چقدر است؟ على(ع): صد درهم. مرد عرب، آن شتر را از حضرت خرید و مبلغ صد و شصت درهم داد. حضرت علی(ع) پول را گرفت و به سوی خانه رهسپار شد. هنوز به خانه نرسیده بود که با فروشنده اولی (که جبرئیل بود) ملاقات کرد. مرد ناشناس: ای علی آیا شتر را فروختی؟ على(ع): بلی مرد ناشناس: پس حق مرا که صد درهم بود عنایت کن! حضرت علی(ع) صد درهم وی را داد، سپس با شصت درهم، به سوی خانه آمد و پولها را در دامن فاطمه(س) ریخت. فاطمه(س): این پولها را از کجا به دست آوردهای؟ على(ع): «به وسیله شش درهم، با خدا معامله کردم. عوض آن خداوند، شصت درهم به من عنایت فرمود.» سپس آن حضرت به حضور مبارک پیامبر(ص) آمد و ماجرا را عرض کرد. رسول خدا(ص) فرمود: فروشنده جبرئیل بود، مشتری و خریدار، میکائیل بود، شتر نیز مرکب فاطمه(س) در روز قیامت میباشد. سپس فرمود: علی جان! سه چیز از سوی خداوند به تو عنایت شده که دیگران از آن محروماند: از برای تو بانویی است که سرور زنان و بانوان اهل بهشت است؛ و تو دو پسرداری که آقای جوانان اهل بهشت میباشند؛ و تو داماد سرور پیامبران میباشی. خدا را سپاسگزاری کن! [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
دین و مذهب
داستانهای پیامبران و امامان
حکایت جوانمردی حضرت علی(ع) و پاداش خدا
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین