- شناسه کاربر
- 1221
- تاریخ ثبتنام
- 2021-11-20
- آخرین بازدید
- موضوعات
- 386
- نوشتهها
- 1,988
- راهحلها
- 1
- پسندها
- 8,440
- امتیازها
- 558
- محل سکونت
- جزیره عشق❤️❤️
سه روز گذشت، در خانه علی(ع) غذایی پیدا نشد، آن حضرت و فاطمه زهرا(س) و حسن و حسین(ع) گرسنه ماندند. فاطمه(س) پیراهن خود را به علی(ع) داد تا بفروشد. آن حضرت پیراهن را به شش در هم فروخت، اتفاقاً فقیری درخواست کرد، حضرت، آن شش درهم را به فقیر بخشید. پس از این جریان، جبرئیل امین به صورت مردی ناشناس، سوار بر شتری در برابر علی(ع) حاضر شد، و عرض کرد: «ای ابوالحسن ! این شتر را از من خریداری کن.»
على(ع): من پول قیمت این شتر را ندارم تا خریداری کنم.
مرد ناشناس: حاضرم که شتر را بفروشم و پولش به عنوان نسیه بماند.
على(ع): قیمت این شتر، چقدر است؟
مرد ناشناس: صد درهم میفروشم.
حضرت على(ع) شتر را به همین قیمت خرید و افسار آن را گرفته و از مرد ناشناس جدا شد. هنگامی که علی(ع) رهسپار شد، با مرد عربی روبرو شد (آن مرد میکائیل بود که به آن صورت درآمده بود).
مرد عرب: آیا این شتر را حاضری بفروشی؟
على(ع): بلى
مرد عرب: قیمت این شتر چقدر است؟
على(ع): صد درهم.
مرد عرب، آن شتر را از حضرت خرید و مبلغ صد و شصت درهم داد. حضرت علی(ع) پول را گرفت و به سوی خانه رهسپار شد. هنوز به خانه نرسیده بود که با فروشنده اولی (که جبرئیل بود) ملاقات کرد.
مرد ناشناس: ای علی آیا شتر را فروختی؟
على(ع): بلی
مرد ناشناس: پس حق مرا که صد درهم بود عنایت کن!
حضرت علی(ع) صد درهم وی را داد، سپس با شصت درهم، به سوی خانه آمد و پولها را در دامن فاطمه(س) ریخت.
فاطمه(س): این پولها را از کجا به دست آوردهای؟
على(ع): «به وسیله شش درهم، با خدا معامله کردم. عوض آن خداوند، شصت درهم به من عنایت فرمود.» سپس آن حضرت به حضور مبارک پیامبر(ص) آمد و ماجرا را عرض کرد. رسول خدا(ص) فرمود: فروشنده جبرئیل بود، مشتری و خریدار، میکائیل بود، شتر نیز مرکب فاطمه(س) در روز قیامت میباشد.
سپس فرمود: علی جان! سه چیز از سوی خداوند به تو عنایت شده که دیگران از آن محروماند: از برای تو بانویی است که سرور زنان و بانوان اهل بهشت است؛ و تو دو پسرداری که آقای جوانان اهل بهشت میباشند؛ و تو داماد سرور پیامبران میباشی. خدا را سپاسگزاری کن!
على(ع): من پول قیمت این شتر را ندارم تا خریداری کنم.
مرد ناشناس: حاضرم که شتر را بفروشم و پولش به عنوان نسیه بماند.
على(ع): قیمت این شتر، چقدر است؟
مرد ناشناس: صد درهم میفروشم.
حضرت على(ع) شتر را به همین قیمت خرید و افسار آن را گرفته و از مرد ناشناس جدا شد. هنگامی که علی(ع) رهسپار شد، با مرد عربی روبرو شد (آن مرد میکائیل بود که به آن صورت درآمده بود).
مرد عرب: آیا این شتر را حاضری بفروشی؟
على(ع): بلى
مرد عرب: قیمت این شتر چقدر است؟
على(ع): صد درهم.
مرد عرب، آن شتر را از حضرت خرید و مبلغ صد و شصت درهم داد. حضرت علی(ع) پول را گرفت و به سوی خانه رهسپار شد. هنوز به خانه نرسیده بود که با فروشنده اولی (که جبرئیل بود) ملاقات کرد.
مرد ناشناس: ای علی آیا شتر را فروختی؟
على(ع): بلی
مرد ناشناس: پس حق مرا که صد درهم بود عنایت کن!
حضرت علی(ع) صد درهم وی را داد، سپس با شصت درهم، به سوی خانه آمد و پولها را در دامن فاطمه(س) ریخت.
فاطمه(س): این پولها را از کجا به دست آوردهای؟
على(ع): «به وسیله شش درهم، با خدا معامله کردم. عوض آن خداوند، شصت درهم به من عنایت فرمود.» سپس آن حضرت به حضور مبارک پیامبر(ص) آمد و ماجرا را عرض کرد. رسول خدا(ص) فرمود: فروشنده جبرئیل بود، مشتری و خریدار، میکائیل بود، شتر نیز مرکب فاطمه(س) در روز قیامت میباشد.
سپس فرمود: علی جان! سه چیز از سوی خداوند به تو عنایت شده که دیگران از آن محروماند: از برای تو بانویی است که سرور زنان و بانوان اهل بهشت است؛ و تو دو پسرداری که آقای جوانان اهل بهشت میباشند؛ و تو داماد سرور پیامبران میباشی. خدا را سپاسگزاری کن!
نام موضوع : حکایت جوانمردی حضرت علی(ع) و پاداش خدا
دسته : داستانهای پیامبران و امامان