خانوما و آقایون، هیس!
صدای پا داره میاد...
فکر کنم اون کفش پاشنه بلندهاشو پوشیده باز...
خانومم پرده رو بنداز پایین اون لامپ هم خاموش کن!
هرکی صدا بده بهش کیک نمیدم، تامام.
داره در رو باز میکنه....هیس!
بومب!
چشمهای وی ستاره باران میشود!
وی بغض کرده و دستهایش را جلوی دهانش میگذارد.
وی میخواهد جیغ بزند اما مشخص است دارد آبروداری میکند!
وی گریه شد.
وی را به آغوش میکشم پس گردنی حوالهاش میکنم و میگم:
- تولدت مبارک حق گوی من(✷‿✷)
دوست داشتم وقتی میای تو این کیک رو بزنم تو صورتت، ولی خب حیفه کلی پولش رو دادم(☆▽☆)
آهای تویی که اونجا وایسادی!
ظبط رو روشن کن قرش بدیم┌(・。・)┘♪
بادکنک زرد هم برات گرفتم مستفیض شی
(^∇^)ノ♪
از قیافههاتون مشخصه که با یه برش کیک سیر نشدین و دلتون شام میخوادʘ‿ʘ
صدای پا داره میاد...
فکر کنم اون کفش پاشنه بلندهاشو پوشیده باز...
خانومم پرده رو بنداز پایین اون لامپ هم خاموش کن!
هرکی صدا بده بهش کیک نمیدم، تامام.
داره در رو باز میکنه....هیس!
بومب!
چشمهای وی ستاره باران میشود!
وی بغض کرده و دستهایش را جلوی دهانش میگذارد.
وی میخواهد جیغ بزند اما مشخص است دارد آبروداری میکند!
وی گریه شد.
وی را به آغوش میکشم پس گردنی حوالهاش میکنم و میگم:
- تولدت مبارک حق گوی من(✷‿✷)
دوست داشتم وقتی میای تو این کیک رو بزنم تو صورتت، ولی خب حیفه کلی پولش رو دادم(☆▽☆)
آهای تویی که اونجا وایسادی!
ظبط رو روشن کن قرش بدیم┌(・。・)┘♪
بادکنک زرد هم برات گرفتم مستفیض شی
(^∇^)ノ♪
از قیافههاتون مشخصه که با یه برش کیک سیر نشدین و دلتون شام میخوادʘ‿ʘ
شما رو دعوت میکنم به لازانیای ماهی پز(✯ᴗ✯)
چه کنیم دیگه، یه دونه حق گو بیشتر نداریم.
کلیهام رو فروختم تا بتونم برات جشن بگیرم(✯ᴗ✯)
ولی خب اشکال نداره یه دونه جلد میزنی برام جای کلیهام پر میشه༼ つ ◕‿◕ ༽つ
خب اینم از آخرین آیتم امشب، شما رو به خیر و ما رو به سلامت.
دیر وقته و باید برین بخوابین فرزندانم(✷‿✷)
پیس پیس!دیر وقته و باید برین بخوابین فرزندانم(✷‿✷)
خوشحالم از اینکه به دنیا اومدی و دوست من شدی(✯ᴗ✯)
امیدوارم سال جدید عمرت پر از خوبی و شادی باشه(◍•ᴗ•◍)
تولدت مبارک قلبم(:
@حق میبارد!
نام موضوع : تولد حق گوی منه(:
دسته : خانوادهی رمانیک