. . .

شعر اشعار پرسی بیش شلی

تالار اشعار شاعران غیر پارسی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

هاویر

فرازین بازنشسته
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,467
امتیازها
639
سن
21
محل سکونت
خرابه‌های ذهن

  • #1
دانه ای بکار و مگذار هیچ جباری آن را درو کند
ثروتی بدست آر و مگذار هیچ شیادی از کفت برباید ،
جامه ای بباف و مگذار هیچ بیکاره ای آن را درپوشد .
و سلاحی بساز که در دفاع از خویش حمل کنی.

چشمه‌ها با رود می‌آمیزند
و رودها با اقیانوس
بادهای آسمان با حسی دل‌انگیز
تا ابد با هم پیوند می‌گیرند
در جهان هیچ‌چیز تنها نیست
همه‌چیز بنا بر اصلی آسمانی
در یک روح دیدار می‌کنند و می‌آمیزند
من و تو چرا نه؟
 
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

هاویر

فرازین بازنشسته
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,467
امتیازها
639
سن
21
محل سکونت
خرابه‌های ذهن

  • #2
نگاه کن، کوه‌ها آسمانِ بلند را می‌بوسند
و موج‌ها همدیگر را در آغوش می‌گیرند
خواهر-گل اگر از برادرش اکراه کند
بخشیده نمی‌شود
و آفتاب زمین را در آغوش می‌گیرد
و پرتوهای ماه دریا را می‌بوسند
چیست ارزشِ این کارِ دل‌انگیز
اگر تو بر من ب×و×س×ه نزنی؟


من عاشق برف و یخبندانم
من عاشق امواج و باد و طوفانم
تقریباً عاشق همه چیز
که در طبیعت است و ممکن است
باعث بدبختی انسان شود...
 
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

هاویر

فرازین بازنشسته
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,467
امتیازها
639
سن
21
محل سکونت
خرابه‌های ذهن

  • #3
آيا تو از خستگي رنگ باخته اي
خستگي برآمدن در آسمان و خيره شدن بر زمين،
و بي يار سرگردان بودن؟
در ميان ستارگاني كه هر كدام تولدي ديگر دارند
و همواره دگرگون شدن همچون چشمي بي نشاط
كه هيچ چيز را لايق نمي داند كه بر آن پايدار بماند؟

با مسافری از سرزمینی باستانی دیدار کردم که گفت:
دو پای عظیم و بی‌تنه‌ی سنگی در بیابان است...
نزدیکشان روی ریگزار، نیم‌فرورفته
رخساره‌ی مبهوتی‌ست که اخم و
لبِ چروکیده و مضحکه‌ی دستورِ خشکش
می‌گوید که پیکرتراشش درست دل‌بستگی‌هایی را
تعبیر می‌کند که هنوز باقی‌ست، مُهرشده بر این چیزهای بی‌جان
دستی که ریشخندشان می‌کند و قلبی که تغذیه می‌شود
و بر پاپیکره این کلمات پیداست:
«نامم اوزیماندیاس است، شاهِ شاهان
به کارهایم بنگرید، عظیم و مایه‌ی نومیدی!»
چیزی کنارِ آن بقایا نیست
گرداگردِ زوالِ آن ویرانه‌ی غول‌آسا، بی‌کران و عریان
ریگ‌های تنها و هموار تا دوردست ادامه دارد.
 
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

هاویر

فرازین بازنشسته
کاربر ثابت
شناسه کاربر
185
تاریخ ثبت‌نام
2020-12-02
آخرین بازدید
موضوعات
378
نوشته‌ها
1,696
راه‌حل‌ها
3
پسندها
12,467
امتیازها
639
سن
21
محل سکونت
خرابه‌های ذهن

  • #4
مرا چنگ بادی خود کن، به همانگونه که جنگل چنگ بادی توست؛
چه باک اگر برگهایم همانند برگ های جنگل ریخته اند!
آشوب نغمه های توانای تو

از من و جنگل نغمه سبز خزان را سر خواهد داد،
که با وجود اندوهباری، دلنشین است. تو ای روح درنده،
روح من باش! خود من باش، ای روح بی پروا!

اندیشه های ایستای مرا به سراسر جهان ببر
تا همانند برگهای پژمرده، تولدی نوین را شتاب بخشند!
و با افسون این سروده،

پراکنده ساز، به همان گونه که از آتشدانی خاموش ناشدنی
خاکستر و جرقه ها را پراکنده می کنی، گفته هایم را در میان انسانها پراکنده ساز!
از میان لب های من در گوش زمین در خواب مانده

شیپور یک پیشگویی را بنواز ای باد،
اگر خزان بگذرد و زمستان فرا رسد، آیا بهار می تواند خیلی دیر بیاید؟
 
  • جذاب
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین