. . .

شعر اشعار ناصر فیض

تالار اشعار شاعران پارسی

نیکـ

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2633
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-13
موضوعات
52
نوشته‌ها
312
راه‌حل‌ها
3
پسندها
988
امتیازها
183
سن
20
محل سکونت
گلخونه ته باغ!...

  • #1
اشعار ناصر فیض
نیامدم که بخواهم کنار من باشی

میان این همه بیگانه یار من باشی

دلم گرفته تر از بغض مهربان شماست

مباد آن که شما غمگسار من باشی

تو ای ستاره ی وحشی که کهکشان زادی

مخواه روی زمین بر مدار من باشی

من از اهالی عشقم، نه از حوالی جبر

خطاست این که تو در اختیار من باشی

ولی نه! من که در اینجا دچار پاییزم

چگونه از تو نخواهم بهار من باشی

تو می توانی از آن چشم های خورشیدی

دریچه ای به شب سرد و تار من باشی

همیشه کوه بمان تا همیشه نام تو را

صدا کنم که مگر اعتبار من باشی
 

نیکـ

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2633
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-13
موضوعات
52
نوشته‌ها
312
راه‌حل‌ها
3
پسندها
988
امتیازها
183
سن
20
محل سکونت
گلخونه ته باغ!...

  • #2
من بغض سنگینم، سکوتم، تو صدایم باش

حرفی بزن! هنگامه ی آوازهایم باش

آنجا تو، اینجا هر چه از من دور و بیگانه است

ای دور نزدیک! ای همین جا! آشنایم باش

یک سو خدا، یک سو پُر از اهریمن و طوفان

وقتی خدایی نیست با من، ناخدایم باش

دنبال خود می گردم و گم می شوم در خویش

در جاده های سمت پیدا پا به پایم باش

تا با جنون و عشق درگیرم،صدایم کن

تا بشکنم در خویش، فریاد رهایم باش

من آنکه می خواهی برایت می شوم اما

تو آنکه می خواهی خودت باشی برایم باش
 

نیکـ

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2633
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-13
موضوعات
52
نوشته‌ها
312
راه‌حل‌ها
3
پسندها
988
امتیازها
183
سن
20
محل سکونت
گلخونه ته باغ!...

  • #3
گر چه گاهى با کمى اصرار،پیدا مى شود

هر چه مى خواهید در بازار،پیدا مى شود

گر چه نرخش اندکى بالاست! در ایران دلار

کورىِ چشمان استکبار پیدا مى شود

دار، نایاب است اگر،مجرم در این کشور کم است

مجرمى باشد،یقیناً دار پیدا مى شود

مشکل کار وطن حل شد،خدا را شاکریم

گر چه گاهى چند تن بیکار پیدا مى شود

گاه مشکل نیست چیزى، جز معاشى مختصر

گر معاش آید خودش امرار پیدا مى شود

از در و دیوار گل مى بارد،این پُر واضح است

گاه در باغ پر از گل خار پیدا مى شود

عاشق صادق در این عالم شبیه کیمیا است

عاشق آدم وار باشد ! یار پیدا مى شود

حمل ونقل کشورى هم مرتفع شد مشکلش

هر کجا حمال باشد،بار پیدا مى شود

مى بخور!منقل بسوزان!مردم آزارى بکن

مختصر حاشا کنى دیوار پیدا مى شود

در تمام خاک ایران یک نفر بیمار نیست

سهو کردم!نرگس بیمار پیدا مى شود

پول اگر افتاد دستت،مى توانى کت بخر

کت که باشد،خود به خود شلوار پیدا مى شود

گاه اگر با مصلحت بالا و پایین مى کنند
 

نیکـ

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2633
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-13
موضوعات
52
نوشته‌ها
312
راه‌حل‌ها
3
پسندها
988
امتیازها
183
سن
20
محل سکونت
گلخونه ته باغ!...

  • #4
اشتباهى ساده در آمار پیدا مى شود

گر ببینى یک نفر افتان و خیزان مى رود

سنگ گاهى در ره هموار پیدا مى شود

فرصتى باشد براى جمع ثابت مى کنم

دزد در هر ثابت و سیار پیدا مى شود

من نمى فهمم ولى، در بعضى از اوقات روز

با چه جرئت دزد در انظار پیدا مى شود

از قوانین طبیعت لحظه اى غافل مباش

خر که باشد ، کم کمک افسار پیدا مى شود

آن چه بر ما مى رود از ماست!باور مى کنى؟

آستینت را بگردى مار پیدا مى شود

فرصتى پیدا شد و شعرى سرودم ،چون رفیق

فرصتى مانند این یکبار پیدا مى شود
 

نیکـ

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2633
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-13
موضوعات
52
نوشته‌ها
312
راه‌حل‌ها
3
پسندها
988
امتیازها
183
سن
20
محل سکونت
گلخونه ته باغ!...

  • #5
وقتی چراغ مه شکنم را شکسته‌اند

باید چراغ مه‌شکنم را عوض کنم



عمری به راه نوبت خودرو نشسته‌ام

امروز می‌روم لگنم را عوض کنم



تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد

روزی هزار بار فنم را عوض كنم



با من برادران زنم خوب نیستند

باید برادران زنم را عوض کنم



دارد قطار عمر کجا می‌برد مرا؟

یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم



ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار

مجبور می‌شوم کفنم را عوض کنم
 

نیکـ

رمانیکی خلاق
رمانیکی
شناسه کاربر
2633
تاریخ ثبت‌نام
2022-07-13
موضوعات
52
نوشته‌ها
312
راه‌حل‌ها
3
پسندها
988
امتیازها
183
سن
20
محل سکونت
گلخونه ته باغ!...

  • #6
باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم
شد شد، اگر نشد دهنم را عوض کنم

گاهی برای خواندنِ یک شعر لازم است
روزی سه بار انجمنم را عوض کنم

از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده ام
آن گه مسیر آمدنم را عوض کنم

در راه اگر به خانه ی یک دوست سر زدم
این بار شکلِ در زدنم را عوض کنم

وقتی چمن رسیده به «اینجا»ی شعر من
باید که قیچیِ چمنم را عوض کنم

پیراهنی به غیر غزل نیست در برم
گفتی که جامه ی کهنم را عوض کنم

«دستی به جام باده و دستی به زلف یار»
پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟

شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود
باید تمامِ «آنچه منم» را عوض کنم

دیگر زمانه شاهد ابیاتِ زیر نیست
وقتی که شیوه ی سخنم را عوض کنم:

مرگا به من که با پر طاووسِ عالمی
یک مویِ گربه ی وطنم را عوض کنم

وقتی چراغِ مِه شکنم را شکسته اند
باید چراغِ مه شکنم را عوض کنم

عمری به راه نوبت خودرو نشسته ام
امروز می روم لگنم را عوض کنم

تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد
روزی هزار بار فنم را عوض کنم

با من برادرانِ زنم خوب نیستند
باید برادرانِ زنم را عوض کنم

دارد قطار عمر کجا می برد مرا؟
یا رب! عنایتی، تِرَنم را عوض کنم

ور نه ز هول مرگ، زمانی هزار بار
مجبور می شوم کفنم را عوض کنم
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین