انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
اشعار مهدی فرجی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Miss Nili" data-source="post: 39710" data-attributes="member: 277"><p style="text-align: center"><strong>باد در کوچه سخت می بردت، توده ابر سایبان می شد</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>ذره ذره بریدی و رفتی، مادرت داشت نصف جان می شد</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>تو که از روزهای رفته عمر هیچ طعم خوشی نفهمیدی</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>عسل زندگی اگر هم بود، به دهان تو شوکران می شد</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>خواستی بعد از این خودت باشی، پی آزادی دلت رفتی</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>حیف در چشم تونشانی ها، سمت بیراه را نشان می شد</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>چادرت رفت تا فراموشی، قد کشیدند کفش هایت، بعد</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>خوشه های بکارت بدنت، آستین آستین عیان می شد</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>چشمت از پشت شیشه دودی، خاطرات گذشته را تف کرد</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>طبع گرم دهاتیت آرام در تب شهریت نهان می شد</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>چشم هایت به «هرچه» باز شدند در حصار مدادهای سیاه</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>میوه های شکفته بدنت، طعمه چشم عابران می شد</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>مادرت بعد رفتنت هر روز پشت قالی بهار می بارید</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>پدرت توی خواب های خودش بیشتر با تو مهربان می شد</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>در میان غریبه ها حالا، سرزمین قشنگ آزادی</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>چند هکتار از بهشت تو بود؟ چند پرواز، آسمان می شد</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>*</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>آسمان برف برف می بارید، روسری باد را تکان می داد</strong></p> <p style="text-align: center"><strong></strong></p> <p style="text-align: center"><strong>شب سرد و گرفته تهران با تو آغاز داستان می شد</strong></p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Miss Nili, post: 39710, member: 277"] [CENTER][B]باد در کوچه سخت می بردت، توده ابر سایبان می شد ذره ذره بریدی و رفتی، مادرت داشت نصف جان می شد تو که از روزهای رفته عمر هیچ طعم خوشی نفهمیدی عسل زندگی اگر هم بود، به دهان تو شوکران می شد خواستی بعد از این خودت باشی، پی آزادی دلت رفتی حیف در چشم تونشانی ها، سمت بیراه را نشان می شد چادرت رفت تا فراموشی، قد کشیدند کفش هایت، بعد خوشه های بکارت بدنت، آستین آستین عیان می شد چشمت از پشت شیشه دودی، خاطرات گذشته را تف کرد طبع گرم دهاتیت آرام در تب شهریت نهان می شد چشم هایت به «هرچه» باز شدند در حصار مدادهای سیاه میوه های شکفته بدنت، طعمه چشم عابران می شد مادرت بعد رفتنت هر روز پشت قالی بهار می بارید پدرت توی خواب های خودش بیشتر با تو مهربان می شد در میان غریبه ها حالا، سرزمین قشنگ آزادی چند هکتار از بهشت تو بود؟ چند پرواز، آسمان می شد * آسمان برف برف می بارید، روسری باد را تکان می داد شب سرد و گرفته تهران با تو آغاز داستان می شد[/B][/CENTER] [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
اشعار مهدی فرجی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین