نـه غـزل برای خواندن، نـه صدا برای آواز
نـه هـوای شعر دارم، نـه پَـری برای پرواز
نه چنان شکسته بالم که زمین شود سَرایم
نـه توانِ پَـر کشیدن بـه امیدِ صبحِ اعجاز
چه بـه روزِ آفتـابِ سرِ بام ما رسیده است
خبـر از طلوع داری.؟ شبِ خانمان برانداز
نـه تـرانـه می سُرایم کـه برای او بخوانی
نه نگاهِ گریه سودی به نگفته های یک راز
نـه امیدِ وصل دارم، نـه هراسی از جدایی
نه رسیده ام به پایان، نه به سر هوای آغاز
مـنِ دل سپرده را از ، شبِ رفتنت نترسان
که سپرده ام خودم را به خدای قصه پرداز
#زهرا_کوشکی_احمدی
نـه هـوای شعر دارم، نـه پَـری برای پرواز
نه چنان شکسته بالم که زمین شود سَرایم
نـه توانِ پَـر کشیدن بـه امیدِ صبحِ اعجاز
چه بـه روزِ آفتـابِ سرِ بام ما رسیده است
خبـر از طلوع داری.؟ شبِ خانمان برانداز
نـه تـرانـه می سُرایم کـه برای او بخوانی
نه نگاهِ گریه سودی به نگفته های یک راز
نـه امیدِ وصل دارم، نـه هراسی از جدایی
نه رسیده ام به پایان، نه به سر هوای آغاز
مـنِ دل سپرده را از ، شبِ رفتنت نترسان
که سپرده ام خودم را به خدای قصه پرداز
#زهرا_کوشکی_احمدی
نام موضوع : اشعار زهرا کوشکی احمدی
دسته : اشعار شاعران پارسی