. . .

شعر اشعار بیتا امیری

تالار متفرقه ادبیات

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #1
در خیالات خودم, در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم، خستگی درمیکنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست

باز ميخندی و ميپرسي, كه حالت بهتر است؟!
باز میخندم که خیلی، گرچه میدانی که نیست
شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم میگذارم، توی گلدانی که نیست

چشم میدوزم به چشمت، مي شود آیا کمی
دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست..؟!
وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو…
پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست

می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست…!
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست
 

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #2
جای ِ ماندن دارم

پای ِ رفتن دارم

دل ِ ماندن اما...

نای ِ رفتن اما...


((بیتا امیری))
 

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #3
می خواستم که زخم دلت را رفو کنم

خود را میان بی کسی ات جستجو کنم .

وقتی سکوت روی لبت موج می زند

با شعر های تازه ی تو گفتگو کنم .

آرامشی که سرمه به چشمم کشیده را_

با چشم های مضطربت روبه رو کنم .

گاهی نمک بریزم و گاهی عسل شوم

شاید مزاج تلخ تو را زیرورو کنم .

می خواستم که سبزی چشمان خویش را

با دختران سبزه ی شهرت هوو کنم .

اما همیشه ساکت و سردی و مانده ام

خود را چطور در دل سنگت فرو کنم .


((بیتا امیری))
 

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #4
هرچند درد و حسرت و اندوه و آه نیست

اما دلم گرفته، دلم رو براه نیست

حالا که اشک سرمه ی چشم مرا گرفت

دیدی که هردوچشم غریبی سیاه نیست؟!

گفتم چه اشتباه بزرگیست عاشقی

گفتی همیشه فرصت این اشتباه نیست

امشب اگر به ب×و×س×ه لبت وا شد و نشد

قدری بخند،خنده که دیگر گناه نیست

دستت به من نمی رسد و شکوه می کنی

ناکامی پلنگ که تقصیر ماه نیست

با بغض و قهر و اخم به دیدار من نیا

این دل حریف یک تنه ی یک سپاه نیست

قدری بخند و وزن غزل را بهم بریز

هرچند در غزل همه چیزدلبخواه نیست


((بیتا امیری))
 

~Romaysa_paX~

رمانیکی حامی
رمانیکی
شناسه کاربر
21
تاریخ ثبت‌نام
2020-09-26
موضوعات
99
نوشته‌ها
1,345
راه‌حل‌ها
8
پسندها
5,555
امتیازها
353
محل سکونت
میان غصه‌های فانی و شادی‌های مستدام!

  • #5
من هر گلی را آب دادم زردتر شد

هر دست سردی را گرفتم، سردتر شد

هی قد کشیدم زیر بار مشکلاتم

من زندگی را ساختم او مردتر شد

سیلی به سیلی صورتم را سرخ کردم

من درد پشت درد و او بی دردتر شد

با درد، با اندوه، با تردید و با اشک

هی زن شدم، هی زندگی نامردتر شد

گفتم مگر با این غزل تسکین بگیرم

با بیت بیتش سینه ام پر درد ترشد .


((بیتا امیری))
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین