. . .

شعر اشعار الکساندر پوشکین

تالار اشعار شاعران غیر پارسی

رسپینا

مدیر‌تیم‌خبر
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
تیم تبلیغات
گوینده
خبرنگار
نام هنری
پروا
آزمایشی
مدیر‌تیم‌خبر+گوینده+ادیتور
شناسه کاربر
4240
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-13
آخرین بازدید
موضوعات
103
نوشته‌ها
521
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,612
امتیازها
388
سن
15
محل سکونت
امید:)

  • #1
سال‌ها گذشت
توفان‌های آزارنده
مه‌آلود
خیال‌های خامِ برساخته‌‌ام را از هم پراکند
و صدای لطیف‌ات را فراموش کردم
شمایل‌های بس الهی‌ات را

در تبعید
در دل‌تنگیِ حبس
روزهای بی‌حادثه‌ام می‌پوسیدند
محروم از هیبت و الهام
محروم از اشک‌ها، از زندگانی، از عشق

روح‌ام دیگربار بیدار شد:
و دیگربار نزدم آمدی
درست مانند خیالی گریزنده
درست مانند چکیده‌یی از زیبایی ناب


قلب‌ام دوباره در خلسه طنین می‌افکند
از درونِ آن دیگربار برمی‌آورد
احساس‌هایی حاکی از هیبت و الهام را
از زندگانی، از اشک، از عشق
 

رسپینا

مدیر‌تیم‌خبر
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
تیم تبلیغات
گوینده
خبرنگار
نام هنری
پروا
آزمایشی
مدیر‌تیم‌خبر+گوینده+ادیتور
شناسه کاربر
4240
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-13
آخرین بازدید
موضوعات
103
نوشته‌ها
521
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,612
امتیازها
388
سن
15
محل سکونت
امید:)

  • #2
ترانه‌ی شرقی
گمان می‌کنم برای این به دنیا آمدی که
به آتش بکشانی خیال شاعر را،
او را بگذاری در خلسه‌ای از مسرت،
و با حرف‌هایی شیرین رویایش را بیدار نگه داری
تا افسونش کنی با آن چشم‌های درخشانت،
با آن گفتار غریب شرقیت،
و با پاهای بسیار کوچک نفیست!
آه!برای تحریک لذات ناتوان، به دنیا آمدی
تا ساعت‌ها بدرخشانی شعفی ملکوتی را

 

رسپینا

مدیر‌تیم‌خبر
پرسنل مدیریت
مقام‌دار آزمایشی
مدیر
تیم تبلیغات
گوینده
خبرنگار
نام هنری
پروا
آزمایشی
مدیر‌تیم‌خبر+گوینده+ادیتور
شناسه کاربر
4240
تاریخ ثبت‌نام
2023-02-13
آخرین بازدید
موضوعات
103
نوشته‌ها
521
راه‌حل‌ها
2
پسندها
3,612
امتیازها
388
سن
15
محل سکونت
امید:)

  • #3
آن‌گه که در روزِ هیاهو
در شب
به‌سان مرگ
خاموش می‌شود
وین شهرها
همه در تیرگی
م×س×ت‌اند و غوطه‌ور
و آن‌گه که سایه‌ی تاریک و روشنِ شب
با این زمین و خاک می‌گردد آشنا
اِنعامِ ناچیزِ زحمتِ هر روزه می‌شود
ساعات شب‌زنده‌داری و ملال من
سر می‌رسد ز راه
در این بطالتِ شب
اَژدَهابانِ سرکشِ قلبم
آشکارا شعله می‌کشند
آن‌گه
در این سرِ شوریده و غمین و فسرده
هر آن جوشش است!
در قلب
آرزوها چه می‌تپند و
در جان چه شورش است!
آن‌گاه
پیش روی من
تومار بلند خاطرات زنده می‌شود
از بینِ این همه
می‌پاشم از برون
نفرین و لعنتی می‌فرستم
بر خاطرات خویش
تلخ است گریه‌ام
تلخ است شِکوِه‌ام
اما سطور غمگنانه‌ی
این خاطرات را
هرگز ز تومار زندگی
پاک نخواهم کرد!
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین