. . .

قصه چوپان کوچولو و چوپان پیر

  1. Alex

    متن قصه چوپان کوچولو و چوپان پیر

    در زمان های قدیم، سرزمینی بود که در آن پیرمردی زندگی می کرد که تعداد خیلی زیادی گوسفند داشت. او در گردنش یک زنگوله طلایی هم داشت. این چوپان پیر یک مشکل بزرگ داشت. آن هم این بود که هر کاری می کرد نمی توانست گوسفندهایش را بشمارد. روزی چوپان کوچولویی به آن سرزمین آمد. چوپان کوچولو وقتی از مشکل...
بالا پایین