انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
کتاب دختری از بروکلین | گیوم موسو
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote=". MaHta ." data-source="post: 59781" data-attributes="member: 777"><p><h2><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'">با گیوم موسو بیشتر آشنا شویم:</span></span></h2><p><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'">نویسنده کتاب موفق دختری از بروکلین، گیوم موسو، داستاننویسی خلاق و خوشذوق است که سال 1976 در فرانسه زاده شد. وی که از همان نوجوانی استعداد و علاقهاش را به نوشتن کشف کرد، در سن 19 سالگی سفری به آمریکا داشت، اما پس از چند ماه به زادگاهش بازگشت. در همان سنین جوانی او تصادف شدیدی را تجربه کرد و خوشبختانه از این حادثه مرگبار جان سالم به در برد و همین امر ایدهای برای نوشتن رمان «و بعد» شد؛ رمانی که مخاطبان فرانسوی زبان استقبال کمنظیری از آن کردند و به بیش از 20 زبان ترجمه شد. موسو در سال 2005 افتخار کسب جایزه بهترین رمان عاشقانه را از آن خود کرد و با توجه به اقتباسهای سینمایی که از رمانهای وی میشد عنوان بهترین رمان سازگار با سینما را نیز دریافت نمود.</span></span></p><p><span style="font-size: 15px"></span></p><h2><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'">جملات برگزیده کتاب دختری از بروکلین:</span></span></h2><p><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'">- هرگز به زنى که دوستش دارى صد در صد اعتماد نداشته باش! (لئوپوند، فون زاخر مازوخ)</span></span></p><p><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'">- کسى که همه ما در زندگىمان فکر مىکنیم دلبستگى بسیارى به او داریم، در اصل یک توهم است. (پل والری)</span></span></p><p><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'">- دروغ براى آنکه قانعکننده باشد، باید حداقلى از حقیقت را درون خود بگنجاند؛ حتى اگر یک قطره از حقیقت هم باشد، کافى است، ولى باید باشد. (ساشا آرانگو)</span></span></p><p><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'">- گاهى وقتها ماسکها به قدرى جذاب هستند که من را از صورت هاى واقعى به وحشت مىاندازند. (آلفرد دوموسه)</span></span></p><p><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'">- در هرلحظه که کتابى در دستم نباشد، یا دیگر میلى به نوشتن کتاب در من دمیده نشود، دوست دارم از شدت ناراحتى فریاد بزنم. زندگى تنها از وراى کتابهاست که براى من معنا پیدا مىکند. (فلوبر)</span></span></p><p><span style="font-size: 15px"></span></p><h2><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'">در بخشی از کتاب دختری از بروکلین میخوانیم:</span></span></h2><p><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'">حدود بیست سالى مىشد که مارک ماشینش را تغییر نداده بود. بیش از سیصد هزار کیلومتر با آن رانندگى کرده بود ولى هنوز هم هربار که پشتش مىنشست، احساس لذت مىکرد و حاضر نبود آن را با بهترین و جدیدترین ماشینها تعویض کند. تئو را به آمالیا سپرده بودم و از اینکه مارک همراهم بود احساس آسودگى خاطر مىکردم.</span></span></p><p><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'"></span></span></p><p><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'">هنوز امیدوار بودم که همه چیز به خوبى و خوشى تمام شود. شاید آنا خیلى زود برمىگشت. شاید اصلاً رازى که با خود داشت چیز آنچنان مهمى نبود. امیدوار بودم زندگىام خیلى زود روال عادى خودش را از سرگرفته و بتوانم طبق برنامهاى که داشتیم و سر موقع، مراسم ازدواجمان را برگزار کنم.</span></span></p><p><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'"></span></span></p><p><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'">قرار بود اواخر ماه سپتامبر در کلیساى سن گیلم لودزر مراسم را برگزارکنیم که به طور سنتى همه مراسم خانوادگى ما در آنجا برگزار مىشد. عطر عجیبى در ماشین مارک جریان داشت. در بهترین حالت مىشد گفت ماشینى قدیمى بود. هربار که وارد یک سربالایى مىشدیم، وضعیتى پیش مىآمد که انگار قرار بود هر لحظه خاموش شود ولى بالاخره خود را به انتهاى مسیر مىرساند. در خیابان بیستم در حال حرکت بودیم و در نهایت به خانه آنا رسیدیم. درحالىکه به آن اشاره مىکردم گفتم: «اوناهاش اونجاست؛ ولى نمىتونى از اینجا رد بشى، باید برى تا چراغ، بعدش دور بزنى...»</span></span></p><p><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'"></span></span></p><p><span style="font-size: 15px"><span style="font-family: 'Parastoo'">بىآنکه اجازه دهد حرفم تمام شود، همانجا به شکلى بسیار خطرناک دور زد و باعث شد تا خودروها با زدن بوق ناسزاهایى نثارمان کنند.</span></span></p></blockquote><p></p>
[QUOTE=". MaHta ., post: 59781, member: 777"] [HEADING=1][SIZE=15px][FONT=Parastoo]با گیوم موسو بیشتر آشنا شویم:[/FONT][/SIZE][/HEADING] [SIZE=15px][FONT=Parastoo]نویسنده کتاب موفق دختری از بروکلین، گیوم موسو، داستاننویسی خلاق و خوشذوق است که سال 1976 در فرانسه زاده شد. وی که از همان نوجوانی استعداد و علاقهاش را به نوشتن کشف کرد، در سن 19 سالگی سفری به آمریکا داشت، اما پس از چند ماه به زادگاهش بازگشت. در همان سنین جوانی او تصادف شدیدی را تجربه کرد و خوشبختانه از این حادثه مرگبار جان سالم به در برد و همین امر ایدهای برای نوشتن رمان «و بعد» شد؛ رمانی که مخاطبان فرانسوی زبان استقبال کمنظیری از آن کردند و به بیش از 20 زبان ترجمه شد. موسو در سال 2005 افتخار کسب جایزه بهترین رمان عاشقانه را از آن خود کرد و با توجه به اقتباسهای سینمایی که از رمانهای وی میشد عنوان بهترین رمان سازگار با سینما را نیز دریافت نمود.[/FONT] [/SIZE] [HEADING=1][SIZE=15px][FONT=Parastoo]جملات برگزیده کتاب دختری از بروکلین:[/FONT][/SIZE][/HEADING] [SIZE=15px][FONT=Parastoo]- هرگز به زنى که دوستش دارى صد در صد اعتماد نداشته باش! (لئوپوند، فون زاخر مازوخ) - کسى که همه ما در زندگىمان فکر مىکنیم دلبستگى بسیارى به او داریم، در اصل یک توهم است. (پل والری) - دروغ براى آنکه قانعکننده باشد، باید حداقلى از حقیقت را درون خود بگنجاند؛ حتى اگر یک قطره از حقیقت هم باشد، کافى است، ولى باید باشد. (ساشا آرانگو) - گاهى وقتها ماسکها به قدرى جذاب هستند که من را از صورت هاى واقعى به وحشت مىاندازند. (آلفرد دوموسه) - در هرلحظه که کتابى در دستم نباشد، یا دیگر میلى به نوشتن کتاب در من دمیده نشود، دوست دارم از شدت ناراحتى فریاد بزنم. زندگى تنها از وراى کتابهاست که براى من معنا پیدا مىکند. (فلوبر)[/FONT] [/SIZE] [HEADING=1][SIZE=15px][FONT=Parastoo]در بخشی از کتاب دختری از بروکلین میخوانیم:[/FONT][/SIZE][/HEADING] [SIZE=15px][FONT=Parastoo]حدود بیست سالى مىشد که مارک ماشینش را تغییر نداده بود. بیش از سیصد هزار کیلومتر با آن رانندگى کرده بود ولى هنوز هم هربار که پشتش مىنشست، احساس لذت مىکرد و حاضر نبود آن را با بهترین و جدیدترین ماشینها تعویض کند. تئو را به آمالیا سپرده بودم و از اینکه مارک همراهم بود احساس آسودگى خاطر مىکردم. هنوز امیدوار بودم که همه چیز به خوبى و خوشى تمام شود. شاید آنا خیلى زود برمىگشت. شاید اصلاً رازى که با خود داشت چیز آنچنان مهمى نبود. امیدوار بودم زندگىام خیلى زود روال عادى خودش را از سرگرفته و بتوانم طبق برنامهاى که داشتیم و سر موقع، مراسم ازدواجمان را برگزار کنم. قرار بود اواخر ماه سپتامبر در کلیساى سن گیلم لودزر مراسم را برگزارکنیم که به طور سنتى همه مراسم خانوادگى ما در آنجا برگزار مىشد. عطر عجیبى در ماشین مارک جریان داشت. در بهترین حالت مىشد گفت ماشینى قدیمى بود. هربار که وارد یک سربالایى مىشدیم، وضعیتى پیش مىآمد که انگار قرار بود هر لحظه خاموش شود ولى بالاخره خود را به انتهاى مسیر مىرساند. در خیابان بیستم در حال حرکت بودیم و در نهایت به خانه آنا رسیدیم. درحالىکه به آن اشاره مىکردم گفتم: «اوناهاش اونجاست؛ ولى نمىتونى از اینجا رد بشى، باید برى تا چراغ، بعدش دور بزنى...» بىآنکه اجازه دهد حرفم تمام شود، همانجا به شکلى بسیار خطرناک دور زد و باعث شد تا خودروها با زدن بوق ناسزاهایى نثارمان کنند.[/FONT][/SIZE] [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
کتاب دختری از بروکلین | گیوم موسو
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین