انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
سینما و تئاتر
نقد و معرفی فیلم کریستوفر رابین
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="ARA.O.O" data-source="post: 81561" data-attributes="member: 300"><p>جرئت بالای فیلمساز در ترک فضاهای فانتزی برای دقایقی نهچندان کوتاه سبب میشود که برخورد مخاطب با زندگی کریستوفر، درگیرکننده و قابل درک باشد</p><p>در زمینهی شخصیتپردازی ولی فیلم متاسفانه به بینقصیِ بخشهای دیگرش نیست و مشکلات زیادی را یدک میکشد. اکثر کاراکترهای قصه، بیشتر از آن که خودشان شخصیتهایی مهم و تعریفشده باشند، مدلهای شخصیتی بامزهای هستند که در کنار یکدیگر، معنی پیدا میکنند. عروسکهای زندهی حاضر در جنگل، هر کدام یک ویژگی به خصوص و جذبکننده دارند که کارگردان همیشه آنها را با تاکید بر روی همان ویژگی به شکلی خواستنی به تصویر میکشد ولی نقشآفرینیِ آنها در داستان فیلم، فقط در قالب یک گروه بزرگ، معنی پیدا کرده است. ویلی پو، جغد، تایگر و همهی این کاراکترها که تنها نمایندهی فانتزی در فیلم هستند، بیشتر از آن که بخواهند تبدیل به نمادهای متفاوتی از شکل برخورد ما با تخیلات بشوند، صرفا یک عنصر ساده برای قدم گذاشتن کریستوفر به دنیای کودکیاش به شمار میروند. تنها فرق این کاراکترها با هم نیز در ظاهر و مدل رفتاری تکخطیشان است که یقینا مخاطب کودک و تماشاگر عاشق فیلمهای فانتزی را راضی میکند اما برخلاف شاهکاری مثل «هزارتوی پن»، مخاطبی که آنچنان اهل لذت بردن از قصههای تخیلی اینگونه نیست، قطعا به خاطرش از فیلم فاصلهی زیادی میگیرد. مخصوصا با توجه به این که چنین چیزی دربارهی همسر و دختر کریستوفر هم صدق میکند و فیلم دائما آنها را موجوداتی با درخواستهای متفاوت از کریستوفر، اما در قالب یک عنصر واحد و مشخص در زندگی او، به تصویر میکشد. مابقی کاراکترها به جز خود قهرمان اصلی داستان هم بیشتر تیپهایی هستند که فقط و فقط در رویارویی با خود او معنی پیدا میکنند و نقشآفرینها و صداگذاران فیلم هم نمیتوانند آنها را به مکانهایی آنچنان جلوتر از موجودات ساختهشده در فیلمنامه، برسانند.</p><p></p><p>البته خود کریستوفر، ابدا درگیر چنین مشکلاتی نیست و یک کاراکتر پخته، پرشده از پیچیدگیهای گوناگون و پراشکال و در عین حال دوستداشتنی است که کمتر کسی میتواند جلوی همذاتپنداریاش با او را بگیرد. کاراکتری با واکنشهای منطقی که در طول داستان کموبیش میشود همهی تصمیماتش را درک کرد و با بازی حسابشده و لایق ستایش <em>ایوان مکگرگور</em>، به بالاترین سطوح جذب مخاطب میرسد. مکگرگور کریستوفر را طوری بازی میکند که انگار واقعا در کودکی با این عروسکها سر و کار داشته است و حالا در بزرگسالی، به سختی میخواهد مجددا پایش را به جهان آنها بگذارد. او در سکانسهای احساسی فوقالعاده، در لحظات هیجانی باورپذیر، موقع ادای دیالوگهایش لایق احترام و هنگام انتقال هیجان کودکانهی درونی یک بزرگسال به تماشاگران، مثل یک بچهی پرانرژی ظاهر میشود. طوری که دیالوگنویسیهای درجهیک اثر با اجرایش ترکیب شوند و معجونی بسازد که هر آدم سختگیر و ناراحتی را هم به زانو درمیآورد.</p><p></p><p>تصویرسازیهای عالی «کریستوفر رابین» چه از لندن متعلق به چند دههی قبل و چه از طبیعت بکر و سادهای که حیوانات در آن زندگی میکنند، همواره جذابیتهای خاص خودش را دارد و فیلم همیشه به قدری در طراحی لباسها، رنگپردازی صحنهها و قاببندیهایش کماشکال جلوه میکند که کمبود لوکیشنهای آن، به سختی توجه مخاطب را به خود جلب کند. نگاه محترمانهی مارک فارستر به طبیعت که مخصوصا در بخشهای تاریکتر روایت دیده میشود، به شکلی قابل لمس هیجان او از به تصویر کشیدن چنین محیطهایی را به مخاطب انتقال میدهد و باعث میشود که فارغ از عناصر شخصیتی کریستوفر، خود سکانسها هم گویای تضاد زندگی شاد در دل طبیعت و زندگی عبوسانه در محیطهای شهری با ساختمانهای بلند بیفایده باشند. طوری که فانتزی از جایی به بعد، به ذات طبیعت گره بخورد و باز هم مثل خیلی از آثار تخیلی دیگر جذاب در تاریخ سینما، کارگردانی عالی باعث شود که بیننده توانایی بیشتری در پذیرش حرفهای اثر را یدک بکشد. چون شاید ما شانسی برای عسل خوردن در کنار ویلی پو نداشته باشیم، ولی همیشه فرصت رفتن به زیر یک درخت و نشستن بر روی یک کندهی قدیمی و نگاه انداختن به طلوع خورشید، وجود دارد. این کمنقص بودن در فرم و محتوا از منظر فنی و عالی ظاهر شدن اثر در اکثر بخشهای داستانی و هنری، کاری میکند که اگر دوستدار داستانهای اینگونهی سینمایی باشید، با «کریستوفر رابین» دو ساعت دوستداشتنی و خارقالعاده را تجربه کنید. خیلی خیلی خارقالعادهتر از تجربهای که میتوانید با دیدن برخی از برندههای اسکار که کوچکترین فانتزیپردازی قابل درک و سطح بالایی ندارند، به دست بیاورید.</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="ARA.O.O, post: 81561, member: 300"] جرئت بالای فیلمساز در ترک فضاهای فانتزی برای دقایقی نهچندان کوتاه سبب میشود که برخورد مخاطب با زندگی کریستوفر، درگیرکننده و قابل درک باشد در زمینهی شخصیتپردازی ولی فیلم متاسفانه به بینقصیِ بخشهای دیگرش نیست و مشکلات زیادی را یدک میکشد. اکثر کاراکترهای قصه، بیشتر از آن که خودشان شخصیتهایی مهم و تعریفشده باشند، مدلهای شخصیتی بامزهای هستند که در کنار یکدیگر، معنی پیدا میکنند. عروسکهای زندهی حاضر در جنگل، هر کدام یک ویژگی به خصوص و جذبکننده دارند که کارگردان همیشه آنها را با تاکید بر روی همان ویژگی به شکلی خواستنی به تصویر میکشد ولی نقشآفرینیِ آنها در داستان فیلم، فقط در قالب یک گروه بزرگ، معنی پیدا کرده است. ویلی پو، جغد، تایگر و همهی این کاراکترها که تنها نمایندهی فانتزی در فیلم هستند، بیشتر از آن که بخواهند تبدیل به نمادهای متفاوتی از شکل برخورد ما با تخیلات بشوند، صرفا یک عنصر ساده برای قدم گذاشتن کریستوفر به دنیای کودکیاش به شمار میروند. تنها فرق این کاراکترها با هم نیز در ظاهر و مدل رفتاری تکخطیشان است که یقینا مخاطب کودک و تماشاگر عاشق فیلمهای فانتزی را راضی میکند اما برخلاف شاهکاری مثل «هزارتوی پن»، مخاطبی که آنچنان اهل لذت بردن از قصههای تخیلی اینگونه نیست، قطعا به خاطرش از فیلم فاصلهی زیادی میگیرد. مخصوصا با توجه به این که چنین چیزی دربارهی همسر و دختر کریستوفر هم صدق میکند و فیلم دائما آنها را موجوداتی با درخواستهای متفاوت از کریستوفر، اما در قالب یک عنصر واحد و مشخص در زندگی او، به تصویر میکشد. مابقی کاراکترها به جز خود قهرمان اصلی داستان هم بیشتر تیپهایی هستند که فقط و فقط در رویارویی با خود او معنی پیدا میکنند و نقشآفرینها و صداگذاران فیلم هم نمیتوانند آنها را به مکانهایی آنچنان جلوتر از موجودات ساختهشده در فیلمنامه، برسانند. البته خود کریستوفر، ابدا درگیر چنین مشکلاتی نیست و یک کاراکتر پخته، پرشده از پیچیدگیهای گوناگون و پراشکال و در عین حال دوستداشتنی است که کمتر کسی میتواند جلوی همذاتپنداریاش با او را بگیرد. کاراکتری با واکنشهای منطقی که در طول داستان کموبیش میشود همهی تصمیماتش را درک کرد و با بازی حسابشده و لایق ستایش [I]ایوان مکگرگور[/I]، به بالاترین سطوح جذب مخاطب میرسد. مکگرگور کریستوفر را طوری بازی میکند که انگار واقعا در کودکی با این عروسکها سر و کار داشته است و حالا در بزرگسالی، به سختی میخواهد مجددا پایش را به جهان آنها بگذارد. او در سکانسهای احساسی فوقالعاده، در لحظات هیجانی باورپذیر، موقع ادای دیالوگهایش لایق احترام و هنگام انتقال هیجان کودکانهی درونی یک بزرگسال به تماشاگران، مثل یک بچهی پرانرژی ظاهر میشود. طوری که دیالوگنویسیهای درجهیک اثر با اجرایش ترکیب شوند و معجونی بسازد که هر آدم سختگیر و ناراحتی را هم به زانو درمیآورد. تصویرسازیهای عالی «کریستوفر رابین» چه از لندن متعلق به چند دههی قبل و چه از طبیعت بکر و سادهای که حیوانات در آن زندگی میکنند، همواره جذابیتهای خاص خودش را دارد و فیلم همیشه به قدری در طراحی لباسها، رنگپردازی صحنهها و قاببندیهایش کماشکال جلوه میکند که کمبود لوکیشنهای آن، به سختی توجه مخاطب را به خود جلب کند. نگاه محترمانهی مارک فارستر به طبیعت که مخصوصا در بخشهای تاریکتر روایت دیده میشود، به شکلی قابل لمس هیجان او از به تصویر کشیدن چنین محیطهایی را به مخاطب انتقال میدهد و باعث میشود که فارغ از عناصر شخصیتی کریستوفر، خود سکانسها هم گویای تضاد زندگی شاد در دل طبیعت و زندگی عبوسانه در محیطهای شهری با ساختمانهای بلند بیفایده باشند. طوری که فانتزی از جایی به بعد، به ذات طبیعت گره بخورد و باز هم مثل خیلی از آثار تخیلی دیگر جذاب در تاریخ سینما، کارگردانی عالی باعث شود که بیننده توانایی بیشتری در پذیرش حرفهای اثر را یدک بکشد. چون شاید ما شانسی برای عسل خوردن در کنار ویلی پو نداشته باشیم، ولی همیشه فرصت رفتن به زیر یک درخت و نشستن بر روی یک کندهی قدیمی و نگاه انداختن به طلوع خورشید، وجود دارد. این کمنقص بودن در فرم و محتوا از منظر فنی و عالی ظاهر شدن اثر در اکثر بخشهای داستانی و هنری، کاری میکند که اگر دوستدار داستانهای اینگونهی سینمایی باشید، با «کریستوفر رابین» دو ساعت دوستداشتنی و خارقالعاده را تجربه کنید. خیلی خیلی خارقالعادهتر از تجربهای که میتوانید با دیدن برخی از برندههای اسکار که کوچکترین فانتزیپردازی قابل درک و سطح بالایی ندارند، به دست بیاورید. [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
سینما و تئاتر
نقد و معرفی فیلم کریستوفر رابین
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین