. . .

تمام شده نقد و تعیین سطح دلنوشته برای پدرم | لیانا استارک

تالار نقد شعر و دلنوشته‌ها
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,410
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,136
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #1


نام اثر: دلنوشتهبرای پدرم
دل نویس: @لیانا مسیحا
ژانر:عاشقانه، طنز، تراژدی

مقدمه:
سردارجانم، پدرعزیزم!
گل‌ مریم‌ات را زمستان به تاراج برده، گوشه‌ای کز می‌کند و به جای خالی‌ات که همیشه می‌نشستی و برایمان حافظ می‌خواندی، نگاه می‌کند.
مرغ‌مینا از غصه‌ات دیگر نخواند، گویی جان‌اش را به یغما برده‌‌اند!
دخترکان بازیگوش‌ات، کودکان محزونی هستند که مهمان خزان شدند.
بعد از تو، تمام جانم به جایی گریخته و رمقی برای ایستادن ندارد... .

لینک اثر: تمام شده - دلنوشته برای پدرم | لیانا استارک

منتقد: @Nil@85
زمان تحویل اثر: 15 آبان 1400
مهلت اتمام نقد: 18 آبان 1400
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user
راه‌حل
خب، بریم سراغ نقد کردن دلنوشته‌ی:
« برای پدرم »
اثر نویسنده‌ی انجمن: لیانا مسیحا

برای شروع باید بگم، دلنوشته‌ی ایشون با دقت تمام بررسی شده و سعی شده جامع و کامل نقد بشه( هر چند مطمئناً این نقد نواقص زیادی هم داره و باز هم کامل نیست و حرفای این منتقد خیلی بیشتر از این نوشته‌ها هستن.)

✨اسم: همون‌طور که همیشه و همه جا عادت دارم بگم اسم یک نوشته( خواه داستان باشه، خواه شعر و دلنوشته و نثر ادبی و... ) یک دروازه و ورودی به اون اثره که باهاش وارد فضا و دنیای نویسنده و شاعر میشیم. اسم باید بتونه محصول ذهن نویسنده و شاعر رو در بر بگیره و کاملا پوشش بده به طوری که کنجکاوی مخاطب برانگیخته بشه و البته نتونه در مورد محتویات کتاب و اثری که به دستش رسیده، حدسی بزنه. این‌طوری کنجکاوی...

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
109
نوشته‌ها
1,568
راه‌حل‌ها
54
پسندها
13,569
امتیازها
650

  • #2
خب، بریم سراغ نقد کردن دلنوشته‌ی:
« برای پدرم »
اثر نویسنده‌ی انجمن: لیانا مسیحا

برای شروع باید بگم، دلنوشته‌ی ایشون با دقت تمام بررسی شده و سعی شده جامع و کامل نقد بشه( هر چند مطمئناً این نقد نواقص زیادی هم داره و باز هم کامل نیست و حرفای این منتقد خیلی بیشتر از این نوشته‌ها هستن.)

✨اسم: همون‌طور که همیشه و همه جا عادت دارم بگم اسم یک نوشته( خواه داستان باشه، خواه شعر و دلنوشته و نثر ادبی و... ) یک دروازه و ورودی به اون اثره که باهاش وارد فضا و دنیای نویسنده و شاعر میشیم. اسم باید بتونه محصول ذهن نویسنده و شاعر رو در بر بگیره و کاملا پوشش بده به طوری که کنجکاوی مخاطب برانگیخته بشه و البته نتونه در مورد محتویات کتاب و اثری که به دستش رسیده، حدسی بزنه. این‌طوری کنجکاوی اون بیشتر میشه و میره سراغ خوندن اون نوشته. در مورد اسم دلنوشته‌ای که در حال نقد شدنه باید بگم که به نظر تکراری می‌رسه، کنجکاوی لازم رو در مخاطب ایجاد نمی‌کنه و از همون اول، همه چی لو میره، چون همون اول گفته برای پدرم، خب این کاملا مشخص می‌کنه یه دختر برای پدرش درد و دل کرده ولی با این حال یک صمیمیتی در پشتش وجود داره که می‌تونه مخاطبین خاص خودش رو جذب کنه، هر چند یه نویسنده‌ی خلاق باید بتونه اسم جذاب‌تر و خلاقانه‌تری برای همچین دلنوشته‌ای پیدا کنه که امیدواریم در نوشته‌های بعدی از نویسنده، شاهدش باشیم.

✨جلد کار: جلد کار، یه دختر کوچولوی خندونه که چشمای پدرشو با دستاش بسته، به نظر من می‌تونست عکس روی جلد مناسب‌تری انتخاب بشه. چون جلد هم در جذب مخاطب تأثیر داره. تصویری که تنهایی و دلتنگی یه دخترو بعد از مرگ پدرش نشون بده، این تصویر هیچ نوع حس دلتنگی و غمی رو القا نمی‌کنه.

✨ژانر: برای ژانر این دلنوشته گفته شده که عاشقانه، طنز و غمگینه
ولی قبل از اینکه به ژانر خود اثر بپردازیم، اجازه بدین اول یه تعریفی داشته باشیم از ژانر عاشقانه و ژانر طنز:
در تعریف ژانر عاشقانه اومده که: یکی از انواع چهارگانه‌ی ادبی( در کنار ادب حماسی، ادب تعلیمی، ادب نمایشی) که آینه‌ی عواطف، آرزوها و لذت‌های شاعر و نویسنده‌ است. به عبارتی لذت‌ها، شادی‌ها، دنیای آرمانی، یأس‌ها و ناامیدی‌ها تمام چیزهایی هستن که محتوای این ژانر رو تشکیل میدن. قهرمان ژانرهای عاشقانه، زن یا مرد یا هردوی اونا هستن که شخصیت یا شخصیت‌های اصلی محسوب میشن. محوریتش هم بر پایه‌ی یک ارتباط عاشقانه‌ست. ما در نوشته‌هایی با این ژانر شاهد غلیان احساسات، آرزوها، شکست‌ها، سرخوردگی‌ها، سرکوب‌ها و تمام درونیات متغیر این شخصیت‌هاییم. خب با این تعاریف ببینیم دلنوشته‌ی مورد نظر ما چقدر با این ژانر مرتبطه. به نظر من همون‌‌طور که از تعریف مشخصه دلنوشته یک ارتباط احساسی رو نشون میده، این ارتباط احساسی البته بین یه پدر و دختره و با خوندنش می‌فهمیم که نویسنده سعی کرده احساسات، آرزوها، شکست‌ها، سرخوردگی‌ها و کلا درونیات خودش رو در نوشته‌ش بیاره و اونا رو برای پدرش بیان کنه. میشه گفت هر چند در بیان این احساسات ضعف زیادی داره ولی یک عاشقانه‌ی پدر و دختریه و می‌تونیم اون رو در ردیف ژانر عاشقانه بپذیریم. اما طنز، خب این هم یه تعریفی داره: طنز یه سبک ادبی و هنریه که پدیده‌های منفی جامعه رو با استفاده از طنز، طعنه، اغراق، تمثیل، تقلید مسخره آمیز و عجیب و غریب نشون میده و به تصویر می‌کشه. اما در دلنوشته‌ی پیش رو با اینکه نویسنده سعی کرده با گفتن از شیطنت‌هاش نوشته‌هاشو طنزآمیز کنه، به نظرم موفقیتی در این زمینه کسب نکرده. چون مخاطب با خوندن این ماجراها به هیچ عنوان احساس نمی‌کنه داره مطلب طنزی می‌خونه و حتی ممکنه روی اون ماجراها مکث نکنه و بخونه و ازشون بگذره، بدون اینکه حتی نیم لبخندی روی لب‌هاش بشینه. ما اگه طنز می‌نویسیم، حتی اگه از یه اتفاق پیش پا افتاده در نوشته‌ی خودمون استفاده می‌کنیم، باید به گونه‌ای نوشته بشه که واقعا حس طنز بودنش رو القا کنه. اما ژانر غمگین: من منظور نویسنده از ژانر غمگین رو نفهمیدم اصولا چنین ژانری نداریم. در ادبیات، تراژدی داریم که به موضوعات غم‌انگیز و حزن‌انگیز می‌پردازه اگه منظور همین باشه که البته منظور نشون دادن زندگی افراد رنج کشیده و اتفاقات پرتنشیه که توی زندگیشون اتفاق میفته. میشه گفت زندگی نویسنده با مرگ پدرش به یک تراژدی تبدیل شده و دچار تنش‌های مختلف شده.

✨مقدمه: به نظرم کل حرفی که در دلنوشته گفته شده، در مقدمه آورده شده. یعنی مقدمه بیشتر از خود دلنوشته، منظور رو رسونده و با مقدمه ارتباط بیشتری برقرار میشه. ناراحتی مادر، حزن و گوشه نشینی دخترهای شیطون، همه‌ی حرفها در اینجا خلاصه شده‌ و مقدمه‌ی خوبیه.

✨شروع: شروع یک نوشته، یک مرحله‌ی مهم در نوشتنه که بعد از اسم، بیشترین کنجکاوی رو در مخاطب ایجاد می‌کنه و اونو ترغیب به ادامه‌ی خوندن می‌کنه. در ابتدای دلنوشته‌ی برای پدرم اومده که: قصه‌ها همیشه با غصه شروع می‌شوند و بعد که میریم سراغ بقیه‌ی نوشته، با یه مقدار دقت متوجه میشیم که اون جمله‌ی اول توی دفترچه‌ی خاطرات پدر راوی اومده، در صورتی که ممکنه ما قبلش متوجه نشیم و با برگشتن و دوباره خوندنش اینو بفهمیم. این خواننده رو گیج می‌کنه، مگه اینکه اون جمله‌ی اولی رو با گیومه یا هر علامت دیگه‌ای جدا کنیم تا مشخص بشه یک نقل قوله. چون در غیر این‌صورت، خواننده‌ی بی‌خبر از همه جا از همون اول نمی‌فهمه چی به چیه و احتمال اینکه دلنوشته رو رها کنه زیاده. این جمله هر چند سعی می‌کنه یه پیش‌آگاهی به ما بده اما با خوندن ادامه‌ی دلنوشته، بیشتر دچار گمراهی میشیم چون نویسنده، یه ماجرایی رو از کسی نقل می‌کنه که خوندنش باعث سردرگمی میشه. توی اون ماجرای نقل شده از قصه‌ی عشق، نیمه کاره به ماجرای بیماری خواهر می‌پره و بعد زندان رفتن میرزا و ادامه، در واقع نویسنده برای اینکه نوشته‌ش ادبی‌تر به نظر برسه، دچار همچین اشتباهی شده. مخصوصا که در همون ماجرای نقل شده یه بار ضمیر، سوم شخص مفرد میشه و بعد ضمیر، دوم شخص میشه و افعال هم تغییر می‌کنن و این یه ضربه‌ی خیلی بزرگ به نوشته‌ی نویسنده‌ و شروع اثرشه، به این قسمت دقت کنین: «آن روزهایی که تازه لباس مردان بر تنت کرده بودی و تمام مردم اهل ده از پسر چموش و خرابکار میرزا علی‌رضا می‌ترسیدند، پسرک تازه مرد شده‌ای می‌گفتند که نامردی نداشت. پسرک دل در گروی دختری داشت که آرام جانت بود، خواهر جانت که نفس‌اش برایت ریسمانی برای زندگی بود.»
در یک نوشته ادبی، ساده و قابل فهم نوشتن، در عین استفاده از آرایه‌های ادبی و تحریک حس زیبایی‌شناختی خیلی مهمه. استفاده از کلمات و جملات پیچیده، نه تنها مخاطب رو به خودش جلب نمی‌کنه بلکه اونو فراری میده.

✨سیر: حالا ببینیم این نوشته چه سیری رو دنبال می‌کنه و به کجا میرسه: خب، به نظرم اینجا، در این دلنوشته که حرفای یه دختر به پدرشه، یه جورایی سیر حرف زدن تقریبا طبیعیه، دیدین مثلا دو نفر به‌ هم میرسن و شروع می‌کنن به حرف زدن؟
از این ور و‌ اون ور میگن و همدیگه رو حین حرف زدن مخاطب قرار میدن؟ این توی دلنوشته‌ی« برای پدرم » طبیعی از آب در اومده. مخصوصا که داریم از دلنوشته حرف می‌زنیم که همون حرفای دل نویسنده‌ست. ما می‌تونیم اینو درک کنیم که نویسنده خواسته با پدرش حرف بزنه و هر چند در بیان حرفهاش، خیلی جاها کم آورده و جاهایی جمله‌ها ناقص و نامفهوم هستن ولی در مسیر تقریبا درستی قرار داره. ( فقط توی داستانایی که نقل کرده زیادی از این شاخه به اون شاخه پریده و این هم یه ضعفه، حتی اگه برای طبیعی جلوه دادن نوشته، هم این کارو بخوایم انجام بدیم بازم تا یه حدی می‌تونیم، اضافه بر اون فقط نوشته‌ی مارو خراب می‌کنه)

✨توصیفات: چیزی که باعث قوی‌تر شدن یه نوشته میشه، توصیفاته، چه اون نوشته یک داستان باشه، چه یک نثر یا متن ادبی، چه یه دلنوشته، توصیفات در هر نوع نوشته‌ای باید اون‌قدر قوی باشه که بتونه حس نویسنده و اون‌چیزی رو که در ذهن داره، به مخاطبش انتقال بده و خواننده بتونه درکش کنه. حتی اگه نوشته‌ی ما خیلی کوتاه باشه، باید در عین ایجاز بتونیم ذهنیت خودمونو به خواننده‌ی نوشته‌مون انتقال بدیم و کاری کنیم که چیزی‌ که می‌نویسیم رو باور و درک کنه.
در اثر پیش رو هر چند سعی شده همچین اتفاقی بیفته، ولی متاسفانه موفقیتی حاصل نشده و خواننده با خوندن اون، بیشتر دچار بی‌حوصلگی و دوری از نویسنده میشه. توصیف باعث انتقال حس‌های چندگانه‌ی نویسنده به خواننده و باعث ایجاد یک پیونده، چیزی که نویسنده‌ی دلنوشته‌ به خوبی از پسش بر نیومده. چرا؟ متاسفانه ایشون در تعریف ماجراهای اتفاق افتاده، بسیار سرسری عمل کردن و همون‌طور که قبلا گفتم بعضی جاها در نقل یه ماجرا پرش‌هایی به اتفاقات دیگه داشتن، احساسات رو سطحی بیان کردن و سریع عبور کردن. به هیچ عنوان وقتی خواننده نوشته‌ها رو می‌خونه احساسی بهش دست نمیده و اون هم سرسری می‌خونه و میگذره. دلنوشته‌ی « برای پدرم » نه باعث تاثیری در خواننده میشن و نه اون رو به مکث و تفکری هر چند کوتاه وادار می‌کنه. درسته که اصل یک دلنوشته، نوشتن حرفای دل نویسنده‌ست ولی توجه به نکات نگارشی، دستوری و قواعد نوشتن، نکته‌ی خیلی
خیلی مهمیه که رعایتش برای داشتن یک نوشته‌ی خوب ضروریه. پس ما اینجا در این دلنوشته یک حس قوی نمی‌بینیم. یه مشکل دیگه تکراری به نظر رسیدن این نوع دلنوشته‌ و عدم نوگرایی در اونه. هر چند نویسنده سعی کرده یه روند داستانی هم به اثرش بده که این اشتباهه و در دلنوشته روند داستانی وجود نداره. ضربه‌ای هم که می‌خواد با این دلنوشته وارد کنه اون‌قدر ضعیفه که باعث تلنگر خواننده نمیشه و خیلی زود نوشته‌ها از خاطر مخاطب( اگه به خوندن اونا ادامه بده) میرن و به فراموشی سپرده میشن در حالی که اگه قوی باشه باید تا مدت‌ها توی ذهن بمونه.
زاویه‌ی دید هم که اول شخص مفرده و تا آخر همین می‌مونه( مشکل همون‌جا توی نقل داستان‌هاست که قبلا اشاره کردم)

✨اندازه‌ی پارت‌ها: خیلی کوتاه یا بلند نیستن، ولی با وجود این بازم نویسنده در ایجاد احساس متقابل و حس همذات‌پنداری در خواننده، موفق نبوده.

✨لحن اثر: اگه بخوایم در مورد لحن داستان حرف بزنیم، اول باید یه تعریف مختصری ازش داشته باشیم. لحن، حالت، نوع و طرز بیان واژه‌ها و جمله‌ها از سوی شخصیت و یا راویه. لحن محصول آگاهانه‌ی نویسنده از رخدادها، موضوع نوشته و ترکیب اجزای مختلفشه که در نهایت در نوع بیان شخصیت‌ها و حتی راوی، مشخص میشه. لحن، آهنگ احساسات گوینده و تابع شخصیت و نیت او و عملاً یکی از عناصر نوشته‌ست.( این همون چیزیه که شخصیت‌ها رو از حالت تخت و تک‌بعدی خارج می‌کنه) با این اوصاف، ببینیم لحن نویسنده در اثر مورد نقد به این تعاریف چقدر نزدیکه؟ به نظر من این دلنوشته به خاطر تلاش نویسنده برای نوشتن یک اثر ادبی، لحن و صدای راوی رو از دست داده. می‌گن وقتی می‌نویسی، یه شخصیتی رو خلق می‌کنی یا داری از زبون یه نفر چیزی رو می‌نویسی، طوری بنویس که صدای شخص مورد نظر هم وارد تصورات و ذهنیات مخاطب بشه، ما در اینجا، حتی با وجود تلاش نویسنده برای داشتن لحن خاص خودش از طریق بیان احساسات و تفکراتش، شخصیتی زنده و ملموس ازش در ذهنمون ساخته نمیشه. می‌دونیم تلاششو کرده ولی این تلاش کافی نبوده، صدای اون دختر تنها و دلتنگ، ضعیف، نامطمئن و ناآشنا و احساساتش غیر قابل درک هستن، هیچ تاثیری روی ذهن خواننده ندارن. جملات انگار با دستپاچگی نوشته شدن و گاهی ناتمام رها شدن. لحن نامطمئنش، به اثر آسیب زیادی زده، نویسنده سعی کرده به خواننده بقبولونه که شخصیت شیطون و بازیگوشی داشته و با تعریف داستان‌هایی به این موضوع اشاره می‌کنه ولی چون ماجراها سرسری و سطحی بیان شدن در پرداخت شخصیتش ناموفق بوده و به شدت دور و غریبه به نظر میرسه‌.

✨علائم نگارشی: متاسفانه نوشته پر از اشتباهات نگارشی، دستوریه که به علت اینکه خیلی زیاد بودن، فقط تعدادیشون رو در اینجا میارم:


ریسدن: ریسیدن
سراش: سرش
نشان‌اش: نشانش
شرفت: شرافت، شرف
برگشتن: برگشتند
نفس اشن: نفسش
همرایت: همراهت
بارزس: بازرس
سیبلش: سبیلش
ته دیگ‌های سوخته های: ته دیگ سوخته‌های
( وجود چند تا غلط املایی می‌تونه قابل چشم‌پوشی باشه، ولی وقتی تعداشون زیاد شد، خود این هم یه ایراد بزرگ برای یه نوشته میشه)
و همچنین، نویسنده کلماتی رو که سرهم نوشته میشن جدا از هم نوشته، نمی‌دونم چه اصراری بر این کاره که این کلمات جدا بشن در صورتی که هیچ نیازی نیست:
برای‌شان: برایشان
نشان‌اش: نشانش
معلم‌اش: معلمش
اخراج‌ام: اخراجم
کپسول‌ات: کپسولت
و...
( باور کنین اگه این کلمات همون‌طور که هستن نوشته بشن، نه تنها ضربه‌ای به نوشته‌ی شما زده نمیشه، بلکه باعث قویتر شدن متن هم میشه)

لطفا به این جملات دقت کنین:
۱: گل مریم خودش این ماجرا از زینب عزیزت شنیده بود: «را» یه حرف ربطه و باید در این جمله وجود داشته باشه.
۲: پسرک تازه مرد شده‌ای می‌گفتند: « از » پسرک تازه مرد شده‌ای می‌گفتند
۳: پای پیاده خواهرت بر دوش کشیدی: باز هم حرف ربط « را » حذف شده.
۴: راستی عزیز جان دخترت خبر داری: هیچ نوع نشانه‌ای، بین کلمه‌ها استفاده نشده و نمی‌دونیم باید با چه لحنی خونده بشه و به نظر میرسه باز هم « از » حذف شده.
۴: آن از محسن شهیدش را از روی سیم خاردارها جمع کرد.
و...


نویسندگی فقط این نیست که هر چی توی ذهن داریم روی صفحه بیاریم. نظم دادن به نوشته، درست نوشتن، رعایت یک سری قواعد، استفاده از تکنیک‌ها و فنون مختلف، داشتن یه ذهن باز و آزاد، مطالعه‌ی زیاد و... خیلی نکته‌های دیگه وجود داره که باید بهشون توجه بشه.
فکر می‌کنم تا همین‌جا که گفتم کافی باشه و به نظرم برای این دلنوشته، تگ برنزی در نظر گرفته بشه بهتره، به امید کارهای بهتر از نویسنده‌ی عزیز.


با تشکر از نویسنده:@لیانا مسیحا

منتقد:Nil@85



@ara.pr.o.o
 
آخرین ویرایش:
  • گل رز
  • لایک
واکنش‌ها[ی پسندها]: 2 users

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,410
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,136
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #3
خب، بریم سراغ نقد کردن دلنوشته‌ی:
« برای پدرم »
اثر نویسنده‌ی انجمن: لیانا مسیحا

برای شروع باید بگم، دلنوشته‌ی ایشون با دقت تمام بررسی شده و سعی شده جامع و کامل نقد بشه( هر چند مطمئناً این نقد نواقص زیادی هم داره و باز هم کامل نیست و حرفای این منتقد خیلی بیشتر از این نوشته‌ها هستن.)

✨اسم: همون‌طور که همیشه و همه جا عادت دارم بگم اسم یک نوشته( خواه داستان باشه، خواه شعر و دلنوشته و نثر ادبی و... ) یک دروازه و ورودی به اون اثره که باهاش وارد فضا و دنیای نویسنده و شاعر میشیم. اسم باید بتونه محصول ذهن نویسنده و شاعر رو در بر بگیره و کاملا پوشش بده به طوری که کنجکاوی مخاطب برانگیخته بشه و البته نتونه در مورد محتویات کتاب و اثری که به دستش رسیده، حدسی بزنه. این‌طوری کنجکاوی اون بیشتر میشه و میره سراغ خوندن اون نوشته. در مورد اسم دلنوشته‌ای که در حال نقد شدنه باید بگم که به نظر تکراری می‌رسه، کنجکاوی لازم رو در مخاطب ایجاد نمی‌کنه و از همون اول، همه چی لو میره، چون همون اول گفته برای پدرم، خب این کاملا مشخص می‌کنه یه دختر برای پدرش درد و دل کرده ولی با این حال یک صمیمیتی در پشتش وجود داره که می‌تونه مخاطبین خاص خودش رو جذب کنه، هر چند یه نویسنده‌ی خلاق باید بتونه اسم جذاب‌تر و خلاقانه‌تری برای همچین دلنوشته‌ای پیدا کنه که امیدواریم در نوشته‌های بعدی از نویسنده، شاهدش باشیم.

✨جلد کار: جلد کار، یه دختر کوچولوی خندونه که چشمای پدرشو با دستاش بسته، به نظر من می‌تونست عکس روی جلد مناسب‌تری انتخاب بشه. چون جلد هم در جذب مخاطب تأثیر داره. تصویری که تنهایی و دلتنگی یه دخترو بعد از مرگ پدرش نشون بده، این تصویر هیچ نوع حس دلتنگی و غمی رو القا نمی‌کنه.

✨ژانر: برای ژانر این دلنوشته گفته شده که عاشقانه، طنز و غمگینه
ولی قبل از اینکه به ژانر خود اثر بپردازیم، اجازه بدین اول یه تعریفی داشته باشیم از ژانر عاشقانه و ژانر طنز:
در تعریف ژانر عاشقانه اومده که: یکی از انواع چهارگانه‌ی ادبی( در کنار ادب حماسی، ادب تعلیمی، ادب نمایشی) که آینه‌ی عواطف، آرزوها و لذت‌های شاعر و نویسنده‌ است. به عبارتی لذت‌ها، شادی‌ها، دنیای آرمانی، یأس‌ها و ناامیدی‌ها تمام چیزهایی هستن که محتوای این ژانر رو تشکیل میدن. قهرمان ژانرهای عاشقانه، زن یا مرد یا هردوی اونا هستن که شخصیت یا شخصیت‌های اصلی محسوب میشن. محوریتش هم بر پایه‌ی یک ارتباط عاشقانه‌ست. ما در نوشته‌هایی با این ژانر شاهد غلیان احساسات، آرزوها، شکست‌ها، سرخوردگی‌ها، سرکوب‌ها و تمام درونیات متغیر این شخصیت‌هاییم. خب با این تعاریف ببینیم دلنوشته‌ی مورد نظر ما چقدر با این ژانر مرتبطه. به نظر من همون‌‌طور که از تعریف مشخصه دلنوشته یک ارتباط احساسی رو نشون میده، این ارتباط احساسی البته بین یه پدر و دختره و با خوندنش می‌فهمیم که نویسنده سعی کرده احساسات، آرزوها، شکست‌ها، سرخوردگی‌ها و کلا درونیات خودش رو در نوشته‌ش بیاره و اونا رو برای پدرش بیان کنه. میشه گفت هر چند در بیان این احساسات ضعف زیادی داره ولی یک عاشقانه‌ی پدر و دختریه و می‌تونیم اون رو در ردیف ژانر عاشقانه بپذیریم. اما طنز، خب این هم یه تعریفی داره: طنز یه سبک ادبی و هنریه که پدیده‌های منفی جامعه رو با استفاده از طنز، طعنه، اغراق، تمثیل، تقلید مسخره آمیز و عجیب و غریب نشون میده و به تصویر می‌کشه. اما در دلنوشته‌ی پیش رو با اینکه نویسنده سعی کرده با گفتن از شیطنت‌هاش نوشته‌هاشو طنزآمیز کنه، به نظرم موفقیتی در این زمینه کسب نکرده. چون مخاطب با خوندن این ماجراها به هیچ عنوان احساس نمی‌کنه داره مطلب طنزی می‌خونه و حتی ممکنه روی اون ماجراها مکث نکنه و بخونه و ازشون بگذره، بدون اینکه حتی نیم لبخندی روی ل*ب‌هاش بشینه. ما اگه طنز می‌نویسیم، حتی اگه از یه اتفاق پیش پا افتاده در نوشته‌ی خودمون استفاده می‌کنیم، باید به گونه‌ای نوشته بشه که واقعا حس طنز بودنش رو القا کنه. اما ژانر غمگین: من منظور نویسنده از ژانر غمگین رو نفهمیدم اصولا چنین ژانری نداریم. در ادبیات، تراژدی داریم که به موضوعات غم‌انگیز و حزن‌انگیز می‌پردازه اگه منظور همین باشه که البته منظور نشون دادن زندگی افراد رنج کشیده و اتفاقات پرتنشیه که توی زندگیشون اتفاق میفته. میشه گفت زندگی نویسنده با مرگ پدرش به یک تراژدی تبدیل شده و دچار تنش‌های مختلف شده.

✨مقدمه: به نظرم کل حرفی که در دلنوشته گفته شده، در مقدمه آورده شده. یعنی مقدمه بیشتر از خود دلنوشته، منظور رو رسونده و با مقدمه ارتباط بیشتری برقرار میشه. ناراحتی مادر، حزن و گوشه نشینی دخترهای شیطون، همه‌ی حرفها در اینجا خلاصه شده‌ و مقدمه‌ی خوبیه.

✨شروع: شروع یک نوشته، یک مرحله‌ی مهم در نوشتنه که بعد از اسم، بیشترین کنجکاوی رو در مخاطب ایجاد می‌کنه و اونو ترغیب به ادامه‌ی خوندن می‌کنه. در ابتدای دلنوشته‌ی برای پدرم اومده که: قصه‌ها همیشه با غصه شروع می‌شوند و بعد که میریم سراغ بقیه‌ی نوشته، با یه مقدار دقت متوجه میشیم که اون جمله‌ی اول توی دفترچه‌ی خاطرات پدر راوی اومده، در صورتی که ممکنه ما قبلش متوجه نشیم و با برگشتن و دوباره خوندنش اینو بفهمیم. این خواننده رو گیج می‌کنه، مگه اینکه اون جمله‌ی اولی رو با گیومه یا هر علامت دیگه‌ای جدا کنیم تا مشخص بشه یک نقل قوله. چون در غیر این‌صورت، خواننده‌ی بی‌خبر از همه جا از همون اول نمی‌فهمه چی به چیه و احتمال اینکه دلنوشته رو رها کنه زیاده. این جمله هر چند سعی می‌کنه یه پیش‌آگاهی به ما بده اما با خوندن ادامه‌ی دلنوشته، بیشتر دچار گمراهی میشیم چون نویسنده، یه ماجرایی رو از کسی نقل می‌کنه که خوندنش باعث سردرگمی میشه. توی اون ماجرای نقل شده از قصه‌ی عشق، نیمه کاره به ماجرای بیماری خواهر می‌پره و بعد زندان رفتن میرزا و ادامه، در واقع نویسنده برای اینکه نوشته‌ش ادبی‌تر به نظر برسه، دچار همچین اشتباهی شده. مخصوصا که در همون ماجرای نقل شده یه بار ضمیر، سوم شخص مفرد میشه و بعد ضمیر، دوم شخص میشه و افعال هم تغییر می‌کنن و این یه ضربه‌ی خیلی بزرگ به نوشته‌ی نویسنده‌ و شروع اثرشه، به این قسمت دقت کنین: «آن روزهایی که تازه لباس مردان بر تنت کرده بودی و تمام مردم اهل ده از پسر چموش و خرابکار میرزا علی‌رضا می‌ترسیدند، پسرک تازه مرد شده‌ای می‌گفتند که نامردی نداشت. پسرک دل در گروی دختری داشت که آرام جانت بود، خواهر جانت که نفس‌اش برایت ریسمانی برای زندگی بود.»
در یک نوشته ادبی، ساده و قابل فهم نوشتن، در عین استفاده از آرایه‌های ادبی و تحریک حس زیبایی‌شناختی خیلی مهمه. استفاده از کلمات و جملات پیچیده، نه تنها مخاطب رو به خودش جلب نمی‌کنه بلکه اونو فراری میده.

✨سیر: حالا ببینیم این نوشته چه سیری رو دنبال می‌کنه و به کجا میرسه: خب، به نظرم اینجا، در این دلنوشته که حرفای یه دختر به پدرشه، یه جورایی سیر حرف زدن تقریبا طبیعیه، دیدین مثلا دو نفر به‌ هم میرسن و شروع می‌کنن به حرف زدن؟
از این ور و‌ اون ور میگن و همدیگه رو حین حرف زدن مخاطب قرار میدن؟ این توی دلنوشته‌ی« برای پدرم » طبیعی از آب در اومده. مخصوصا که داریم از دلنوشته حرف می‌زنیم که همون حرفای دل نویسنده‌ست. ما می‌تونیم اینو درک کنیم که نویسنده خواسته با پدرش حرف بزنه و هر چند در بیان حرفهاش، خیلی جاها کم آورده و جاهایی جمله‌ها ناقص و نامفهوم هستن ولی در مسیر تقریبا درستی قرار داره. ( فقط توی داستانایی که نقل کرده زیادی از این شاخه به اون شاخه پریده و این هم یه ضعفه، حتی اگه برای طبیعی جلوه دادن نوشته، هم این کارو بخوایم انجام بدیم بازم تا یه حدی می‌تونیم، اضافه بر اون فقط نوشته‌ی مارو خراب می‌کنه)

✨توصیفات: چیزی که باعث قوی‌تر شدن یه نوشته میشه، توصیفاته، چه اون نوشته یک داستان باشه، چه یک نثر یا متن ادبی، چه یه دلنوشته، توصیفات در هر نوع نوشته‌ای باید اون‌قدر قوی باشه که بتونه حس نویسنده و اون‌چیزی رو که در ذهن داره، به مخاطبش انتقال بده و خواننده بتونه درکش کنه. حتی اگه نوشته‌ی ما خیلی کوتاه باشه، باید در عین ایجاز بتونیم ذهنیت خودمونو به خواننده‌ی نوشته‌مون انتقال بدیم و کاری کنیم که چیزی‌ که می‌نویسیم رو باور و درک کنه.
در اثر پیش رو هر چند سعی شده همچین اتفاقی بیفته، ولی متاسفانه موفقیتی حاصل نشده و خواننده با خوندن اون، بیشتر دچار بی‌حوصلگی و دوری از نویسنده میشه. توصیف باعث انتقال حس‌های چندگانه‌ی نویسنده به خواننده و باعث ایجاد یک پیونده، چیزی که نویسنده‌ی دلنوشته‌ به خوبی از پسش بر نیومده. چرا؟ متاسفانه ایشون در تعریف ماجراهای اتفاق افتاده، بسیار سرسری عمل کردن و همون‌طور که قبلا گفتم بعضی جاها در نقل یه ماجرا پرش‌هایی به اتفاقات دیگه داشتن، احساسات رو سطحی بیان کردن و سریع عبور کردن. به هیچ عنوان وقتی خواننده نوشته‌ها رو می‌خونه احساسی بهش دست نمیده و اون هم سرسری می‌خونه و میگذره. دلنوشته‌ی « برای پدرم » نه باعث تاثیری در خواننده میشن و نه اون رو به مکث و تفکری هر چند کوتاه وادار می‌کنه. درسته که اصل یک دلنوشته، نوشتن حرفای دل نویسنده‌ست ولی توجه به نکات نگارشی، دستوری و قواعد نوشتن، نکته‌ی خیلی
خیلی مهمیه که رعایتش برای داشتن یک نوشته‌ی خوب ضروریه. پس ما اینجا در این دلنوشته یک حس قوی نمی‌بینیم. یه مشکل دیگه تکراری به نظر رسیدن این نوع دلنوشته‌ و عدم نوگرایی در اونه. هر چند نویسنده سعی کرده یه روند داستانی هم به اثرش بده که این اشتباهه و در دلنوشته روند داستانی وجود نداره. ضربه‌ای هم که می‌خواد با این دلنوشته وارد کنه اون‌قدر ضعیفه که باعث تلنگر خواننده نمیشه و خیلی زود نوشته‌ها از خاطر مخاطب( اگه به خوندن اونا ادامه بده) میرن و به فراموشی سپرده میشن در حالی که اگه قوی باشه باید تا مدت‌ها توی ذهن بمونه.
زاویه‌ی دید هم که اول شخص مفرده و تا آخر همین می‌مونه( مشکل همون‌جا توی نقل داستان‌هاست که قبلا اشاره کردم)

✨اندازه‌ی پارت‌ها: خیلی کوتاه یا بلند نیستن، ولی با وجود این بازم نویسنده در ایجاد احساس متقابل و حس همذات‌پنداری در خواننده، موفق نبوده.

✨لحن اثر: اگه بخوایم در مورد لحن داستان حرف بزنیم، اول باید یه تعریف مختصری ازش داشته باشیم. لحن، حالت، نوع و طرز بیان واژه‌ها و جمله‌ها از سوی شخصیت و یا راویه. لحن محصول آگاهانه‌ی نویسنده از رخدادها، موضوع نوشته و ترکیب اجزای مختلفشه که در نهایت در نوع بیان شخصیت‌ها و حتی راوی، مشخص میشه. لحن، آهنگ احساسات گوینده و تابع شخصیت و نیت او و عملاً یکی از عناصر نوشته‌ست.( این همون چیزیه که شخصیت‌ها رو از حالت تخت و تک‌بعدی خارج می‌کنه) با این اوصاف، ببینیم لحن نویسنده در اثر مورد نقد به این تعاریف چقدر نزدیکه؟ به نظر من این دلنوشته به خاطر تلاش نویسنده برای نوشتن یک اثر ادبی، لحن و صدای راوی رو از دست داده. می‌گن وقتی می‌نویسی، یه شخصیتی رو خلق می‌کنی یا داری از زبون یه نفر چیزی رو می‌نویسی، طوری بنویس که صدای شخص مورد نظر هم وارد تصورات و ذهنیات مخاطب بشه، ما در اینجا، حتی با وجود تلاش نویسنده برای داشتن لحن خاص خودش از طریق بیان احساسات و تفکراتش، شخصیتی زنده و ملموس ازش در ذهنمون ساخته نمیشه. می‌دونیم تلاششو کرده ولی این تلاش کافی نبوده، صدای اون دختر تنها و دلتنگ، ضعیف، نامطمئن و ناآشنا و احساساتش غیر قابل درک هستن، هیچ تاثیری روی ذهن خواننده ندارن. جملات انگار با دستپاچگی نوشته شدن و گاهی ناتمام رها شدن. لحن نامطمئنش، به اثر آسیب زیادی زده، نویسنده سعی کرده به خواننده بقبولونه که شخصیت شیطون و بازیگوشی داشته و با تعریف داستان‌هایی به این موضوع اشاره می‌کنه ولی چون ماجراها سرسری و سطحی بیان شدن در پرداخت شخصیتش ناموفق بوده و به شدت دور و غریبه به نظر میرسه‌.

✨علائم نگارشی: متاسفانه نوشته پر از اشتباهات نگارشی، دستوریه که به علت اینکه خیلی زیاد بودن، فقط تعدادیشون رو در اینجا میارم:


ریسدن: ریسیدن
سراش: سرش
نشان‌اش: نشانش
شرفت: شرافت، شرف
برگشتن: برگشتند
نفس اشن: نفسش
همرایت: همراهت
بارزس: بازرس
سیبلش: سبیلش
ته دیگ‌های سوخته های: ته دیگ سوخته‌های
( وجود چند تا غلط املایی می‌تونه قابل چشم‌پوشی باشه، ولی وقتی تعداشون زیاد شد، خود این هم یه ایراد بزرگ برای یه نوشته میشه)
و همچنین، نویسنده کلماتی رو که سرهم نوشته میشن جدا از هم نوشته، نمی‌دونم چه اصراری بر این کاره که این کلمات جدا بشن در صورتی که هیچ نیازی نیست:
برای‌شان: برایشان
نشان‌اش: نشانش
معلم‌اش: معلمش
اخراج‌ام: اخراجم
کپسول‌ات: کپسولت
و...
( باور کنین اگه این کلمات همون‌طور که هستن نوشته بشن، نه تنها ضربه‌ای به نوشته‌ی شما زده نمیشه، بلکه باعث قویتر شدن متن هم میشه)

لطفا به این جملات دقت کنین:
۱: گل مریم خودش این ماجرا از زینب عزیزت شنیده بود: «را» یه حرف ربطه و باید در این جمله وجود داشته باشه.
۲: پسرک تازه مرد شده‌ای می‌گفتند: « از » پسرک تازه مرد شده‌ای می‌گفتند
۳: پای پیاده خواهرت بر دوش کشیدی: باز هم حرف ربط « را » حذف شده.
۴: راستی عزیز جان دخترت خبر داری: هیچ نوع نشانه‌ای، بین کلمه‌ها استفاده نشده و نمی‌دونیم باید با چه لحنی خونده بشه و به نظر میرسه باز هم « از » حذف شده.
۴: آن از محسن شهیدش را از روی سیم خاردارها جمع کرد.
و...


نویسندگی فقط این نیست که هر چی توی ذهن داریم روی صفحه بیاریم. نظم دادن به نوشته، درست نوشتن، رعایت یک سری قواعد، استفاده از تکنیک‌ها و فنون مختلف، داشتن یه ذهن باز و آزاد، مطالعه‌ی زیاد و... خیلی نکته‌های دیگه وجود داره که باید بهشون توجه بشه.
فکر می‌کنم تا همین‌جا که گفتم کافی باشه و به نظرم برای این دلنوشته، تگ برنزی در نظر گرفته بشه بهتره، به امید کارهای بهتر از نویسنده‌ی عزیز.


با تشکر از نویسنده:@لیانا مسیحا

منتقد:Nil@85



@ara.pr.o.o
@Niℓσσfar~N
سطح: برنزی
اختصاصی: هست


@لیانا مسیحا
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users

Nil@85

مدیریت ارشد
پرسنل مدیریت
فرازین
بخشدار
مدیر
منتقد
انتشاریافته‌ها
1
بخشدار
- کتابدونی
مدیر
نقد
شناسه کاربر
838
تاریخ ثبت‌نام
2021-08-28
آخرین بازدید
مشاهده صفحه اصلی انجمن
موضوعات
109
نوشته‌ها
1,568
راه‌حل‌ها
54
پسندها
13,569
امتیازها
650

  • #4
نقد مجدد:

دلنوشته من بی تو، نیستم! | لیانا مسیحا​


اگر چه سعی کردین موارد منفی و نواقص کارتون رو اصلاح کنین که این قابل تقدیره و اون سیر داستانی رو از توی اثرتون برداشتین و اسم دیگه‌ای براش انتخاب کردین، ولی همچنان اشکالات کار، فراوان و به وضوح مشهوده. شما بازم یه سری نکات‌رو رعایت نکردین، جایی که لازمه فاصله بذارین، نیم‌فاصله گذاشتین و جایی که باید نیم‌فاصله بذارین، فاصله گذاشتین، لطفا به این کلمات توجه کنین:
ترس هایی: ترس‌هایی
می ترسم: می‌ترسم
همان هایی: همان‌هایی
واقعیت های: واقعیت‌های
خاموشی‌ذهن‌شان: خاموشی ذهنشان
صحرای‌خیالم: صحرای خیالم

وهم‌خیال‌انگیز واهمه؟!
جنون‌من: جنون من
داروهای‌خواب‌آور: داروهای خواب‌آور
و این داروها مرا نمناک از بی‌حالی کرده‌اند؟! نمناک از بی‌حالی چه معنی میده؟!
مخصوصا شنید آوای موج‌های‌دریا که گویی فرایت می‌خواند.
آبی نگاهت میراث است که به هیچ‌کس نرسیده‌است: میراثی است
سوز شب های‌بی‌پایان: سوز شب‌های بی‌پایان
داروگ بر جنگل‌بی‌انتهای‌حزن می‌خواند و من فریاد زنی را در باد می‌شنوم.

به این شعر فروغ که توی اثرتون آوردین توجه کنین:
آه ای زندگی منم که هنوز
باهمه پوچی ازتو لبریزم
نه به فکر که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم: دفعه‌‌ی قبل به این مورد اشاره نکردم، چون موارد خیلی زیاد بودن و اشاره به همه‌شون زمان می‌برد. ولی الان فرصت خوبیه که بگم اون قسمت شعر فروغ اینه: نه به فکرم که رشته پاره کنم ولی شما نوشتین: نه به فکر که رشته پاره کنم و برای بار دوم هم اصلاحش نکردین.
موریانه گناه روح شان را خورده و تنها کالبد خاکی‌شان را بر جای نهاده هست؟: است( از علائم برای مشخص شدن مفهوم درست جمله استفاده نکردین، توی این جمله، جای یه ویرگول کمه، بعد از موریانه گناه. )
قلب های نرم زیبایشان حال از سنگ‌های‌زمین سنگ‌تر هست: است( بازم از علائم استفاده‌ای نشده)
گل مریم مرا از ترس روان‌پریشی‌ام پیش روان‌پزشک برده هست: است

احساس می‌کنم شما درست کلماتی‌رو که اشتباه نوشتین، می‌دونین ولی برای اینکه بار ادبی اثرتون‌رو بالا ببرین، این‌طوری می‌نویسین ولی این نه تنها کمکی نمی‌کنه، بلکه نوشته‌ی شمارو ضعیف هم می‌کنه.
گل‌ مریم‌ات: گل مریمت
جان‌اش: جانش
برویی: بروی
دخترک‌ات: دخترکت
ساده‌دل‌ات: ساده‌دلت
درناک‌تر: دردناک‌تر
گوردخمیه‌ای‌ست: گوردخمه‌ای است
می‌شویی: می‌شوی
سنگسارم‌اند: سنگسارم هستند( نازیبایی کلمه)

در مورد انتقال احساسات و اثر پذیری نوشته‌تون هم باز همون حرفای قبلمو تکرار می‌کنم. شما نتونستین احساس غم و دلتنگی‌رو به مخاطب منتقل کنین و توصیفاتتون ضعیفه. مخصوصاً توصیف احساستون.

پس همون سطح برنزی باقی می‌مونه. موفق باشین.

سطح: برنزی

منتقد: Nil@85
نویسنده: @لیانا مسیحا

@ara.pr.o.o
 
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 user

ARA.O.O

فرازین بازنشسته
شاعر
کاربر منتخب
کاربر طلایی
کاربر نقره‌ای
کاربر ثابت
مدیر بازنشسته
شناسه کاربر
300
تاریخ ثبت‌نام
2021-01-16
آخرین بازدید
موضوعات
519
نوشته‌ها
4,410
راه‌حل‌ها
183
پسندها
35,136
امتیازها
1,008
سن
19
محل سکونت
خرابه‌‌های خاطرات :‌‌)

  • #5
نقد مجدد:

دلنوشته من بی تو، نیستم! | لیانا مسیحا​


اگر چه سعی کردین موارد منفی و نواقص کارتون رو اصلاح کنین که این قابل تقدیره و اون سیر داستانی رو از توی اثرتون برداشتین و اسم دیگه‌ای براش انتخاب کردین، ولی همچنان اشکالات کار، فراوان و به وضوح مشهوده. شما بازم یه سری نکات‌رو رعایت نکردین، جایی که لازمه فاصله بذارین، نیم‌فاصله گذاشتین و جایی که باید نیم‌فاصله بذارین، فاصله گذاشتین، لطفا به این کلمات توجه کنین:
ترس هایی: ترس‌هایی
می ترسم: می‌ترسم
همان هایی: همان‌هایی
واقعیت های: واقعیت‌های
خاموشی‌ذهن‌شان: خاموشی ذهنشان
صحرای‌خیالم: صحرای خیالم

وهم‌خیال‌انگیز واهمه؟!
جنون‌من: جنون من
داروهای‌خواب‌آور: داروهای خواب‌آور
و این داروها مرا نمناک از بی‌حالی کرده‌اند؟! نمناک از بی‌حالی چه معنی میده؟!
مخصوصا شنید آوای موج‌های‌دریا که گویی فرایت می‌خواند.
آبی نگاهت میراث است که به هیچ‌کس نرسیده‌است: میراثی است
سوز شب های‌بی‌پایان: سوز شب‌های بی‌پایان
داروگ بر جنگل‌بی‌انتهای‌حزن می‌خواند و من فریاد زنی را در باد می‌شنوم.

به این شعر فروغ که توی اثرتون آوردین توجه کنین:
آه ای زندگی منم که هنوز
باهمه پوچی ازتو لبریزم
نه به فکر که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم: دفعه‌‌ی قبل به این مورد اشاره نکردم، چون موارد خیلی زیاد بودن و اشاره به همه‌شون زمان می‌برد. ولی الان فرصت خوبیه که بگم اون قسمت شعر فروغ اینه: نه به فکرم که رشته پاره کنم ولی شما نوشتین: نه به فکر که رشته پاره کنم و برای بار دوم هم اصلاحش نکردین.
موریانه گناه روح شان را خورده و تنها کالبد خاکی‌شان را بر جای نهاده هست؟: است( از علائم برای مشخص شدن مفهوم درست جمله استفاده نکردین، توی این جمله، جای یه ویرگول کمه، بعد از موریانه گناه. )
قلب های نرم زیبایشان حال از سنگ‌های‌زمین سنگ‌تر هست: است( بازم از علائم استفاده‌ای نشده)
گل مریم مرا از ترس روان‌پریشی‌ام پیش روان‌پزشک برده هست: است

احساس می‌کنم شما درست کلماتی‌رو که اشتباه نوشتین، می‌دونین ولی برای اینکه بار ادبی اثرتون‌رو بالا ببرین، این‌طوری می‌نویسین ولی این نه تنها کمکی نمی‌کنه، بلکه نوشته‌ی شمارو ضعیف هم می‌کنه.
گل‌ مریم‌ات: گل مریمت
جان‌اش: جانش
برویی: بروی
دخترک‌ات: دخترکت
ساده‌دل‌ات: ساده‌دلت
درناک‌تر: دردناک‌تر
گوردخمیه‌ای‌ست: گوردخمه‌ای است
می‌شویی: می‌شوی
سنگسارم‌اند: سنگسارم هستند( نازیبایی کلمه)

در مورد انتقال احساسات و اثر پذیری نوشته‌تون هم باز همون حرفای قبلمو تکرار می‌کنم. شما نتونستین احساس غم و دلتنگی‌رو به مخاطب منتقل کنین و توصیفاتتون ضعیفه. مخصوصاً توصیف احساستون.

پس همون سطح برنزی باقی می‌مونه. موفق باشین.

سطح: برنزی

منتقد: Nil@85
نویسنده: @لیانا مسیحا

@ara.pr.o.o
نخسته قشنگم
 
  • لایک
  • گل رز
واکنش‌ها[ی پسندها]: 1 users
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده این موضوع (مجموع: 1, کاربران: 0, مهمان‌ها: 1)

بالا پایین