انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
مجموعه اشعار پروین اعتصامی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Miss Nili" data-source="post: 40652" data-attributes="member: 277"><p>شنیدستم که وقت برگریزان</p><p>شد از باد خزان، برگی گریزان</p><p>میان شاخهها خود را نهان داشت</p><p>رخ از تقدیر، پنهان چون توان داشت</p><p>بخود گفتا کازین شاخ تنومند</p><p>قضایم هیچگه نتواند افکند</p><p>سموم فتنه کرد آهنگ تاراج</p><p>ز تنها سر، ز سرها دور شد تاج</p><p>قبای سرخ گل دادند بر باد</p><p>ز مرغان چمن برخاست فریاد</p><p>ز بن برکند گردون بس درختان</p><p>سیه گشت اختر بس نیکبختان</p><p>به یغما رفت گیتی را جوانی</p><p>کرا بود این سعادت جاودانی</p><p>ز نرگس دل، ز نسرین سر شکستند</p><p>ز قمری پا، ز بلبل پر شکستند</p><p>برفت از روی رونق بوستان را</p><p>چه دولت بی گلستان باغبان را</p><p>ز جانسوز اخگری برخاست دودی</p><p>نه تاری ماند زان دیبا، نه پودی</p><p>بخود هر شاخهای لرزید ناگاه</p><p>فتاد آن برگ مسکین بر سر راه</p><p>از آن افتادن بیگه، برآشفت</p><p>نهان با شاخک پژمان چنین گفت</p><p>که پروردی مرا روزی در آغوش</p><p>بروز سختیم کردی فراموش</p><p>نشاندی شاد چون طفلان بمهدم</p><p>زمانی شیردادی، گاه شهدم</p><p>بخاک افتادنم روزی چرا بود</p><p>نه آخر دایهام باد صبا بود</p><p>هنوز از شکر نیکیهات شادم</p><p>چرا بی موجبی دادی به بادم</p><p>هنرهای تو نیرومندیم داد</p><p>ره و رسم خوشت، خورسندیم داد</p><p>گمان میکردم ای یار دلارای</p><p>که از سعی تو باشم پای بر جای</p><p>چرا پژمرده گشت این چهر شاداب</p><p>چه شد کز من گرفتی رونق و آب</p><p>بیاد رنج روز تنگدستی</p><p>خوشست از زیردستان سرپرستی</p><p>نمودی همسر خوبان با غم</p><p>ز طیب گل، بیاکندی دماغم</p><p>کنون بگسستیم پیوند یاری</p><p>ز خورشید و ز باران بهاری</p><p>دمی کاز باد فروردین شکفتم</p><p>بدامان تو روزی چند خفتم</p><p>نسیمی دلکشم آهسته بنشاند</p><p>مرا بر تن، حریر سبز پوشاند</p><p>من آنگه خرم و فیروز بودم</p><p>نخستین مژدهٔ نوروز بودم</p><p>نویدی داد هر مرغی ز کارم</p><p>گهرها کرد هر ابری نثارم</p><p>گرفتم داشتم فرخنده نامی</p><p>چه حاصل، زیستم صبحی و شامی</p><p>بگفتا بس نماند برگ بر شاخ</p><p>حوادث را بود سر پنجه گستاخ</p><p>چو شاهین قضا را تیز شد چنگ</p><p>نه از صلحت رسد سودی نه از چنگ</p><p>چو ماند شبرو ایام بیدار</p><p>نه م×س×ت اندر امان باشد، نه هشیار</p><p>جهان را هر دم آئینی و رائی است</p><p>چمن را هم سموم و هم صبائی است</p><p>ترا از شاخکی کوته فکندند</p><p>ولیک از بس درختان ریشه کندند</p><p>تو از تیر سپهر ار باختی رنگ</p><p>مرا نیز افکند دست جهان سنگ</p><p>نخواهد ماند کس دائم بیک حال</p><p>گل پارین نخواهد رست امسال</p><p>ندارد عهد گیتی استواری</p><p>چه خواهی کرد غیر از سازگاری</p><p>ستمکاری، نخست آئین گرگست</p><p>چه داند بره کوچک یا بزرگست</p><p>تو همچون نقطه، درمانی درین کار</p><p>که چون میگردد این فیروزه پرگار</p><p>نه تنها بر تو زد گردون شبیخون</p><p>مرا نیز از دل و دامن چکد خون</p><p>جهانی سوخت ز اسیب تگرگی</p><p>چه غم کاز شاخکی افتاد برگی</p><p>چو تیغ مهرگانی بر ستیزد</p><p>ز شاخ و برگ، خون ناب ریزد</p><p>بساط باغ را بی گل صفا نیست</p><p>تو برگی، برگ را چندان بها نیست</p><p>چو گل یکهفته ماند و لاله یکروز</p><p>نزیبد چون توئی را ناله و سوز</p><p>چو آن گنجینه گلشن را شد از دست</p><p>چه غم گر برگ خشکی نیست یا هست</p><p>مرا از خویشتن برتر مپندار</p><p>تو بشکستی، مرا بشکست بازار</p><p>کجا گردن فرازد شاخساری</p><p>که بر سر نیستش برگی و باری</p><p>نماند بر بلندی هیچ خودخواه</p><p>درافتد چون تو روزی بر گذرگاه</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Miss Nili, post: 40652, member: 277"] شنیدستم که وقت برگریزان شد از باد خزان، برگی گریزان میان شاخهها خود را نهان داشت رخ از تقدیر، پنهان چون توان داشت بخود گفتا کازین شاخ تنومند قضایم هیچگه نتواند افکند سموم فتنه کرد آهنگ تاراج ز تنها سر، ز سرها دور شد تاج قبای سرخ گل دادند بر باد ز مرغان چمن برخاست فریاد ز بن برکند گردون بس درختان سیه گشت اختر بس نیکبختان به یغما رفت گیتی را جوانی کرا بود این سعادت جاودانی ز نرگس دل، ز نسرین سر شکستند ز قمری پا، ز بلبل پر شکستند برفت از روی رونق بوستان را چه دولت بی گلستان باغبان را ز جانسوز اخگری برخاست دودی نه تاری ماند زان دیبا، نه پودی بخود هر شاخهای لرزید ناگاه فتاد آن برگ مسکین بر سر راه از آن افتادن بیگه، برآشفت نهان با شاخک پژمان چنین گفت که پروردی مرا روزی در آغوش بروز سختیم کردی فراموش نشاندی شاد چون طفلان بمهدم زمانی شیردادی، گاه شهدم بخاک افتادنم روزی چرا بود نه آخر دایهام باد صبا بود هنوز از شکر نیکیهات شادم چرا بی موجبی دادی به بادم هنرهای تو نیرومندیم داد ره و رسم خوشت، خورسندیم داد گمان میکردم ای یار دلارای که از سعی تو باشم پای بر جای چرا پژمرده گشت این چهر شاداب چه شد کز من گرفتی رونق و آب بیاد رنج روز تنگدستی خوشست از زیردستان سرپرستی نمودی همسر خوبان با غم ز طیب گل، بیاکندی دماغم کنون بگسستیم پیوند یاری ز خورشید و ز باران بهاری دمی کاز باد فروردین شکفتم بدامان تو روزی چند خفتم نسیمی دلکشم آهسته بنشاند مرا بر تن، حریر سبز پوشاند من آنگه خرم و فیروز بودم نخستین مژدهٔ نوروز بودم نویدی داد هر مرغی ز کارم گهرها کرد هر ابری نثارم گرفتم داشتم فرخنده نامی چه حاصل، زیستم صبحی و شامی بگفتا بس نماند برگ بر شاخ حوادث را بود سر پنجه گستاخ چو شاهین قضا را تیز شد چنگ نه از صلحت رسد سودی نه از چنگ چو ماند شبرو ایام بیدار نه م×س×ت اندر امان باشد، نه هشیار جهان را هر دم آئینی و رائی است چمن را هم سموم و هم صبائی است ترا از شاخکی کوته فکندند ولیک از بس درختان ریشه کندند تو از تیر سپهر ار باختی رنگ مرا نیز افکند دست جهان سنگ نخواهد ماند کس دائم بیک حال گل پارین نخواهد رست امسال ندارد عهد گیتی استواری چه خواهی کرد غیر از سازگاری ستمکاری، نخست آئین گرگست چه داند بره کوچک یا بزرگست تو همچون نقطه، درمانی درین کار که چون میگردد این فیروزه پرگار نه تنها بر تو زد گردون شبیخون مرا نیز از دل و دامن چکد خون جهانی سوخت ز اسیب تگرگی چه غم کاز شاخکی افتاد برگی چو تیغ مهرگانی بر ستیزد ز شاخ و برگ، خون ناب ریزد بساط باغ را بی گل صفا نیست تو برگی، برگ را چندان بها نیست چو گل یکهفته ماند و لاله یکروز نزیبد چون توئی را ناله و سوز چو آن گنجینه گلشن را شد از دست چه غم گر برگ خشکی نیست یا هست مرا از خویشتن برتر مپندار تو بشکستی، مرا بشکست بازار کجا گردن فرازد شاخساری که بر سر نیستش برگی و باری نماند بر بلندی هیچ خودخواه درافتد چون تو روزی بر گذرگاه [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
مجموعه اشعار پروین اعتصامی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین