انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
مجموعه اشعار پروین اعتصامی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Miss Nili" data-source="post: 40651" data-attributes="member: 277"><p>براهی در، سلیمان دید موری</p><p>که با پای ملخ میکرد زوری</p><p>بزحمت، خویش را هر سو کشیدی</p><p>وزان بار گران، هر دم خمیدی</p><p>ز هر گردی، برون افتادی از راه</p><p>ز هر بادی، پریدی چون پر کاه</p><p>چنان در کار خود، یکرنگ و یکدل</p><p>که کارآگاه، اندر کار مشکل</p><p>چنان بگرفته راه سعی در پیش</p><p>که فارغ گشته از هر کس، جز از خویش</p><p>نهاش پروای از پای اوفتادن</p><p>نهاش سودای کار از دست دادن</p><p>بتندی گفت کای مسکین نادان</p><p>چرائی فارغ از ملک سلیمان</p><p>مرا در بارگاه عدل، خوانهاست</p><p>بهر خوان سعادت، میهمانهاست</p><p>بیا زین ره، بقصر پادشاهی</p><p>بخور در سفرهٔ ما، هر چه خواهی</p><p>به خار جهل، پای خویش مخراش</p><p>براه نیکبختان، آشنا باش</p><p>ز ما، هم عشرت آموز و هم آرام</p><p>چو ما، هم صبح خوشدل باش و هم شام</p><p>چرا باید چنین خونابه خوردن</p><p>تمام عمر خود را بار بردن</p><p>رهست اینجا و مردم رهگذارند</p><p>مبادا بر سرت پائی گذارند</p><p>مکش بیهوده این بار گران را</p><p>میازار از برای جسم، جان را</p><p>بگفت از سور، کمتر گوی با مور</p><p>که موران را، قناعت خوشتر از سور</p><p>چو اندر لانهٔ خود پادشاهند</p><p>نوال پادشاهان را نخواهند</p><p>برو جائیکه جای چارهسازیست</p><p>که ما را از سلیمان، بی نیازیست</p><p>نیفتد با کسی ما را سر و کار</p><p>که خود، هم توشه داریم و هم انبار</p><p>بجای گرم خود، هستیم ایمن</p><p>ز سرمای دی و تاراج بهمن</p><p>چو ما، خود خادم خویشیم و مخدوم</p><p>بحکم کس نمیگردیم محکوم</p><p>مرا امید راحتهاست زین رنج</p><p>من این پای ملخ ندهم بصد گنج</p><p>مرا یک دانهٔ پوسیده خوشتر</p><p>ز دیهیم و خراج هفت کشور</p><p>گرت همواره باید کامکاری</p><p>ز مور آموز رسم بردباری</p><p>مرو راهی که پایت را ببندند</p><p>مکن کاری که هشیاران بخندند</p><p>گه تدبیر، عاقل باش و بینا</p><p>راه امروز را مسپار فردا</p><p>بکوش اندر بهار زندگانی</p><p>که شد پیرایهٔ پیری، جوانی</p><p>حساب خود، نه کم گیر و نه افزون</p><p>منه پای از گلیم خویش بیرون</p><p>اگر زین شهد، کوتهداری انگشت</p><p>نکوبد هیچ دستی بر سرت مشت</p><p>چه در کار و چه در کار آزمودن</p><p>نباید جز بخود، محتاج بودن</p><p>هر آن موری که زیر پای زوریست</p><p>سلیمانیست، کاندر شکل موریست</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Miss Nili, post: 40651, member: 277"] براهی در، سلیمان دید موری که با پای ملخ میکرد زوری بزحمت، خویش را هر سو کشیدی وزان بار گران، هر دم خمیدی ز هر گردی، برون افتادی از راه ز هر بادی، پریدی چون پر کاه چنان در کار خود، یکرنگ و یکدل که کارآگاه، اندر کار مشکل چنان بگرفته راه سعی در پیش که فارغ گشته از هر کس، جز از خویش نهاش پروای از پای اوفتادن نهاش سودای کار از دست دادن بتندی گفت کای مسکین نادان چرائی فارغ از ملک سلیمان مرا در بارگاه عدل، خوانهاست بهر خوان سعادت، میهمانهاست بیا زین ره، بقصر پادشاهی بخور در سفرهٔ ما، هر چه خواهی به خار جهل، پای خویش مخراش براه نیکبختان، آشنا باش ز ما، هم عشرت آموز و هم آرام چو ما، هم صبح خوشدل باش و هم شام چرا باید چنین خونابه خوردن تمام عمر خود را بار بردن رهست اینجا و مردم رهگذارند مبادا بر سرت پائی گذارند مکش بیهوده این بار گران را میازار از برای جسم، جان را بگفت از سور، کمتر گوی با مور که موران را، قناعت خوشتر از سور چو اندر لانهٔ خود پادشاهند نوال پادشاهان را نخواهند برو جائیکه جای چارهسازیست که ما را از سلیمان، بی نیازیست نیفتد با کسی ما را سر و کار که خود، هم توشه داریم و هم انبار بجای گرم خود، هستیم ایمن ز سرمای دی و تاراج بهمن چو ما، خود خادم خویشیم و مخدوم بحکم کس نمیگردیم محکوم مرا امید راحتهاست زین رنج من این پای ملخ ندهم بصد گنج مرا یک دانهٔ پوسیده خوشتر ز دیهیم و خراج هفت کشور گرت همواره باید کامکاری ز مور آموز رسم بردباری مرو راهی که پایت را ببندند مکن کاری که هشیاران بخندند گه تدبیر، عاقل باش و بینا راه امروز را مسپار فردا بکوش اندر بهار زندگانی که شد پیرایهٔ پیری، جوانی حساب خود، نه کم گیر و نه افزون منه پای از گلیم خویش بیرون اگر زین شهد، کوتهداری انگشت نکوبد هیچ دستی بر سرت مشت چه در کار و چه در کار آزمودن نباید جز بخود، محتاج بودن هر آن موری که زیر پای زوریست سلیمانیست، کاندر شکل موریست [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
مجموعه اشعار پروین اعتصامی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین