انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
مجموعه اشعار پروین اعتصامی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Miss Nili" data-source="post: 40648" data-attributes="member: 277"><p>کاهلی در گوشهای افتاد سست</p><p>خسته و رنجور، اما تندرست</p><p>عنکبوتی دید بر در، گرم کار</p><p>گوشه گیر از سرد و گرم روزگار</p><p>دوک همت را به کار انداخته</p><p>جز ره سعی و عمل نشناخته</p><p>پشت در افتاده، اما پیش بین</p><p>از برای صید، دائم در کمین</p><p>رشتهها رشتی ز مو باریکتر</p><p>زیر و بالا، دورتر، نزدیکتر</p><p>پرده می ویخت پیدا و نهان</p><p>ریسمان می تافت از آب دهان</p><p>درس ها می داد بی نطق و کلام</p><p>فکرها میپخت با نخ های خام</p><p>کاردانان، کار زین سان می کنند</p><p>تا که گویی هست، چوگان می زنند</p><p>گه تبه کردی، گهی آراستی</p><p>گه درافتادی، گهی برخاستی</p><p>کار آماده ولی افزار نه</p><p>دایره صد جا ولی پرگار نه</p><p>زاویه بی حد، مثلث بی شمار</p><p>این مهندس را که بود آموزگار؟!</p><p>کار کرده، صاحب کاری شده</p><p>اندر آن معموره معماری شده</p><p>این چنین سوداگری را سودهاست</p><p>وندرین یک تار، تار و پودهاست</p><p>پای کوبان در نشیب و در فراز</p><p>ساعتی جولا، زمانی بندباز</p><p>پست و بی مقدار، اما سربلند</p><p>ساده و یک دل، ولی مشکل پسند</p><p>اوستاد اندر حساب رسم و خط</p><p>طرح و نقشی خالی از سهو و غلط</p><p>گفت کاهل کاین چه کار سرسری ست؟</p><p>آسمان، زین کار کردنها بری ست</p><p>کوها کارست در این کارگاه</p><p>کس نمیبیند ترا، ای پر کاه</p><p>می تنی تاری که جاروبش کنند؟</p><p>می کشی طرحی که معیوبش کنند؟</p><p>هیچ گه عاقل نسازد خانهای</p><p>که شود از عطسهای ویرانهای</p><p>پایه می سازی ولی سست و خراب</p><p>نقش نیکو می زنی، اما بر آب</p><p>رونقی می جوی گر ارزندهای</p><p>دیبهای می باف گر بافندهای</p><p>کس ز خلقان تو پیراهن نکرد</p><p>وین نخ پوسیده در سوزن نکرد</p><p>کس نخواهد دیدنت در پشت در</p><p>کس نخواهد خواندنت ز اهل هنر</p><p>بی سر و سامانی از دود و دمی</p><p>غرق در طوفانی از آه و نمی</p><p>کس نخواهد دادنت پشم و کلاف</p><p>کس نخواهد گفت کشمیری بباف</p><p>بس زبر دست ست چرخ کینهتوز</p><p>پنبه ی خود را در این آتش مسوز</p><p>چون تو نساجی، نخواهد داشت مزد</p><p>دزد شد گیتی، تو نیز از وی بدزد</p><p>خسته کردی زین تنیدن پا و دست</p><p>رو بخواب امروز، فردا نیز هست</p><p>تا نخوردی پشت پایی از جهان</p><p>خویش را زین گوشه گیری وارهان</p><p>گفت آگه نیستی ز اسرار من</p><p>چند خندی بر در و دیوار من؟!</p><p>علم ره بنمودن از حق، پا ز ما</p><p>قدرت و یاری از او، یارا ز ما</p><p>تو به فکر خفتنی در این رباط</p><p>فارغی زین کارگاه و زین بساط</p><p>در تکاپوییم ما در راه دوست</p><p>کارفرما او و کارآگاه اوست</p><p>گر چه اندر کنج عزلت ساکنم</p><p>شور و غوغایی ست اندر باطنم</p><p>دست من بر دستگاه محکمی ست</p><p>هر نخ اندر چشم من ابریشمی است</p><p>کار ما گر سهل و گر دشوار بود</p><p>کارگر می خواست، زیرا کار بود</p><p>صنعت ما پردههای ما بس است</p><p>تار ما هم دیبه و هم اطلس است</p><p>ما نمیبافیم از بهر فروش</p><p>ما نمی گوییم کاین دیبا بپوش</p><p>عیب ما زین پردهها پوشیده شد</p><p>پرده ی پندار تو پوسیده شد</p><p>گر، درد این پرده، چرخ پرده در</p><p>رخت بر بندم، روم جای دگر</p><p>گر سحر ویران کنند این سقف و بام</p><p>خانه ی دیگر بسازم وقت شام</p><p>گر ز یک کنجم براند روزگار</p><p>گوشه ی دیگر نمایم اختیار</p><p>ما که عمری پردهداری کردهایم</p><p>در حوادث، بردباری کردهایم</p><p>گاه جاروبست و گه گرد و نسیم</p><p>کهنه نتوان کرد این عهد قدیم</p><p>ما نمیترسیم از تقدیر و بخت</p><p>آگهیم از عمق این گرداب سخت</p><p>آنکه داد این دوک، ما را رایگان</p><p>پنبه خواهد داد بهر ریسمان</p><p>هست بازاری دگر، ای خواجه تاش</p><p>کاندر آنجا میشناسند این قماش</p><p>صد خریدار و هزاران گنج زر</p><p>نیست چون یک دیده ی صاحب نظر</p><p>تو ندیدی پرده ی دیوار را</p><p>چون ببینی پرده ی اسرار را</p><p>خرده میگیری همی بر عنکبوت</p><p>خود نداری هیچ جز باد بروت</p><p>ما تمام از ابتدا بافندهایم</p><p>حرفت ما این بود تا زندهایم</p><p>سعی کردیم آنچه فرصت یافتیم</p><p>بافتیم و بافتیم و بافتیم</p><p>پیشهام این ست، گر کم یا زیاد</p><p>من شدم شاگرد و ایام اوستاد</p><p>کار ما اینگونه شد، کار تو چیست؟</p><p>بار ما خالی است، دربار تو چیست؟</p><p>می نهم دامی، شکاری می زنم</p><p>جولهام، هر لحظه تاری میتنم</p><p>خانه ی من از غباری چون هباست</p><p>آن سرایی که تو می سازی کجاست؟</p><p>خانه ی من ریخت از باد هوا</p><p>خرمن تو سوخت از برق هوی</p><p>من بری گشتم ز آرام و فراغ</p><p>تو فکندی باد نخوت در دماغ</p><p>ما زدیم این خیمه ی سعی و عمل</p><p>تا بدانی قدر وقت بی بدل</p><p>گر که محکم بود و گر سست این بنا</p><p>از برای ماست، نز بهر شما</p><p>گر به کار خویش میپرداختی</p><p>خانهای زین آب و گل میساختی</p><p>می گرفتی گر به همت رشتهای</p><p>داشتی در دست خود سر رشتهای</p><p>عارفان، از جهل رخ برتافتند</p><p>تار و پودی چند در هم بافتند</p><p>دوختند این ریسمان ها را به هم</p><p>از دراز و کوته و بسیار و کم</p><p>رنگرز شو، تا که در خم هست رنگ</p><p>برق شد فرصت، نمی داند درنگ</p><p>گر بنایی هست باید برفراشت</p><p>ای بسا امروز کان فردا نداشت</p><p>نقد امروز ار ز کف بیرون کنیم</p><p>گر که فردایی نباشد، چون کنیم؟</p><p>عنکبوت، ای دوست، جولای خداست</p><p>چرخهاش می گردد، اما بی صداست</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Miss Nili, post: 40648, member: 277"] کاهلی در گوشهای افتاد سست خسته و رنجور، اما تندرست عنکبوتی دید بر در، گرم کار گوشه گیر از سرد و گرم روزگار دوک همت را به کار انداخته جز ره سعی و عمل نشناخته پشت در افتاده، اما پیش بین از برای صید، دائم در کمین رشتهها رشتی ز مو باریکتر زیر و بالا، دورتر، نزدیکتر پرده می ویخت پیدا و نهان ریسمان می تافت از آب دهان درس ها می داد بی نطق و کلام فکرها میپخت با نخ های خام کاردانان، کار زین سان می کنند تا که گویی هست، چوگان می زنند گه تبه کردی، گهی آراستی گه درافتادی، گهی برخاستی کار آماده ولی افزار نه دایره صد جا ولی پرگار نه زاویه بی حد، مثلث بی شمار این مهندس را که بود آموزگار؟! کار کرده، صاحب کاری شده اندر آن معموره معماری شده این چنین سوداگری را سودهاست وندرین یک تار، تار و پودهاست پای کوبان در نشیب و در فراز ساعتی جولا، زمانی بندباز پست و بی مقدار، اما سربلند ساده و یک دل، ولی مشکل پسند اوستاد اندر حساب رسم و خط طرح و نقشی خالی از سهو و غلط گفت کاهل کاین چه کار سرسری ست؟ آسمان، زین کار کردنها بری ست کوها کارست در این کارگاه کس نمیبیند ترا، ای پر کاه می تنی تاری که جاروبش کنند؟ می کشی طرحی که معیوبش کنند؟ هیچ گه عاقل نسازد خانهای که شود از عطسهای ویرانهای پایه می سازی ولی سست و خراب نقش نیکو می زنی، اما بر آب رونقی می جوی گر ارزندهای دیبهای می باف گر بافندهای کس ز خلقان تو پیراهن نکرد وین نخ پوسیده در سوزن نکرد کس نخواهد دیدنت در پشت در کس نخواهد خواندنت ز اهل هنر بی سر و سامانی از دود و دمی غرق در طوفانی از آه و نمی کس نخواهد دادنت پشم و کلاف کس نخواهد گفت کشمیری بباف بس زبر دست ست چرخ کینهتوز پنبه ی خود را در این آتش مسوز چون تو نساجی، نخواهد داشت مزد دزد شد گیتی، تو نیز از وی بدزد خسته کردی زین تنیدن پا و دست رو بخواب امروز، فردا نیز هست تا نخوردی پشت پایی از جهان خویش را زین گوشه گیری وارهان گفت آگه نیستی ز اسرار من چند خندی بر در و دیوار من؟! علم ره بنمودن از حق، پا ز ما قدرت و یاری از او، یارا ز ما تو به فکر خفتنی در این رباط فارغی زین کارگاه و زین بساط در تکاپوییم ما در راه دوست کارفرما او و کارآگاه اوست گر چه اندر کنج عزلت ساکنم شور و غوغایی ست اندر باطنم دست من بر دستگاه محکمی ست هر نخ اندر چشم من ابریشمی است کار ما گر سهل و گر دشوار بود کارگر می خواست، زیرا کار بود صنعت ما پردههای ما بس است تار ما هم دیبه و هم اطلس است ما نمیبافیم از بهر فروش ما نمی گوییم کاین دیبا بپوش عیب ما زین پردهها پوشیده شد پرده ی پندار تو پوسیده شد گر، درد این پرده، چرخ پرده در رخت بر بندم، روم جای دگر گر سحر ویران کنند این سقف و بام خانه ی دیگر بسازم وقت شام گر ز یک کنجم براند روزگار گوشه ی دیگر نمایم اختیار ما که عمری پردهداری کردهایم در حوادث، بردباری کردهایم گاه جاروبست و گه گرد و نسیم کهنه نتوان کرد این عهد قدیم ما نمیترسیم از تقدیر و بخت آگهیم از عمق این گرداب سخت آنکه داد این دوک، ما را رایگان پنبه خواهد داد بهر ریسمان هست بازاری دگر، ای خواجه تاش کاندر آنجا میشناسند این قماش صد خریدار و هزاران گنج زر نیست چون یک دیده ی صاحب نظر تو ندیدی پرده ی دیوار را چون ببینی پرده ی اسرار را خرده میگیری همی بر عنکبوت خود نداری هیچ جز باد بروت ما تمام از ابتدا بافندهایم حرفت ما این بود تا زندهایم سعی کردیم آنچه فرصت یافتیم بافتیم و بافتیم و بافتیم پیشهام این ست، گر کم یا زیاد من شدم شاگرد و ایام اوستاد کار ما اینگونه شد، کار تو چیست؟ بار ما خالی است، دربار تو چیست؟ می نهم دامی، شکاری می زنم جولهام، هر لحظه تاری میتنم خانه ی من از غباری چون هباست آن سرایی که تو می سازی کجاست؟ خانه ی من ریخت از باد هوا خرمن تو سوخت از برق هوی من بری گشتم ز آرام و فراغ تو فکندی باد نخوت در دماغ ما زدیم این خیمه ی سعی و عمل تا بدانی قدر وقت بی بدل گر که محکم بود و گر سست این بنا از برای ماست، نز بهر شما گر به کار خویش میپرداختی خانهای زین آب و گل میساختی می گرفتی گر به همت رشتهای داشتی در دست خود سر رشتهای عارفان، از جهل رخ برتافتند تار و پودی چند در هم بافتند دوختند این ریسمان ها را به هم از دراز و کوته و بسیار و کم رنگرز شو، تا که در خم هست رنگ برق شد فرصت، نمی داند درنگ گر بنایی هست باید برفراشت ای بسا امروز کان فردا نداشت نقد امروز ار ز کف بیرون کنیم گر که فردایی نباشد، چون کنیم؟ عنکبوت، ای دوست، جولای خداست چرخهاش می گردد، اما بی صداست [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
مجموعه اشعار پروین اعتصامی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین