انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
بازدیدهای مهمان دارای محدودیت میباشند.
تعداد محدودی بازدید از انجمن برای شما باقی مانده است
4 بازدید باقیماندهی مهمان
برای حذف این محدودیت، اکنون ثبتنام کنید
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
لیلی و مجنون
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="~Romaysa_paX~" data-source="post: 18052" data-attributes="member: 21"><p>لیلی نه که لعبت حصاری</p><p>دز بانوی قلعه عماری</p><p>گشت از دم یار چون دم مار</p><p>یعنی به هزار غم گرفتار</p><p>دلتنگ چه دستگاه یارش</p><p>در بستهتر از حساب کارش</p><p>در حلقه رشته گرهمند</p><p>زندانی بند گشته بیبند</p><p>شویش همه روزه داشتی پاس</p><p>پیرامن در شکستی الماس</p><p>تا نگریزد شبی چو مستان</p><p>در رخنه دیر بتپرستان</p><p>با او ز خوشی و مهربانی</p><p>کردی همه روزه جانفشانی</p><p>لیلی ز سر گرفته چهری</p><p>دیدی سوی او به سرد مهری</p><p>روزی که نواله بیمگس بود</p><p>شب زنگی و حجره بی عسس بود</p><p>لیلی به در آمد از در کوی</p><p>مشغول به یار و فارغ از شوی</p><p>در رهگذری نشست دلتنگ</p><p>دور از ره دشمنان به فرسنگ</p><p>میجست کسی که آید از راه</p><p>باشد ز حدیث یارش آگاه</p><p>ناگاه پدید شد همان پیر</p><p>کز چارهگری نکرد تقصیر</p><p>در راه روش چو خضر پویان</p><p>هنجار نمای و راهجویان</p><p>پرسیدش لعبت حصاری</p><p>کز کار فلک خبر چه داری</p><p>آن وحش نشین وحشتآمیز</p><p>بر یاد که میکند زبان تیز</p><p>پیر از سر مهر گفت کای ماه</p><p>آن یوسف بی تو مانده در چاه</p><p>آن قلزم نا نشسته از موج</p><p>وان ماه جدا فتاده از اوج</p><p>آواز گشاده چون منادی</p><p>میگردد در میان وادی</p><p>لیلی گویان به هر دو گامی</p><p>لیلی جویان به هر مقامی</p><p>از نیک و بد خودش خبر نیست</p><p>جز بر ره لیلیش گذر نیست</p><p>لیلی چو شد آگه از چنین حال</p><p>شد سرو بنش ز ناله چون نال</p><p>از طاقچه دو نرگس جفت</p><p>بر سفت سمن عقیق میسفت</p><p>گفتا منم آن رفیق دلسوز</p><p>کز من شده روز او بدین روز</p><p>از درد نیم به یک زمان فرد</p><p>فرقست میان ما در این درد</p><p>او بر سر کوه میکشد راه</p><p>من در بن چاه میزنم آه</p><p>از گوش گشاد گوهری چند</p><p>بوسید و به پیش پیر افکند</p><p>کاین را بستان و باز پس گرد</p><p>با او نفسی دو هم نفس گرد</p><p>نزدیک من آرش از ره دور</p><p>چندانکه نظر کنم در آن نور</p><p>حالی که بیاوری ز راهش</p><p>بنشان به فلان نشانه گاهش</p><p>نزدیک من آی تا من آیم</p><p>پنهان به رخش نظر گشایم</p><p>بینم که چه آب و رنگ دارد</p><p>در وزن وفا چه سنگ دارد</p><p>باشد که ز گفتهای خویشم</p><p>خواند دو سه بیت تازه پیشم</p><p>گردد گره من اوفتاده</p><p>از خواندن بیت او گشاده</p><p>پیر آن در سفته بر کمر بست</p><p>زان در نسفته رخت بربست</p><p>دستی سلب خلل ندیده</p><p>برد از پی آن سلب دریده</p><p>شد کوه به کوه تیز چون باد</p><p>گاهی به خراب و گه به آباد</p><p>روزی دو سه جستش اندران بوم</p><p>واحوال ویش نگشت معلوم</p><p>تا عاقبتش فتاده بر خاک</p><p>در دامن کوه یافت غمناک</p><p>پیرامون او درندهای چند</p><p>خازن شده چون خزینه را بند</p><p>مجنون چو ز دور دید در پیر</p><p>چون طفل نمود میل بر شیر</p><p>زد بر ددگان به تندی آواز</p><p>تا سر نکشند سوی او باز</p><p>چون وحش جدا شد از کنارش</p><p>پیر آمد و شد سپاس دارش</p><p>اول سر خویش بر زمین زد</p><p>وانگه در عذر و آفرین زد</p><p>گفت ای به تو ملک عشق بر پای</p><p>تا باشد عشق باش برجای</p><p>لیلی که جمیله جهانست</p><p>در دوستی تو تا به جانست</p><p>دیریست که روی تو ندیدست</p><p>نز لفظ تو نکتهای شنیدست</p><p>کوشد که یکی دمت ببیند</p><p>با تو دو بدو بهم نشیند</p><p>تو نیز شوی به روی او شاد</p><p>از بند فراق گردی آزاد</p><p>خوانی غزلی دو رامشانگیز</p><p>بازار گذشته را کنی تیز</p><p>نخلستانیست خوب و خوش رنگ</p><p>درهم شده همچو بیشه تنگ</p><p>بر اوج سپهر سرکشیده</p><p>زیرش همه سبزه بر دمیده</p><p>میعادگه بهارت آنجاست</p><p>آنجاست کلید کارت آنجاست</p><p>آنگه سلبی که داشت در بند</p><p>پوشید در او به عهد و سوگند</p><p>مجنون کمر موافقت بست</p><p>از کشمکش مخالفت رست</p><p>پی بر پی او نهاد و بشتافت</p><p>در تشنگی آب زندگی یافت</p><p>تشنه ز فرات چون گریزد</p><p>با غالیه باد چون ستیزد</p><p>با او ددگان به عهد همراه</p><p>چون لشگر نیک عهد با شاه</p><p>اقبال مطیع و بخت منقاد</p><p>آمد به قرار گاه میعاد</p><p>بنشست به زیر نخل منظور</p><p>آماجگهی ددان از او دور</p><p>پیر آمد وز آنچه کرد بنیاد</p><p>با آن بت خرگهی خبر داد</p><p>خرگاه نشین بت پریروی</p><p>همچون پریان پرید از آن کوی</p><p>زانسوتر یار خود به ده گام</p><p>آرام گرفت و رفت از آرام</p><p>فرمود به پیر کای جوانمرد</p><p>زین بیش مرا نماند ناورد</p><p>زینگونه که شمع میفروزم</p><p>گر پیشترک روم بسوزم</p><p>زین بیش قدم زمان هلاکست</p><p>در مذهب عشق عیب ناکست</p><p>زان حرف که عیبناک باشد</p><p>آن به که جریده پاک باشد</p><p>تا چون که به داوری نشینم</p><p>از کرده خجالتی نبینم</p><p>او نیز که عاشق تمامست</p><p>زین بیش غرض بر او حرامست</p><p>در خواه کزان زبان چون قند</p><p>تشریف دهد به بیتکی چند</p><p>او خواند بیت و من کنم گوش</p><p>او آرد باده من کنم نوش</p><p>پیر از سر آن بهار نوبر</p><p>آمد بر آن بهار دیگر</p><p>دیدش به زمین بر اوفتاده</p><p>آرام رمیده هوش داده</p><p>بادی ز دریغ بر دلش راند</p><p>آبی ز سرشک بر وی افشاند</p><p>چون هوش به مغز او درآمد</p><p>با پیر نشست و خوش برآمد</p><p>کرد آنگهی از نشید آواز</p><p>این بیتک چند را سرآغاز</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="~Romaysa_paX~, post: 18052, member: 21"] لیلی نه که لعبت حصاری دز بانوی قلعه عماری گشت از دم یار چون دم مار یعنی به هزار غم گرفتار دلتنگ چه دستگاه یارش در بستهتر از حساب کارش در حلقه رشته گرهمند زندانی بند گشته بیبند شویش همه روزه داشتی پاس پیرامن در شکستی الماس تا نگریزد شبی چو مستان در رخنه دیر بتپرستان با او ز خوشی و مهربانی کردی همه روزه جانفشانی لیلی ز سر گرفته چهری دیدی سوی او به سرد مهری روزی که نواله بیمگس بود شب زنگی و حجره بی عسس بود لیلی به در آمد از در کوی مشغول به یار و فارغ از شوی در رهگذری نشست دلتنگ دور از ره دشمنان به فرسنگ میجست کسی که آید از راه باشد ز حدیث یارش آگاه ناگاه پدید شد همان پیر کز چارهگری نکرد تقصیر در راه روش چو خضر پویان هنجار نمای و راهجویان پرسیدش لعبت حصاری کز کار فلک خبر چه داری آن وحش نشین وحشتآمیز بر یاد که میکند زبان تیز پیر از سر مهر گفت کای ماه آن یوسف بی تو مانده در چاه آن قلزم نا نشسته از موج وان ماه جدا فتاده از اوج آواز گشاده چون منادی میگردد در میان وادی لیلی گویان به هر دو گامی لیلی جویان به هر مقامی از نیک و بد خودش خبر نیست جز بر ره لیلیش گذر نیست لیلی چو شد آگه از چنین حال شد سرو بنش ز ناله چون نال از طاقچه دو نرگس جفت بر سفت سمن عقیق میسفت گفتا منم آن رفیق دلسوز کز من شده روز او بدین روز از درد نیم به یک زمان فرد فرقست میان ما در این درد او بر سر کوه میکشد راه من در بن چاه میزنم آه از گوش گشاد گوهری چند بوسید و به پیش پیر افکند کاین را بستان و باز پس گرد با او نفسی دو هم نفس گرد نزدیک من آرش از ره دور چندانکه نظر کنم در آن نور حالی که بیاوری ز راهش بنشان به فلان نشانه گاهش نزدیک من آی تا من آیم پنهان به رخش نظر گشایم بینم که چه آب و رنگ دارد در وزن وفا چه سنگ دارد باشد که ز گفتهای خویشم خواند دو سه بیت تازه پیشم گردد گره من اوفتاده از خواندن بیت او گشاده پیر آن در سفته بر کمر بست زان در نسفته رخت بربست دستی سلب خلل ندیده برد از پی آن سلب دریده شد کوه به کوه تیز چون باد گاهی به خراب و گه به آباد روزی دو سه جستش اندران بوم واحوال ویش نگشت معلوم تا عاقبتش فتاده بر خاک در دامن کوه یافت غمناک پیرامون او درندهای چند خازن شده چون خزینه را بند مجنون چو ز دور دید در پیر چون طفل نمود میل بر شیر زد بر ددگان به تندی آواز تا سر نکشند سوی او باز چون وحش جدا شد از کنارش پیر آمد و شد سپاس دارش اول سر خویش بر زمین زد وانگه در عذر و آفرین زد گفت ای به تو ملک عشق بر پای تا باشد عشق باش برجای لیلی که جمیله جهانست در دوستی تو تا به جانست دیریست که روی تو ندیدست نز لفظ تو نکتهای شنیدست کوشد که یکی دمت ببیند با تو دو بدو بهم نشیند تو نیز شوی به روی او شاد از بند فراق گردی آزاد خوانی غزلی دو رامشانگیز بازار گذشته را کنی تیز نخلستانیست خوب و خوش رنگ درهم شده همچو بیشه تنگ بر اوج سپهر سرکشیده زیرش همه سبزه بر دمیده میعادگه بهارت آنجاست آنجاست کلید کارت آنجاست آنگه سلبی که داشت در بند پوشید در او به عهد و سوگند مجنون کمر موافقت بست از کشمکش مخالفت رست پی بر پی او نهاد و بشتافت در تشنگی آب زندگی یافت تشنه ز فرات چون گریزد با غالیه باد چون ستیزد با او ددگان به عهد همراه چون لشگر نیک عهد با شاه اقبال مطیع و بخت منقاد آمد به قرار گاه میعاد بنشست به زیر نخل منظور آماجگهی ددان از او دور پیر آمد وز آنچه کرد بنیاد با آن بت خرگهی خبر داد خرگاه نشین بت پریروی همچون پریان پرید از آن کوی زانسوتر یار خود به ده گام آرام گرفت و رفت از آرام فرمود به پیر کای جوانمرد زین بیش مرا نماند ناورد زینگونه که شمع میفروزم گر پیشترک روم بسوزم زین بیش قدم زمان هلاکست در مذهب عشق عیب ناکست زان حرف که عیبناک باشد آن به که جریده پاک باشد تا چون که به داوری نشینم از کرده خجالتی نبینم او نیز که عاشق تمامست زین بیش غرض بر او حرامست در خواه کزان زبان چون قند تشریف دهد به بیتکی چند او خواند بیت و من کنم گوش او آرد باده من کنم نوش پیر از سر آن بهار نوبر آمد بر آن بهار دیگر دیدش به زمین بر اوفتاده آرام رمیده هوش داده بادی ز دریغ بر دلش راند آبی ز سرشک بر وی افشاند چون هوش به مغز او درآمد با پیر نشست و خوش برآمد کرد آنگهی از نشید آواز این بیتک چند را سرآغاز [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
لیلی و مجنون
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین