انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
بازدیدهای مهمان دارای محدودیت میباشند.
تعداد محدودی بازدید از انجمن برای شما باقی مانده است
1 بازدید باقیماندهی مهمان
برای حذف این محدودیت، اکنون ثبتنام کنید
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
لیلی و مجنون
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="~Romaysa_paX~" data-source="post: 18043" data-attributes="member: 21"><p>چون دید پدر که دردمند است</p><p></p><p>در عالم عشق شهر بند است</p><p></p><p>برداشت ازو امید بهبود</p><p></p><p>کان رشته تب پر از گره بود</p><p></p><p>گفت ای جگر و جگرخور من</p><p></p><p>هم غل من و هم افسر من</p><p></p><p>نومیدی تو سماع کردم</p><p></p><p>خود را و ترا وداع کردم</p><p></p><p>افتاد پدر ز کار بگری</p><p></p><p>بگری به سزا و زار بگری</p><p></p><p>در گردنم آر دست و برخیز</p><p></p><p>آبی ز سرشک بر رخم ریز</p><p></p><p>تا غسل سفر کنم بدان آب</p><p></p><p>در مهد سفر خوشم برد خواب</p><p></p><p>این بازپسین دم رحیل است</p><p></p><p>در دیده به جای سرمه میل است</p><p></p><p>در بر گیرم نه جای ناز است</p><p></p><p>تا توشه کنم که ره دراز است</p><p></p><p>زین عالم رخت بر نهادم</p><p></p><p>در عالم دیگر اوفتادم</p><p></p><p>هم دور نیم ز عالم تو</p><p></p><p>میمیرم و میخورم غم تو</p><p></p><p>با اینکه چو دیده نازنینی</p><p></p><p>بدرود که دیگرم نبینی</p><p></p><p>بدرود که رخت راه بستم</p><p></p><p>در کشتی رفتگان نشستم</p><p></p><p>بدرود که بار بر نهادم</p><p></p><p>در قبض قیامت اوفتادم</p><p></p><p>بدرود که خویشی از میان رفت</p><p></p><p>ما دیر شدیم و کاروان رفت</p><p></p><p>بدرود که عزم کوچ کردم</p><p></p><p>رفتم نه چنان که باز گردم</p><p></p><p>چون از سر این درود بگذشت</p><p></p><p>بدرودش کرد و باز پس گشت</p><p></p><p>آمد به سرای خویش رنجور</p><p></p><p>نزدیک بدانکه جان شود دور</p><p></p><p>روزی دو ز روی ناتوانی</p><p></p><p>میکرد به غصه زندگانی</p><p></p><p>ناگه اجل از کمین برون تاخت</p><p></p><p>ناساخته کار کار او ساخت</p><p></p><p>مرغ فلکی برون شد از دام</p><p></p><p>در مقعد صدق یافت آرام</p><p></p><p>عرشی به طناب عرش زد دست</p><p></p><p>خاکی به نشیب خاک پیوست</p><p></p><p>آسوده کسیست کو در این دیر</p><p></p><p>ناسوده بود چو ماه در سیر</p><p></p><p>در خانه غم بقا نگیرد</p><p></p><p>چون برق بزاید و بمیرد</p><p></p><p>در منزل عالم سپنجی</p><p></p><p>آسوده مباش تا نرنجی</p><p></p><p>آنکس که در این دهش مقامست</p><p></p><p>آسوده دلی بر او حرامست</p><p></p><p>آن مرد کزین حصار جان برد</p><p></p><p>آن مرد در این نه این در آن مرد</p><p></p><p>دیویست جهان فرشته صورت</p><p></p><p>در بند هلاک تو ضرورت</p><p></p><p>در کاسش نیست جز جگر چیز</p><p></p><p>وز پهلوی تست آن جگر نیز</p><p></p><p>سرو تو در این چمن دریغ است</p><p></p><p>کابش نمک و گیاش تیغ است</p><p></p><p>تا چند غم زمانه خوردن</p><p></p><p>تازیدن و تازیانه خوردن</p><p></p><p>عالم خوش خور که عالم اینست</p><p></p><p>تو در غم عالمی غم اینست</p><p></p><p>آن مار بود نه مرد چالاک</p><p></p><p>کو گنج رها کند خورد خاک</p><p></p><p>خوشخور که گل جهانفروزی</p><p></p><p>چون مار مباش خاک روزی</p><p></p><p>عمر است غرض به عمر در پیچ</p><p></p><p>چون عمر نماند گو ممان هیچ</p><p></p><p>سیم ارچه صلاح خوب و زشتی است</p><p></p><p>لنگر شکن هزار کشتی است</p><p></p><p>چون چه مستان مدار در چنگ</p><p></p><p>بستان و بده چو آسیا سنگ</p><p></p><p>چون بستانی بیایدت داد</p><p></p><p>کز داد و ستد جهان شد آباد</p><p></p><p>چون بارت نیست باج نبود</p><p></p><p>بر ویرانی خراج نبود</p><p></p><p>زانان که جنیبه با تو راندند</p><p></p><p>بنگر به جریده تا که ماندند</p><p></p><p>رفتند کیان و دین پرستان</p><p></p><p>ماندند جهان به زیر دستان</p><p></p><p>این قوم کیان و آن کیانند</p><p></p><p>بر جای کیان نگر کیانند</p><p></p><p>هم پایه آن سران نگردی</p><p></p><p>الا به طریق نیک مردی</p><p></p><p>نیکی کن و از بدی بیندیش</p><p></p><p>نیک آید نیک را فرا پیش</p><p></p><p>بد با تو نکرد هر که بد کرد</p><p></p><p>کان بد به یقین به جای خود کرد</p><p></p><p>نیکی بکن و به چه در انداز</p><p></p><p>کز چه به تو روی برکند باز</p><p></p><p>هر نیک و بدی که در نوائیست</p><p></p><p>در گنبد عالمش صدائیست</p><p></p><p>با کوه کسی که راز گوید</p><p></p><p>کوه آنچه شنید باز گوید</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="~Romaysa_paX~, post: 18043, member: 21"] چون دید پدر که دردمند است در عالم عشق شهر بند است برداشت ازو امید بهبود کان رشته تب پر از گره بود گفت ای جگر و جگرخور من هم غل من و هم افسر من نومیدی تو سماع کردم خود را و ترا وداع کردم افتاد پدر ز کار بگری بگری به سزا و زار بگری در گردنم آر دست و برخیز آبی ز سرشک بر رخم ریز تا غسل سفر کنم بدان آب در مهد سفر خوشم برد خواب این بازپسین دم رحیل است در دیده به جای سرمه میل است در بر گیرم نه جای ناز است تا توشه کنم که ره دراز است زین عالم رخت بر نهادم در عالم دیگر اوفتادم هم دور نیم ز عالم تو میمیرم و میخورم غم تو با اینکه چو دیده نازنینی بدرود که دیگرم نبینی بدرود که رخت راه بستم در کشتی رفتگان نشستم بدرود که بار بر نهادم در قبض قیامت اوفتادم بدرود که خویشی از میان رفت ما دیر شدیم و کاروان رفت بدرود که عزم کوچ کردم رفتم نه چنان که باز گردم چون از سر این درود بگذشت بدرودش کرد و باز پس گشت آمد به سرای خویش رنجور نزدیک بدانکه جان شود دور روزی دو ز روی ناتوانی میکرد به غصه زندگانی ناگه اجل از کمین برون تاخت ناساخته کار کار او ساخت مرغ فلکی برون شد از دام در مقعد صدق یافت آرام عرشی به طناب عرش زد دست خاکی به نشیب خاک پیوست آسوده کسیست کو در این دیر ناسوده بود چو ماه در سیر در خانه غم بقا نگیرد چون برق بزاید و بمیرد در منزل عالم سپنجی آسوده مباش تا نرنجی آنکس که در این دهش مقامست آسوده دلی بر او حرامست آن مرد کزین حصار جان برد آن مرد در این نه این در آن مرد دیویست جهان فرشته صورت در بند هلاک تو ضرورت در کاسش نیست جز جگر چیز وز پهلوی تست آن جگر نیز سرو تو در این چمن دریغ است کابش نمک و گیاش تیغ است تا چند غم زمانه خوردن تازیدن و تازیانه خوردن عالم خوش خور که عالم اینست تو در غم عالمی غم اینست آن مار بود نه مرد چالاک کو گنج رها کند خورد خاک خوشخور که گل جهانفروزی چون مار مباش خاک روزی عمر است غرض به عمر در پیچ چون عمر نماند گو ممان هیچ سیم ارچه صلاح خوب و زشتی است لنگر شکن هزار کشتی است چون چه مستان مدار در چنگ بستان و بده چو آسیا سنگ چون بستانی بیایدت داد کز داد و ستد جهان شد آباد چون بارت نیست باج نبود بر ویرانی خراج نبود زانان که جنیبه با تو راندند بنگر به جریده تا که ماندند رفتند کیان و دین پرستان ماندند جهان به زیر دستان این قوم کیان و آن کیانند بر جای کیان نگر کیانند هم پایه آن سران نگردی الا به طریق نیک مردی نیکی کن و از بدی بیندیش نیک آید نیک را فرا پیش بد با تو نکرد هر که بد کرد کان بد به یقین به جای خود کرد نیکی بکن و به چه در انداز کز چه به تو روی برکند باز هر نیک و بدی که در نوائیست در گنبد عالمش صدائیست با کوه کسی که راز گوید کوه آنچه شنید باز گوید [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
لیلی و مجنون
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین