انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصیدههای سنایی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Alex" data-source="post: 53842" data-attributes="member: 498"><p>ای بنده به درگاه من آنگاه بر آیی</p><p>کز جان قدمی سازی و در راه درآیی</p><p>ای خواست جدا گردی چونان که درین ره</p><p>هم خواست نداند که تو خواهندهٔ مایی</p><p>ای سینه قدم ساخته جان نیز برافشان</p><p>بر مژدهٔ این نکته که گفتم تو مرایی</p><p>با قرب من آنگاه قرین گردی کز دل</p><p>از جاه فرود آیی و در چاه درآیی</p><p>ای عاصی چون وقت عصات آمده بنشین</p><p>پیش چو خودی از چه عصاوار بپایی</p><p>بخشنده چو ماییم ز ما بین که حقیقت</p><p>ننگست به جز بر در بخشنده گدایی</p><p>ای دیده غذاساخته از بهر لقا را</p><p>بیدیده شو از گریه چو مشتاق لقایی</p><p>زین بیم اگر آب همی باری ازین پس</p><p>جان باز که صعبست پس از وصل جدایی</p><p>خواهی که رها گردی ازین بیم مرا خوان</p><p>در جمع فقیهالامم از بهر رهایی</p><p>خورشید زمین یوسف احمد که ز خاطر</p><p>حل کرد همه مشکل تقدیر سمایی</p><p>آن شاه امامان که عروسان سخن را</p><p>از تربیت اوست به هر روز روایی</p><p>از قدر اثیری شد وز طبع محیطی</p><p>از حلم زمینی شد وز لطف هوایی</p><p>خواهند که باشند چنو بر سر منبر</p><p>بیدانش و بیخرده امامان قضایی</p><p>آری ز پر این هر دو پرانند ولیکن</p><p>از جغد ندیدست کسی فر همایی</p><p>یارب که مبادیش فنایی که زمانه</p><p>ناورده چنو نادره در دار فنایی</p><p>شادی کن ازین پیر تو ای شمع جوانان</p><p>در بار که از اصل تو هم زان در یایی</p><p>آفاق پر از گوهر و در کن چو برادر</p><p>کز علم و سخا حیدری و حاتم طایی</p><p>حقا که ز زیب سخن و زین جمالت</p><p>ختمست در القاب تو زین العلمایی</p><p>چون حکم مقدر به گه بخشش رویی</p><p>چون عمر گذشته به گه بخل قفایی</p><p>چون عمر خطاب سر سنت و دینی</p><p>چون حیدر کرار در علم و سخایی</p><p>از خاک درنگی تو و از باد لطافت</p><p>از آتش نوری تو و از آب صفایی</p><p>از منقبت و رای مصابی و مصیبی</p><p>وز مکرمت و بخت صبیئی و صبایی</p><p>پس حمد کرا زیبد کز زیب عبادت</p><p>بیمار گنه را تو چو الحمد شفایی</p><p>پس درد کجا ماند در دیدهٔ دانش</p><p>چون دیدهٔ او را ز لطیفی تو دوایی</p><p>شرع از تو همی بالد کز آب عنایت</p><p>اندر چمن فایده با نشو و نمایی</p><p>گر چرخ فلک خصم تو باشد تو به حجت</p><p>با چرخ بکوشی به همه حال و برآیی</p><p>صد مجلس پر در کنی ای گوهر دانش</p><p>چون آن دو بسد را به عبارت بگشایی</p><p>صد نرگس پر ژاله کنی ای چمن فضل</p><p>گر غنچه صفت لب به سخن باز نمایی</p><p>جانها به سوی دار بقا رفتن سازند</p><p>چون ساز سخن باشدت از دار بقایی</p><p>این قاعدهٔ دانش ازین مایهٔ اندک</p><p>جان تو و حقا که خداییست خدایی</p><p>بخت تو همی ماند از علم چو گردون</p><p>عالی شود از تربیت ملک علایی</p><p>خورشید شریعت شدی و ناصح و حاسد</p><p>گفت این و رهی داد برین گفت گوایی</p><p>مجدود شد و یافت سنا نزد تو بیشک</p><p>از جود تو و جاه تو مجدود سنایی</p><p>تا عالم روحی نشود عالم جسمی</p><p>تا مردم پخته نکند خام درآیی</p><p>چندانت بقا باد که از عالم جسمی</p><p>تا عالم روحی به کف پای بسایی</p><p>هر روز نوت خلعت تو منبر دولت</p><p>تابندهٔ کافی تو در مدح سرایی</p><p>هر روز عروسیت فرستد ز ثنا لیک</p><p>چونان که بخوانیش نه چونان که بکایی</p><p>یکتا و دو تا گردد در مدحت و خدمت</p><p>یابد اگر از جود تو دستار دوتایی</p><p>این عاریتیهاست ملک بر تو و بر ما</p><p>از لطف نگهدارد ایمان عطایی</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Alex, post: 53842, member: 498"] ای بنده به درگاه من آنگاه بر آیی کز جان قدمی سازی و در راه درآیی ای خواست جدا گردی چونان که درین ره هم خواست نداند که تو خواهندهٔ مایی ای سینه قدم ساخته جان نیز برافشان بر مژدهٔ این نکته که گفتم تو مرایی با قرب من آنگاه قرین گردی کز دل از جاه فرود آیی و در چاه درآیی ای عاصی چون وقت عصات آمده بنشین پیش چو خودی از چه عصاوار بپایی بخشنده چو ماییم ز ما بین که حقیقت ننگست به جز بر در بخشنده گدایی ای دیده غذاساخته از بهر لقا را بیدیده شو از گریه چو مشتاق لقایی زین بیم اگر آب همی باری ازین پس جان باز که صعبست پس از وصل جدایی خواهی که رها گردی ازین بیم مرا خوان در جمع فقیهالامم از بهر رهایی خورشید زمین یوسف احمد که ز خاطر حل کرد همه مشکل تقدیر سمایی آن شاه امامان که عروسان سخن را از تربیت اوست به هر روز روایی از قدر اثیری شد وز طبع محیطی از حلم زمینی شد وز لطف هوایی خواهند که باشند چنو بر سر منبر بیدانش و بیخرده امامان قضایی آری ز پر این هر دو پرانند ولیکن از جغد ندیدست کسی فر همایی یارب که مبادیش فنایی که زمانه ناورده چنو نادره در دار فنایی شادی کن ازین پیر تو ای شمع جوانان در بار که از اصل تو هم زان در یایی آفاق پر از گوهر و در کن چو برادر کز علم و سخا حیدری و حاتم طایی حقا که ز زیب سخن و زین جمالت ختمست در القاب تو زین العلمایی چون حکم مقدر به گه بخشش رویی چون عمر گذشته به گه بخل قفایی چون عمر خطاب سر سنت و دینی چون حیدر کرار در علم و سخایی از خاک درنگی تو و از باد لطافت از آتش نوری تو و از آب صفایی از منقبت و رای مصابی و مصیبی وز مکرمت و بخت صبیئی و صبایی پس حمد کرا زیبد کز زیب عبادت بیمار گنه را تو چو الحمد شفایی پس درد کجا ماند در دیدهٔ دانش چون دیدهٔ او را ز لطیفی تو دوایی شرع از تو همی بالد کز آب عنایت اندر چمن فایده با نشو و نمایی گر چرخ فلک خصم تو باشد تو به حجت با چرخ بکوشی به همه حال و برآیی صد مجلس پر در کنی ای گوهر دانش چون آن دو بسد را به عبارت بگشایی صد نرگس پر ژاله کنی ای چمن فضل گر غنچه صفت لب به سخن باز نمایی جانها به سوی دار بقا رفتن سازند چون ساز سخن باشدت از دار بقایی این قاعدهٔ دانش ازین مایهٔ اندک جان تو و حقا که خداییست خدایی بخت تو همی ماند از علم چو گردون عالی شود از تربیت ملک علایی خورشید شریعت شدی و ناصح و حاسد گفت این و رهی داد برین گفت گوایی مجدود شد و یافت سنا نزد تو بیشک از جود تو و جاه تو مجدود سنایی تا عالم روحی نشود عالم جسمی تا مردم پخته نکند خام درآیی چندانت بقا باد که از عالم جسمی تا عالم روحی به کف پای بسایی هر روز نوت خلعت تو منبر دولت تابندهٔ کافی تو در مدح سرایی هر روز عروسیت فرستد ز ثنا لیک چونان که بخوانیش نه چونان که بکایی یکتا و دو تا گردد در مدحت و خدمت یابد اگر از جود تو دستار دوتایی این عاریتیهاست ملک بر تو و بر ما از لطف نگهدارد ایمان عطایی [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصیدههای سنایی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین