انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصیدههای سنایی
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="Alex" data-source="post: 53813" data-attributes="member: 498"><p>این چه بود ای جان که ناگه آتش اندر من زدی</p><p>دل ببردی و چو بوبکر ربابی تن زدی</p><p>تا مرا دیدی ز خلق از عشق رویت سوخته</p><p>سنگ و آهن بودت از دل سنگ بر آهن زدی</p><p>قامتم چون لام و نون کردی چو موسی در امید</p><p>پس مرا در گلبن غیرت نوای «لن» زدی</p><p>هر زمان از جای سری روید همی بر تن چو شمع</p><p>تا مرا از دست خود چون شمع خود گردن زدی</p><p>چشمهای من چو چشم ابر کردی تا تو شوخ</p><p>ناگه از عنبر به گرد قرص مه خرمن زدی</p><p>جوشن صبر و شکیباییم خون نو شد ز زخم</p><p>تا ز زلف چون زره تیغی بر آن جوشن زدی</p><p>کی فرو زد مر ترا قندیل دلداری چو تو</p><p>آب بر آتش گرفتی خاک در روغن زدی</p><p>کی شود پیراهنت هم قدر قد تو چو تو</p><p>از گریبان کاست کردی آنچه در دامن زدی</p><p>روزنی بود از برای روز رویت بر دلم</p><p>از بخیلی گل بیاوردی و بر روزن زدی</p><p>شد جهان بر چشم من چون چشم سوزن تنگ و تار</p><p>از پی رغم مرا شمشاد بر سوسن زدی</p><p>از برون آفرینش گلشنی بر ساختی</p><p>برکشیدی نردبان و خیمه در گلشن زدی</p><p>رشتهٔ تو کس نداند تافت کز شوخی و کبر</p><p>سوزنی کردی مرا پس کوه بر سوزن زدی</p><p>از سنایی دل ربودی شکر چون کردی ز غیر</p><p>جان ز یزدان یافتی چو لاف ز اهریمن زدی</p><p>زخم داری بهر دشمن رحم داری بهر دوست</p><p>دوست بودم از چه بر من زخم چون دشمن زدی</p><p>پس چو هست از زخم شاه ما همی گردد چو نیست</p><p>آنچه شه بر دشمن خود زد چرا بر من زدی</p><p>شاه ما بهرامشه آن شه که گوید دولتش</p><p>زه که چون گردون جهانی خصم را گردن زدی</p><p>چرخ چندان بر زمین کی زد به صد دوران که تو</p><p>زان سنان چرخ دوز و گرز کوه افگن زدی</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="Alex, post: 53813, member: 498"] این چه بود ای جان که ناگه آتش اندر من زدی دل ببردی و چو بوبکر ربابی تن زدی تا مرا دیدی ز خلق از عشق رویت سوخته سنگ و آهن بودت از دل سنگ بر آهن زدی قامتم چون لام و نون کردی چو موسی در امید پس مرا در گلبن غیرت نوای «لن» زدی هر زمان از جای سری روید همی بر تن چو شمع تا مرا از دست خود چون شمع خود گردن زدی چشمهای من چو چشم ابر کردی تا تو شوخ ناگه از عنبر به گرد قرص مه خرمن زدی جوشن صبر و شکیباییم خون نو شد ز زخم تا ز زلف چون زره تیغی بر آن جوشن زدی کی فرو زد مر ترا قندیل دلداری چو تو آب بر آتش گرفتی خاک در روغن زدی کی شود پیراهنت هم قدر قد تو چو تو از گریبان کاست کردی آنچه در دامن زدی روزنی بود از برای روز رویت بر دلم از بخیلی گل بیاوردی و بر روزن زدی شد جهان بر چشم من چون چشم سوزن تنگ و تار از پی رغم مرا شمشاد بر سوسن زدی از برون آفرینش گلشنی بر ساختی برکشیدی نردبان و خیمه در گلشن زدی رشتهٔ تو کس نداند تافت کز شوخی و کبر سوزنی کردی مرا پس کوه بر سوزن زدی از سنایی دل ربودی شکر چون کردی ز غیر جان ز یزدان یافتی چو لاف ز اهریمن زدی زخم داری بهر دشمن رحم داری بهر دوست دوست بودم از چه بر من زخم چون دشمن زدی پس چو هست از زخم شاه ما همی گردد چو نیست آنچه شه بر دشمن خود زد چرا بر من زدی شاه ما بهرامشه آن شه که گوید دولتش زه که چون گردون جهانی خصم را گردن زدی چرخ چندان بر زمین کی زد به صد دوران که تو زان سنان چرخ دوز و گرز کوه افگن زدی [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصیدههای سنایی
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین