انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید ملک الشعرای بهار
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="S O-O M" data-source="post: 27047" data-attributes="member: 36"><p>ای قد تو چون سرو جویباری</p><p>وی عارض تو چون گل بهاری</p><p></p><p>ای لعل تو چون خاتم بدخشی</p><p>وی زلف تو چون نافهٔ تتاری</p><p></p><p>دامان تو مانندهٔ دل من</p><p>پاکیزهتر از برف کوهساری</p><p></p><p>رخسار تو مانند خاطر من</p><p>تابندهتر از ماه ده چهاری</p><p></p><p>ای فتنهٔ مشکو به دلفریبی</p><p>وی آفت میدان به جان شکاری</p><p></p><p>برداشته در بزمگه به صحبت</p><p>زنگ ازدل یاران بهشادخواری</p><p></p><p>برتافته در رزمگه ز غیرت</p><p>سر پنجهٔ گردان کارزاری</p><p></p><p>زیر لبت اندر، شرنگ و شهد است</p><p>گاه سخط و گاه بردباری</p><p></p><p>زیر نگهت دوزخ و بهشت است</p><p>هنگام درشتی و وقت یاری</p><p></p><p>حسن تو به شورشگری نهاده</p><p>در ملک دل آئین سربداری</p><p></p><p>وان خوی پلنگینت ایستاده</p><p>پیرامن حسنت به پاسداری</p><p></p><p>ای زادهٔ ایران بدان که این ملک</p><p>دارد به تو چشم امیدواری</p><p></p><p>خواهدکه ببالی به باغ کشور</p><p>آزاده تر از سرو جویباری</p><p></p><p>وانگاه بپویی به بزم دشمن</p><p>پیروزتر از شیر مرغزاری</p><p></p><p>باشد نگران تا به جای او تو</p><p>نیکی چه کنی، حق چسان گزاری</p><p></p><p>راه خطر خود چگونه پوبی</p><p>پاس شرف خود چگونه داری</p><p></p><p>زنهار نه پویی رهی کت آید</p><p>فرجام، زبونی و شرمساری</p><p></p><p>ننگ بشر و آفت جوانی است</p><p>زنبارگی و فسق و م×ی×گ×س×ا×ر×ی</p><p></p><p>وان کاهلی و سستی و بطالت</p><p>فقر آورد و نیستی و زاری</p><p></p><p>بودند نیاکان تو سواران</p><p>شهره به دلیری و شهسواری</p><p></p><p>زنهار نجسته ز خصم، لیکن</p><p>بخشوده به خصمان زینهاری</p><p></p><p>آوخ که ز جهل مغان فتادند</p><p>از شاهنشاهی و شهریاری</p><p></p><p>مهرعلی و یازده سلیلش</p><p>بنمود ترا راه رستگاری</p><p></p><p>هرچند که از دشمنان کشیدی</p><p>زندازه برون ای نگار، خواری</p><p></p><p>دین را مکن آلودهٔ تعصب</p><p>کاسلام از آلایش است عاری</p><p></p><p>بیدین، فسرد مردم زمانه</p><p>بی دینی را نیست استواری</p><p></p><p>و آن فلسفه و اصلهای در وین</p><p>علم است نه آئین ملک داری</p><p></p><p>آیین زراتشت رفت بر باد</p><p>وان فره و تایید کردگاری</p><p></p><p>وان کیش که مانی نهاد، گم شد</p><p>هم نیز خود او کشته شد به زاری</p><p></p><p>آن بدعت کاورد (ارد و یراف)</p><p>بنشست ز قرآن به سوگواری</p><p></p><p>رخ، گفت بشو باگمیز چونمهر</p><p>سر بر زند از نیلگوی عماری</p><p></p><p>فرمود نبی جای بول گاوان</p><p>دست وسر و پا شو به آب جاری</p><p></p><p>باز است در اجتهاد تا تو</p><p>نا مقتضی از مقتضی برآری</p><p></p><p>وان کینهٔ دیرین جدا ز دین است</p><p>در دین نسزد کین و دوستداری</p><p></p><p>با قوت دین خاک دشمنان را</p><p>بسپر به سم رخش نامداری</p><p></p><p>وز کتف مهانشان دوال برکش</p><p>تا کینهٔ دیرینه برگزاری</p><p></p><p>لیک این عصبیت میار در دین</p><p>گر بر خردت جهل نیست طاری</p><p></p><p>تقلید فرنگان کنی بهرکار</p><p>جز کار خرد، اینت نابکاری</p><p></p><p>دارند فرنگان ز روم و یونان</p><p>رشک و عصبیت به یادگاری</p><p></p><p>با مشرقیان ویژه با من و تو</p><p>جوینده ره و رسم بد شعاری</p><p></p><p>عیسی و حواریش بوده بودند</p><p>از مردم سامی نه قوم آری</p><p></p><p>از شرق برون آمدند و گردید</p><p>ترسایی از پدر به غرب ساری</p><p></p><p>با این همه این غربیان نمایند</p><p>فخر از قبل عیسی و حواری</p><p></p><p>بنگر که بدین اندر از من و تو</p><p>دارند فزون جد و پافشاری</p><p></p><p>خواهی اگر این ملک باز بیند</p><p>آن فر و شکوه و بزرگواری</p><p></p><p>بزدای ز دین زنگهای دیرین</p><p>زان پیش که شد روز ملک تاری</p><p></p><p>با نیروی دانش برون کن از دین</p><p>این خرخری و جهل و زشتکاری</p><p></p><p>ایمان و شرافت به مردم آموز</p><p>تا طاعت بینی و جان سپاری</p><p></p><p>بیخ می و م×س×ت×ی ز ملک برکن</p><p>بنشان بن مردی و هوشیاری</p><p></p><p>در پاس تن و عرض و مال مردم</p><p>با داد و دهش کوش و پاسداری</p><p></p><p>وان شمع که شد غرب از آن منور</p><p>بگمار در ایوان کامکاری</p><p></p><p>چون فقر و غنا هر دو شد ز گیتی</p><p>و آمد هنر و علم و شادخواری</p><p></p><p>پس معجزهها بین برغم آنکو</p><p>گوید عظمت نیست اختیاری</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="S O-O M, post: 27047, member: 36"] ای قد تو چون سرو جویباری وی عارض تو چون گل بهاری ای لعل تو چون خاتم بدخشی وی زلف تو چون نافهٔ تتاری دامان تو مانندهٔ دل من پاکیزهتر از برف کوهساری رخسار تو مانند خاطر من تابندهتر از ماه ده چهاری ای فتنهٔ مشکو به دلفریبی وی آفت میدان به جان شکاری برداشته در بزمگه به صحبت زنگ ازدل یاران بهشادخواری برتافته در رزمگه ز غیرت سر پنجهٔ گردان کارزاری زیر لبت اندر، شرنگ و شهد است گاه سخط و گاه بردباری زیر نگهت دوزخ و بهشت است هنگام درشتی و وقت یاری حسن تو به شورشگری نهاده در ملک دل آئین سربداری وان خوی پلنگینت ایستاده پیرامن حسنت به پاسداری ای زادهٔ ایران بدان که این ملک دارد به تو چشم امیدواری خواهدکه ببالی به باغ کشور آزاده تر از سرو جویباری وانگاه بپویی به بزم دشمن پیروزتر از شیر مرغزاری باشد نگران تا به جای او تو نیکی چه کنی، حق چسان گزاری راه خطر خود چگونه پوبی پاس شرف خود چگونه داری زنهار نه پویی رهی کت آید فرجام، زبونی و شرمساری ننگ بشر و آفت جوانی است زنبارگی و فسق و م×ی×گ×س×ا×ر×ی وان کاهلی و سستی و بطالت فقر آورد و نیستی و زاری بودند نیاکان تو سواران شهره به دلیری و شهسواری زنهار نجسته ز خصم، لیکن بخشوده به خصمان زینهاری آوخ که ز جهل مغان فتادند از شاهنشاهی و شهریاری مهرعلی و یازده سلیلش بنمود ترا راه رستگاری هرچند که از دشمنان کشیدی زندازه برون ای نگار، خواری دین را مکن آلودهٔ تعصب کاسلام از آلایش است عاری بیدین، فسرد مردم زمانه بی دینی را نیست استواری و آن فلسفه و اصلهای در وین علم است نه آئین ملک داری آیین زراتشت رفت بر باد وان فره و تایید کردگاری وان کیش که مانی نهاد، گم شد هم نیز خود او کشته شد به زاری آن بدعت کاورد (ارد و یراف) بنشست ز قرآن به سوگواری رخ، گفت بشو باگمیز چونمهر سر بر زند از نیلگوی عماری فرمود نبی جای بول گاوان دست وسر و پا شو به آب جاری باز است در اجتهاد تا تو نا مقتضی از مقتضی برآری وان کینهٔ دیرین جدا ز دین است در دین نسزد کین و دوستداری با قوت دین خاک دشمنان را بسپر به سم رخش نامداری وز کتف مهانشان دوال برکش تا کینهٔ دیرینه برگزاری لیک این عصبیت میار در دین گر بر خردت جهل نیست طاری تقلید فرنگان کنی بهرکار جز کار خرد، اینت نابکاری دارند فرنگان ز روم و یونان رشک و عصبیت به یادگاری با مشرقیان ویژه با من و تو جوینده ره و رسم بد شعاری عیسی و حواریش بوده بودند از مردم سامی نه قوم آری از شرق برون آمدند و گردید ترسایی از پدر به غرب ساری با این همه این غربیان نمایند فخر از قبل عیسی و حواری بنگر که بدین اندر از من و تو دارند فزون جد و پافشاری خواهی اگر این ملک باز بیند آن فر و شکوه و بزرگواری بزدای ز دین زنگهای دیرین زان پیش که شد روز ملک تاری با نیروی دانش برون کن از دین این خرخری و جهل و زشتکاری ایمان و شرافت به مردم آموز تا طاعت بینی و جان سپاری بیخ می و م×س×ت×ی ز ملک برکن بنشان بن مردی و هوشیاری در پاس تن و عرض و مال مردم با داد و دهش کوش و پاسداری وان شمع که شد غرب از آن منور بگمار در ایوان کامکاری چون فقر و غنا هر دو شد ز گیتی و آمد هنر و علم و شادخواری پس معجزهها بین برغم آنکو گوید عظمت نیست اختیاری [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید ملک الشعرای بهار
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین