انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید ملک الشعرای بهار
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="S O-O M" data-source="post: 26800" data-attributes="member: 36"><p>ز دانایی بنالد مرد دانا</p><p>که دانا را خرد بندی است برپا</p><p></p><p>ز سیری کرده قی در هند، راجه</p><p>گرسنه خفته «روسو» در اروپا</p><p></p><p>فرو ماند به کرباسی کشاورز</p><p>مخنث گام بگذارد به دیبا</p><p></p><p>عزیز بیجهت در خز و توزی</p><p>یتیم بیپدر بر خار و خارا</p><p></p><p>اگر قسمتبهسعی است و به کوشش</p><p>چنان کاندر قران فرمود مولا</p><p></p><p>چرا پیوسته قومی در تنعم</p><p>چرا همواره جمعی در تقلا</p><p></p><p>چرا یک قوم در زببنده ملبس</p><p>چرا یک قوم در چرکینه چوخا</p><p></p><p>بهٔکدمروکفلر بیزحمت و رنج</p><p>ربوده قسمت یک عمر جولا</p><p></p><p>امیر ناتوان درکوشک خفته</p><p>به صف مرده سلحشورتوانا</p><p></p><p>وگرقسمت بهنیرنگاستو تدبیر</p><p>در آن سعی و تکاپو نیست پیدا</p><p></p><p>پس آن پیغمبران و آن حکیمان</p><p>پس آن دستورهای نغز و شیوا</p><p></p><p>ز انجیل آمده تا عهد تورات</p><p>ز قرآن آمده تا زند وستا</p><p></p><p>ز سقراط گزین تا عهد «لوتر»</p><p>ز زرتشت مهین تا پور سینا</p><p></p><p>همان آموزگاران خلایق</p><p>همان اخلاقفرمایان دنیا</p><p></p><p>همان خونها که خوردند آن بزرگان</p><p>نصیحتها که فرمودند بر ما</p><p></p><p>همه یاوه است و هیچاهیچ و معدوم؟</p><p>همه ژاژست و پیچاپیچ و بیجا؟</p><p></p><p>اگر نفس بشر با دد قرین است</p><p>چرا دد بر دو دست است و تو بر پا</p><p></p><p>چرا دد نگذرد از برکهٔ تنگ</p><p>تو پرّان بگذری از ژرف دریا</p><p></p><p>چرا گریی تو و او نیست گریان؟</p><p>چرا گویی تو و او نیست گویا</p><p></p><p>چرا آیی تو از مغرب به مشرق</p><p>نیاید آهو از صحرا به صحرا</p><p></p><p>چرا وحشت کند او در غریبی؟</p><p>تو در هر جا درآیی بیمحابا</p><p></p><p>دده دندان نیالاید به همجنس</p><p>تو ساغرها کشی از خون اعدا</p><p></p><p>وگر گفتارهای لیل و داروین</p><p>چنان باشد که تو گویی همانا</p><p></p><p>نهاو در بند تفکیکاست و ترکیب</p><p>نه او در فکر ایجاد است و انشا</p><p></p><p>دو سه درسی ز بر کرده طبیعی</p><p>که میراث آید از احیا به احیا</p><p></p><p>تو هر دم چیزها یابی به فکرت</p><p>که آن نایافته اجداد و آبا</p><p></p><p>پس این فکرتو میراث پدر نیست</p><p>کمال نفس تو است ای پور زببا</p><p></p><p>کمال نفس ارمانی طبیعی است</p><p>درین ارمان تو ممتازی ز اشیا</p><p></p><p>گیاه و جانور مقهور دهرند</p><p>تویی مقهور فکر خویش تنها</p><p></p><p>کشد نفس تو زی فوقالطبیعه</p><p>کشد نفس هیون زی سطح غبرا</p><p></p><p>به تحسین نبات و جنس حیوان</p><p>تو چون دهر، دانا و توانا</p><p></p><p>توانی خاربن را کرد بیخار</p><p>وز آن بیخار بار آورد خرما</p><p></p><p>برآری از گل شش برگ، صد برگ</p><p>پدید آری ز پشت زاغ، ورقا</p><p></p><p>به ترکیب از جمادات طبیعت</p><p>گرو بردی وگشتی فرد یکتا</p><p></p><p>برآری از خزف بلور روشن</p><p>بسازی با شبه لولوی لالا</p><p></p><p>تویی بعد از طبیعت فرد ممتاز</p><p>به مصنوع طبیعت حکمفرما</p><p></p><p>بسا دارو که تو پیدا نمودی</p><p>که گیتی هیچ گه ننمود پیدا</p><p></p><p>بسا قانون که تو ابداع کردی</p><p>که آن را در طبیعت نیست مبدا</p><p></p><p>پس این نفس تو نفس گاو و خر نیست</p><p>که او در رتبه پست است و تو والا</p><p></p><p>قوانین طبیعی ره نیابد</p><p>در اصل آکل و مأکول، اینجا</p><p></p><p>وگر یابد ز اغفال من و تو است</p><p>من وتو اکمهیما و خصم بینا</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="S O-O M, post: 26800, member: 36"] ز دانایی بنالد مرد دانا که دانا را خرد بندی است برپا ز سیری کرده قی در هند، راجه گرسنه خفته «روسو» در اروپا فرو ماند به کرباسی کشاورز مخنث گام بگذارد به دیبا عزیز بیجهت در خز و توزی یتیم بیپدر بر خار و خارا اگر قسمتبهسعی است و به کوشش چنان کاندر قران فرمود مولا چرا پیوسته قومی در تنعم چرا همواره جمعی در تقلا چرا یک قوم در زببنده ملبس چرا یک قوم در چرکینه چوخا بهٔکدمروکفلر بیزحمت و رنج ربوده قسمت یک عمر جولا امیر ناتوان درکوشک خفته به صف مرده سلحشورتوانا وگرقسمت بهنیرنگاستو تدبیر در آن سعی و تکاپو نیست پیدا پس آن پیغمبران و آن حکیمان پس آن دستورهای نغز و شیوا ز انجیل آمده تا عهد تورات ز قرآن آمده تا زند وستا ز سقراط گزین تا عهد «لوتر» ز زرتشت مهین تا پور سینا همان آموزگاران خلایق همان اخلاقفرمایان دنیا همان خونها که خوردند آن بزرگان نصیحتها که فرمودند بر ما همه یاوه است و هیچاهیچ و معدوم؟ همه ژاژست و پیچاپیچ و بیجا؟ اگر نفس بشر با دد قرین است چرا دد بر دو دست است و تو بر پا چرا دد نگذرد از برکهٔ تنگ تو پرّان بگذری از ژرف دریا چرا گریی تو و او نیست گریان؟ چرا گویی تو و او نیست گویا چرا آیی تو از مغرب به مشرق نیاید آهو از صحرا به صحرا چرا وحشت کند او در غریبی؟ تو در هر جا درآیی بیمحابا دده دندان نیالاید به همجنس تو ساغرها کشی از خون اعدا وگر گفتارهای لیل و داروین چنان باشد که تو گویی همانا نهاو در بند تفکیکاست و ترکیب نه او در فکر ایجاد است و انشا دو سه درسی ز بر کرده طبیعی که میراث آید از احیا به احیا تو هر دم چیزها یابی به فکرت که آن نایافته اجداد و آبا پس این فکرتو میراث پدر نیست کمال نفس تو است ای پور زببا کمال نفس ارمانی طبیعی است درین ارمان تو ممتازی ز اشیا گیاه و جانور مقهور دهرند تویی مقهور فکر خویش تنها کشد نفس تو زی فوقالطبیعه کشد نفس هیون زی سطح غبرا به تحسین نبات و جنس حیوان تو چون دهر، دانا و توانا توانی خاربن را کرد بیخار وز آن بیخار بار آورد خرما برآری از گل شش برگ، صد برگ پدید آری ز پشت زاغ، ورقا به ترکیب از جمادات طبیعت گرو بردی وگشتی فرد یکتا برآری از خزف بلور روشن بسازی با شبه لولوی لالا تویی بعد از طبیعت فرد ممتاز به مصنوع طبیعت حکمفرما بسا دارو که تو پیدا نمودی که گیتی هیچ گه ننمود پیدا بسا قانون که تو ابداع کردی که آن را در طبیعت نیست مبدا پس این نفس تو نفس گاو و خر نیست که او در رتبه پست است و تو والا قوانین طبیعی ره نیابد در اصل آکل و مأکول، اینجا وگر یابد ز اغفال من و تو است من وتو اکمهیما و خصم بینا [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید ملک الشعرای بهار
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین