انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید ملک الشعرای بهار
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="S O-O M" data-source="post: 26799" data-attributes="member: 36"><p>تا تاختند بیهنران در مصافها</p><p></p><p>زد زنگ، تیغهای هنر در غلافها</p><p></p><p>ناچار تن زند ز مصاف مخنثان</p><p></p><p>آن کس کهبرشکست بهمردی مصافها</p><p></p><p>تا لافزن نمود زبان هنر دراز</p><p></p><p>یتباره کرد خوی، زبانها به لافها</p><p></p><p>تا تیره دُرددن به می صاف چیره گشت</p><p></p><p>ماندند دُردها و رمیدند صافها</p><p></p><p>پرورده شد به طرد حقایق دماغها</p><p></p><p>گسترده شد بگرد طبایع گزافها</p><p></p><p>بر باد رفت قاعدهٔ اجتماعها</p><p></p><p>وز هم گسست رابطهٔ ائتلافها</p><p></p><p>مردم ز طوف کعبهٔ عزت کرانه کرد</p><p></p><p>بگرفت گرد خانهٔ عزّی طوافها</p><p></p><p>مردی به خاک خفت ازین بیحمیتان</p><p></p><p>عفت به باد رفت از این بیعفافها</p><p></p><p>رفتند خواجگان کریم و نماند نام</p><p></p><p>زان اصطناعها و از آن انتصافها</p><p></p><p>آئین دیرباز دگرگونه گشت و شد</p><p></p><p>وارون طوافها و دگرگون مطافها</p><p></p><p>نامردی زمانه نگر کزین صطبل</p><p></p><p>بر قصرها شدند فراجاف جافها</p><p></p><p>آبستنان حرص چمان پیش صف بار</p><p></p><p>وز بار حرصشان به زمین سودهنافها</p><p></p><p>آن یک امیر لشکر و این یک وزیر جنگ</p><p></p><p>لعنت برین مضافالیه و مضافها</p><p></p><p>آزاد جاهلان وگشاده زبان، خران</p><p></p><p>بسته مدرسان و فقیهان به خوافها اا</p><p></p><p>.............. ..............</p><p></p><p>............................</p><p></p><p>اکنون لحاف و بستر، سنجاب و خز کنند</p><p></p><p>آنان که پاره بد به کتفشان لحافها</p><p></p><p>وقتست تا میان چمن عاملان دی</p><p></p><p>بر گلبنان کنند ز نو اعتسافها</p><p></p><p>تا زاغها به باغ گشادند حنجره</p><p></p><p>بستند نای، زمزمه خوان زندبافها</p><p></p><p>خفاش ها شدند از اشکفتها برون</p><p></p><p>طاووسها شدند نهان در شکافها</p><p></p><p>شهبوفها شدند مهاجم به قصرها</p><p></p><p>سیمرغها شدندگریزان به قافها</p><p></p><p>...........................</p><p></p><p>....... ... .... ..............</p><p></p><p>کل را وفاق پیشه بدو بید را خلاف()</p><p></p><p>پنهان وفاقها شد و عریان خلافها</p><p></p><p>زودا که بوستان فضیلت خزان شود</p><p></p><p>زبن انقلاب کشور و این اختلافها</p><p></p><p>کندیم و کافتیم و بهر سو شتافتیم</p><p></p><p>دیدیم سبعهای سمان و عجافها</p><p></p><p>الا سه چار یار پراکنده گرد دهر</p><p></p><p>چیزی نیافتیم از آن کند و کافها</p><p></p><p>هان ای شعاع ملک ز یاران یکی تویی</p><p></p><p>نزد من از بزرگترین اکتشافها</p><p></p><p>پیوسته فحل طبع تو با بکر فکر نغز</p><p></p><p>دارد درون حجلهٔ دانش زفافها</p><p></p><p>بر چامهٔ بدیع تو صدآفرین که داشت</p><p></p><p>خنگ هنر بهر نقطش انعطافها</p><p></p><p>آن حله بود بافته از تار و پود فضل</p><p></p><p>کانسان نبافتند دگر حله بافها</p><p></p><p>از کوثر معانی شیرین و لفظ عذب</p><p></p><p>کرده است ساقی هنرت اغترافها</p><p></p><p>قندیست پارسی کهشکرپاسخان ری</p><p></p><p>در پر حلاوتیش کنند اعترافها</p><p></p><p>تا نیست درکریمی یزدان مخالفت</p><p></p><p>تا هست در قدیمی گیهان خلافها</p><p></p><p>حی قدیمت ازکرم و بخشش عمیم</p><p></p><p>اندرکنیف لطف کناد اکتنافها</p><p></p><p>بندد به کارنامهٔ فضلت طرازها</p><p></p><p>بخشد زکارخانهٔ فیضت کفافها</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="S O-O M, post: 26799, member: 36"] تا تاختند بیهنران در مصافها زد زنگ، تیغهای هنر در غلافها ناچار تن زند ز مصاف مخنثان آن کس کهبرشکست بهمردی مصافها تا لافزن نمود زبان هنر دراز یتباره کرد خوی، زبانها به لافها تا تیره دُرددن به می صاف چیره گشت ماندند دُردها و رمیدند صافها پرورده شد به طرد حقایق دماغها گسترده شد بگرد طبایع گزافها بر باد رفت قاعدهٔ اجتماعها وز هم گسست رابطهٔ ائتلافها مردم ز طوف کعبهٔ عزت کرانه کرد بگرفت گرد خانهٔ عزّی طوافها مردی به خاک خفت ازین بیحمیتان عفت به باد رفت از این بیعفافها رفتند خواجگان کریم و نماند نام زان اصطناعها و از آن انتصافها آئین دیرباز دگرگونه گشت و شد وارون طوافها و دگرگون مطافها نامردی زمانه نگر کزین صطبل بر قصرها شدند فراجاف جافها آبستنان حرص چمان پیش صف بار وز بار حرصشان به زمین سودهنافها آن یک امیر لشکر و این یک وزیر جنگ لعنت برین مضافالیه و مضافها آزاد جاهلان وگشاده زبان، خران بسته مدرسان و فقیهان به خوافها اا .............. .............. ............................ اکنون لحاف و بستر، سنجاب و خز کنند آنان که پاره بد به کتفشان لحافها وقتست تا میان چمن عاملان دی بر گلبنان کنند ز نو اعتسافها تا زاغها به باغ گشادند حنجره بستند نای، زمزمه خوان زندبافها خفاش ها شدند از اشکفتها برون طاووسها شدند نهان در شکافها شهبوفها شدند مهاجم به قصرها سیمرغها شدندگریزان به قافها ........................... ....... ... .... .............. کل را وفاق پیشه بدو بید را خلاف() پنهان وفاقها شد و عریان خلافها زودا که بوستان فضیلت خزان شود زبن انقلاب کشور و این اختلافها کندیم و کافتیم و بهر سو شتافتیم دیدیم سبعهای سمان و عجافها الا سه چار یار پراکنده گرد دهر چیزی نیافتیم از آن کند و کافها هان ای شعاع ملک ز یاران یکی تویی نزد من از بزرگترین اکتشافها پیوسته فحل طبع تو با بکر فکر نغز دارد درون حجلهٔ دانش زفافها بر چامهٔ بدیع تو صدآفرین که داشت خنگ هنر بهر نقطش انعطافها آن حله بود بافته از تار و پود فضل کانسان نبافتند دگر حله بافها از کوثر معانی شیرین و لفظ عذب کرده است ساقی هنرت اغترافها قندیست پارسی کهشکرپاسخان ری در پر حلاوتیش کنند اعترافها تا نیست درکریمی یزدان مخالفت تا هست در قدیمی گیهان خلافها حی قدیمت ازکرم و بخشش عمیم اندرکنیف لطف کناد اکتنافها بندد به کارنامهٔ فضلت طرازها بخشد زکارخانهٔ فیضت کفافها [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید ملک الشعرای بهار
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین