انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید ملک الشعرای بهار
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="S O-O M" data-source="post: 26797" data-attributes="member: 36"><p>سحابی قیرگون برشد ز دریا</p><p>که قیراندود شد زو روی دنیا</p><p></p><p>خلیج فارس گفتی کز مغاکی</p><p>به دوزخ رخنه کرد و ریخت آنجا</p><p></p><p>بناگه چون بخاری تیره و تار</p><p>از آن چاه سیه سر زد به بالا</p><p></p><p>علم زد بر فراز بام اهواز</p><p>خروشان قلزمی جوشان و دروا</p><p></p><p>نهنگان در چه دوزخ فتادند</p><p>وز ایشان رعدسان برخاست هرا</p><p></p><p>هزاران اژدهای کوه پیکر</p><p>به گردون تاختند از سطح غبرا</p><p></p><p>بجست از کام آنان آتش و دود</p><p>وزان شد روشن و تاربک صحرا</p><p></p><p>هزیمت شد سپهر از هول و افتاد</p><p>ز جیبش مهرهٔ خورشید رخشا</p><p></p><p>تو گفتی کز نهان اهریمن زشت</p><p>شبیخون زد به یزدان توانا</p><p></p><p>برون پرید روز از روزن مهر</p><p>نهان شد در پس دیوار فردا</p><p></p><p>شب تاری درآمد لرز لرزان</p><p>چو کور بیعصا در سخت سرما</p><p></p><p>ز برق اورا به کف شمعی کههردم</p><p>فرو مرد از نهیب باد نکبا</p><p></p><p>خلیج فارس ناگه گشت غربال</p><p>ز بالا بر سر آن تیره بیدا</p><p></p><p>طبیعت خنده زد چون خندهٔ شیر</p><p>زمانه نعره زد چون غول کانا</p><p></p><p>زمین پنهان شد اندر موج باران</p><p>که از هر سو درآمد بیمحابا</p><p></p><p>خط آهن میان موج گفتی</p><p>ره موسی است اندر قعر دریا</p><p></p><p>خروشان و شتابان رود کارون</p><p>درافزوده به بالا و به پهنا</p><p></p><p>رخ سرخش غبارآلود و تیره</p><p>چو روی مرد جنگی روز هیجا</p><p></p><p>ز هر سو موجها انگیخت چون کوه</p><p>که شدکوه از نهیبش زیر و بالا</p><p></p><p>به تیغ موجهایش کف نشسته</p><p>چو برف دیمهی بر کوه خارا</p><p></p><p>نفس در سینهها پیچیده از بیم</p><p>که ناگه چتر خسرو شد هویدا</p><p></p><p>چو کارون دید شه را تیزتر شد</p><p>چو م×س×ت×ی کش زنی سیلی بعمدا</p><p></p><p>جهاز آتشین بر سطح کارون</p><p>به رقص افتاد چون می خورده برنا</p><p></p><p>و یا مانندهٔ نر اشتری م×س×ت</p><p>کز آهنگ حدی برخیزد از جا</p><p></p><p>شهنشه بر سر کارون قدم سود</p><p>بخفت آن شرزه شیر ناشکیبا</p><p></p><p>بلی دیوانه چون زنجیر بیند</p><p>فرامش گرددش آشوب و غوغا</p><p></p><p>می حبالوطن خوردست خسرو</p><p>کی از دیوانه دارد م×س×ت پروا؟</p><p></p><p>پس از شه میر خوزستان گمان برد</p><p>که کارون خفت و برگشت از معادا</p><p></p><p>ز شه شد دور و ناگاهان فروماند</p><p>در آن غرقاب هولانگیز، تنها</p><p></p><p>فروبلعیدش آن گود دژآهنگ</p><p>چو پشه کافتد اندر کام عنقا</p><p></p><p>ولیک از بیم شه بیرونش افکند</p><p>وز آن کرداب ژرفش کرد پیدا</p><p></p><p>کشیدندش برون از چنگ کارون</p><p>چو بودش بر شه گیتی تولا</p><p></p><p>ازین غفلت به خود پیچیدکارون</p><p>وزین خجلت گرفتش خوی سراپا</p><p></p><p>پذیرفتار شد کاندر ولایت</p><p>نیازد زین سپس دست تعدا</p><p></p><p>نهنگانش نیازارند مردم</p><p>نه طوفانش بیو بارد رعایا</p><p></p><p>برو سدها ببندد شاه گیتی</p><p>وزو جرها گشاید شاه دنیا</p><p></p><p>نهد گردن بهبند شهریاری</p><p>نماید خاک خوزستان مصفا</p><p></p><p>بود چونان که بد در عهد شاپور</p><p>شود چونان که شد در عهد دارا</p><p></p><p>بروباند ز اهواز اصل شکر</p><p>پدید آرد ز ششتر نسج دیبا</p><p></p><p>به پیوندد ز فیضش قصر در قصر</p><p>ز بند شوشتر تا خور موسی</p><p></p><p>کند برطرف بهمن شیر و حفار</p><p>هزاران قریهٔ آباد انشا</p><p></p><p>شهنشه عذر کارون درپذیرفت</p><p>بدان پذرفتکاریهای زیبا</p><p></p><p>بود هرچند جرم بندگان بیش</p><p>گذشت شاه افزونست از آنها</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="S O-O M, post: 26797, member: 36"] سحابی قیرگون برشد ز دریا که قیراندود شد زو روی دنیا خلیج فارس گفتی کز مغاکی به دوزخ رخنه کرد و ریخت آنجا بناگه چون بخاری تیره و تار از آن چاه سیه سر زد به بالا علم زد بر فراز بام اهواز خروشان قلزمی جوشان و دروا نهنگان در چه دوزخ فتادند وز ایشان رعدسان برخاست هرا هزاران اژدهای کوه پیکر به گردون تاختند از سطح غبرا بجست از کام آنان آتش و دود وزان شد روشن و تاربک صحرا هزیمت شد سپهر از هول و افتاد ز جیبش مهرهٔ خورشید رخشا تو گفتی کز نهان اهریمن زشت شبیخون زد به یزدان توانا برون پرید روز از روزن مهر نهان شد در پس دیوار فردا شب تاری درآمد لرز لرزان چو کور بیعصا در سخت سرما ز برق اورا به کف شمعی کههردم فرو مرد از نهیب باد نکبا خلیج فارس ناگه گشت غربال ز بالا بر سر آن تیره بیدا طبیعت خنده زد چون خندهٔ شیر زمانه نعره زد چون غول کانا زمین پنهان شد اندر موج باران که از هر سو درآمد بیمحابا خط آهن میان موج گفتی ره موسی است اندر قعر دریا خروشان و شتابان رود کارون درافزوده به بالا و به پهنا رخ سرخش غبارآلود و تیره چو روی مرد جنگی روز هیجا ز هر سو موجها انگیخت چون کوه که شدکوه از نهیبش زیر و بالا به تیغ موجهایش کف نشسته چو برف دیمهی بر کوه خارا نفس در سینهها پیچیده از بیم که ناگه چتر خسرو شد هویدا چو کارون دید شه را تیزتر شد چو م×س×ت×ی کش زنی سیلی بعمدا جهاز آتشین بر سطح کارون به رقص افتاد چون می خورده برنا و یا مانندهٔ نر اشتری م×س×ت کز آهنگ حدی برخیزد از جا شهنشه بر سر کارون قدم سود بخفت آن شرزه شیر ناشکیبا بلی دیوانه چون زنجیر بیند فرامش گرددش آشوب و غوغا می حبالوطن خوردست خسرو کی از دیوانه دارد م×س×ت پروا؟ پس از شه میر خوزستان گمان برد که کارون خفت و برگشت از معادا ز شه شد دور و ناگاهان فروماند در آن غرقاب هولانگیز، تنها فروبلعیدش آن گود دژآهنگ چو پشه کافتد اندر کام عنقا ولیک از بیم شه بیرونش افکند وز آن کرداب ژرفش کرد پیدا کشیدندش برون از چنگ کارون چو بودش بر شه گیتی تولا ازین غفلت به خود پیچیدکارون وزین خجلت گرفتش خوی سراپا پذیرفتار شد کاندر ولایت نیازد زین سپس دست تعدا نهنگانش نیازارند مردم نه طوفانش بیو بارد رعایا برو سدها ببندد شاه گیتی وزو جرها گشاید شاه دنیا نهد گردن بهبند شهریاری نماید خاک خوزستان مصفا بود چونان که بد در عهد شاپور شود چونان که شد در عهد دارا بروباند ز اهواز اصل شکر پدید آرد ز ششتر نسج دیبا به پیوندد ز فیضش قصر در قصر ز بند شوشتر تا خور موسی کند برطرف بهمن شیر و حفار هزاران قریهٔ آباد انشا شهنشه عذر کارون درپذیرفت بدان پذرفتکاریهای زیبا بود هرچند جرم بندگان بیش گذشت شاه افزونست از آنها [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید ملک الشعرای بهار
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین