انتشار یافتهها
تالارها
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
جدیدترینها
نوشتههای جدید
آیتمهای جدید
آخرین فعالیت
کاربران
کاربران ثبت نام شده
بازدیدکنندگان فعلی
بوفه
مدالها
حمایت مالی
اشتراک ویژه
بازیها
بازی 2048
مار بازی
ورود
ثبتنام
جدیدترینها
جستجو
جستجو
فقط جستجوی عنوانها
توسط:
نوشتههای جدید
جستجو در تالارها
منو
ورود
ثبتنام
نصب برنامه
نصب
★پیدا کردن رمانهای بینام★
سلام مهمون عزیز امیدوارم حالت خوب باشه. تا حالا شده خلاصهی یه رمانی که قبلاً خوندیش یادت باشه؛ اما اسم اثر رو فراموش کرده باشی؟! اگه این مشکل رو داری اصلاً نگران نباش، کافیه توی انجمن رمانیک ثبت نام کنی و خلاصه رمان رو توی این تاپیک بگی. اینطوری با یه تیر دو نشون زدی هم اسم رمانی که دنبالش بودی و پیدا میکنی، هم به خانواده بزرگ رمانیک میپیوندی و حالا میتونی کلی رمان جدید بخونی و اگه خواستی هم خودت دست به قلم بشی.
دوست داری اخبار طنز بنویسی؟ و باعث خندوندن کاربرا بشی؟ برای خبرنگار شدن بپر اینجا.
علاقه داری به نویسندهها کمک کنی تا اشکالات نگارشی خودشون رو برطرف کنن؟ برای ویراستار شدن کلیک کن.
به نظارت علاقه داری؟ دوست داری به نویسندهها توی پیشبرد اثرشون کمک کنی و ناظرباشی؟ آموزش هم داریم. کلیک کن^^
تو هم میتونی وبتون و مانگا و مانهوا ادیت بزنی! برای ادیتور شدن کلیک کن
برای پیوستن به تیم تدوین کلیک کن تا توی ساخت کلیپ حرفهای بشی.
برای اعلام آمادگی رنک بازرس کلیک کن تا توی حفظ و رعایت قوانین بهمون کمک کنی.
به طراحی جلد علاقه داری؟ دوست داری برای آثار یه جلد با خلاقیت خودت طراحی کنی؟ کلیک کن
. . .
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید ملک الشعرای بهار
جاوا اسکریپت غیر فعال میباشد. برای تجربه بهتر، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser
.
پاسخ به موضوع
نوشته
<blockquote data-quote="S O-O M" data-source="post: 26796" data-attributes="member: 36"><p>نوبهار آمد و شدگیتی دیگرگونا</p><p>باغ رنگین شد از خیری و آذریونا</p><p></p><p>رده بستند به باغ اندرکلهای جوان</p><p>جامهها رنگین چون لشگر ناپلیونا</p><p></p><p>سرخ گل خنده زد و مرغ شباوبزگریست</p><p>از لب کارون تا ساحل آبسگونا</p><p></p><p>برگ سبزآورد آن زرد شده شاخ درخت</p><p>کودک نوزاد آن پیر شده عرجونا</p><p></p><p>گل طاوسی ما نا صنم سامری است</p><p>عرعر وناژو چون موسی وچون هارونا</p><p></p><p>ارغوان هست یکی خیمهٔ نورنگ شده</p><p>کامده بیرون از خم بقم اکنونا</p><p></p><p>پیچک لاغر آویخته در دامن سرو</p><p>مثلی باشد از لیلی و از مجنونا</p><p></p><p>دشت قرمز شد یکپارچه از لالهٔ سرخ</p><p>ربخته گویی در دشت فراوان خونا</p><p></p><p>یا برونآمده از خاک و پراکنده شده است</p><p>با یکی زلزله، گنج کهن قارونا</p><p></p><p>قطرهٔ باران آویخته از برگ شقیق</p><p>چون زگوش بت دوشیزه در مکنونا</p><p></p><p>از پس نرگس آمدگل شببوی سفید</p><p>وز پس شببو بشگفت گل میمونا</p><p></p><p>گونه گون از بریک مرز بنفشه بدمید</p><p>وز بر مرز دگر سنبل گوناگونا</p><p></p><p>دو بنفشهاست یکافرنجی و دیگر طبری</p><p>طبری خرد است اما به شمیم افزونا</p><p></p><p>شببو و اطلسی و میخک و میناگویی</p><p>کرده فرش چمن از دیبه سقلاطونا</p><p></p><p>شمعدانیاست فروزندهٔ هر باغ که هست</p><p>تا مه مهر ز فروردین روزافزونا</p><p></p><p>بنگر آنشببوی صد پر کهنسیمخوش او</p><p>به مشام آید از آذر تاکانونا</p><p></p><p>سوسن و زنبق با داشتن چند زبان</p><p>راست چون دانشمندان خمشند اکنونا</p><p></p><p>لیک با نیم زبان بر گل سوری بلبل</p><p>بیتها خواند گه سالم و گه مخبونا اا</p><p></p><p>گل آزرمی ازشرم سرافکنده به زیر</p><p>که چرا غازه کشیده گل آزرگونا</p><p></p><p>بهرتعلیم شکوفه، باد از شاخ درخت</p><p>گه الف سازد گه دال کند گه نونا</p><p></p><p>وان چکاوک به لب جوی پی صید هوام</p><p>همچو مارافسا پیوسته کند افسونا</p><p></p><p>صبحگهجمله گلانروی به خورشیدکنند</p><p>که بر او هستند از روز ازل مفتونا</p><p></p><p>شد جهان خرم و خرم شد دلهای حزین</p><p>من چنین محزون چونا که بمانم چونا</p><p></p><p>چون زیم محزون اکنون کهجان شد چو بهشت</p><p>به بهشت اندر یک دل نبود محزونا</p><p></p><p>خرمی بر ما شایدکه به سالی زین پیش</p><p>رخت افکندیم از شهر سوی هامونا</p><p></p><p>همچو مسعودکه بیرون شد از قلعهٔ نای</p><p>عاقبت رفتیم از محبس ری بیرونا</p><p></p><p>دشت البرزکنون جای فقیرانهٔ ماست</p><p>آن کجا بود نشستنگه افریدونا</p><p></p><p>فلکی دارد روشن، افقی دارد نغز</p><p>چشماندازی چون دفتر انگلیونا</p><p></p><p>آفرین باد به البرزکه از عکس وی است</p><p>هرچه نقش است به سقف فلک گردونا</p><p></p><p>ما ز البرز دو فرسنگ به دوریم ولیک</p><p>او چنان آید در چشم که هست ایدونا</p><p></p><p>که بر او پیچند ازپرتو خور زربفتا</p><p>که در او بافند از ابر سیه اکسونا</p><p></p><p>چون سردانا مشحون ز هواهای بلند</p><p>قلهاش سال و مه از برف بود مشحونا</p><p></p><p>دامنش چون دل عاشق کمرش چون رخ یار</p><p>به هوای خون و خوشمنظرگی مقرونا</p><p></p><p>چون به تابستان بر برگ درختش نگری</p><p>از درخشانی گواکه بود مدهونا</p><p></p><p>عرب ار دیدی آن خوب فواکه کانجاست</p><p>برنخواندی به قسم والتین والزیتونا</p><p></p><p>باغ در باغ و گل اندر گل و قصر اندر قصر</p><p>هریکی قصر یکی جوی به پیرامونا</p><p></p><p>خاصه آن باغ کجا هست نشستنگه شاه</p><p>که بهشتی است فرود آمده از گردونا</p><p></p><p>کوه اگر حایل آن باغ نبودی بودی</p><p>از لب رود ارس تا به لب جیحونا</p><p></p><p>این چنانست که استاد دقیقی فرمود</p><p>«مهرگان آمد جشن ملک افریدونا»</p></blockquote><p></p>
[QUOTE="S O-O M, post: 26796, member: 36"] نوبهار آمد و شدگیتی دیگرگونا باغ رنگین شد از خیری و آذریونا رده بستند به باغ اندرکلهای جوان جامهها رنگین چون لشگر ناپلیونا سرخ گل خنده زد و مرغ شباوبزگریست از لب کارون تا ساحل آبسگونا برگ سبزآورد آن زرد شده شاخ درخت کودک نوزاد آن پیر شده عرجونا گل طاوسی ما نا صنم سامری است عرعر وناژو چون موسی وچون هارونا ارغوان هست یکی خیمهٔ نورنگ شده کامده بیرون از خم بقم اکنونا پیچک لاغر آویخته در دامن سرو مثلی باشد از لیلی و از مجنونا دشت قرمز شد یکپارچه از لالهٔ سرخ ربخته گویی در دشت فراوان خونا یا برونآمده از خاک و پراکنده شده است با یکی زلزله، گنج کهن قارونا قطرهٔ باران آویخته از برگ شقیق چون زگوش بت دوشیزه در مکنونا از پس نرگس آمدگل شببوی سفید وز پس شببو بشگفت گل میمونا گونه گون از بریک مرز بنفشه بدمید وز بر مرز دگر سنبل گوناگونا دو بنفشهاست یکافرنجی و دیگر طبری طبری خرد است اما به شمیم افزونا شببو و اطلسی و میخک و میناگویی کرده فرش چمن از دیبه سقلاطونا شمعدانیاست فروزندهٔ هر باغ که هست تا مه مهر ز فروردین روزافزونا بنگر آنشببوی صد پر کهنسیمخوش او به مشام آید از آذر تاکانونا سوسن و زنبق با داشتن چند زبان راست چون دانشمندان خمشند اکنونا لیک با نیم زبان بر گل سوری بلبل بیتها خواند گه سالم و گه مخبونا اا گل آزرمی ازشرم سرافکنده به زیر که چرا غازه کشیده گل آزرگونا بهرتعلیم شکوفه، باد از شاخ درخت گه الف سازد گه دال کند گه نونا وان چکاوک به لب جوی پی صید هوام همچو مارافسا پیوسته کند افسونا صبحگهجمله گلانروی به خورشیدکنند که بر او هستند از روز ازل مفتونا شد جهان خرم و خرم شد دلهای حزین من چنین محزون چونا که بمانم چونا چون زیم محزون اکنون کهجان شد چو بهشت به بهشت اندر یک دل نبود محزونا خرمی بر ما شایدکه به سالی زین پیش رخت افکندیم از شهر سوی هامونا همچو مسعودکه بیرون شد از قلعهٔ نای عاقبت رفتیم از محبس ری بیرونا دشت البرزکنون جای فقیرانهٔ ماست آن کجا بود نشستنگه افریدونا فلکی دارد روشن، افقی دارد نغز چشماندازی چون دفتر انگلیونا آفرین باد به البرزکه از عکس وی است هرچه نقش است به سقف فلک گردونا ما ز البرز دو فرسنگ به دوریم ولیک او چنان آید در چشم که هست ایدونا که بر او پیچند ازپرتو خور زربفتا که در او بافند از ابر سیه اکسونا چون سردانا مشحون ز هواهای بلند قلهاش سال و مه از برف بود مشحونا دامنش چون دل عاشق کمرش چون رخ یار به هوای خون و خوشمنظرگی مقرونا چون به تابستان بر برگ درختش نگری از درخشانی گواکه بود مدهونا عرب ار دیدی آن خوب فواکه کانجاست برنخواندی به قسم والتین والزیتونا باغ در باغ و گل اندر گل و قصر اندر قصر هریکی قصر یکی جوی به پیرامونا خاصه آن باغ کجا هست نشستنگه شاه که بهشتی است فرود آمده از گردونا کوه اگر حایل آن باغ نبودی بودی از لب رود ارس تا به لب جیحونا این چنانست که استاد دقیقی فرمود «مهرگان آمد جشن ملک افریدونا» [/QUOTE]
درج نقلقولها...
پاسخ دادن
تالارها
امور فرهنگی
ادبیات
متفرقه ادبیات
قصاید ملک الشعرای بهار
سلام
دوست عزیز
جهت انتشار آثار و یا حمایت از نویسندههای انجمن، اکنون به خانوادهی رمانیک بپیوندید.
با ما اوقات خوشی را تجربه خواهید کرد. 🌹
تالار
فراخوانها
آموزش
کار با انجمن
قوانین
کلی
قوانین
فرستادن موضوع و نوشته
بالا
پایین